شاید اگر توجه به صنعت نشر و بازار کتاب، به یک دغدغه مهم در کشور ما تبدیل شده و اصناف فعال در این حوزه با ایجاد تشکیلات، اتحادیهها و انجمنها پیگیر رفع و رجوع مشکلات خود هستند، بیشتر بهدلیل وجه اقتصادی آن است اما توجه به کتابخانههای عمومی، توجهِ صرف و تمام و کمال به مطالعه بهمثابه عالیترین فعالیت فرهنگی است؛ آنقدر که میتوان گفت کتابخانههای عمومی درواقع حکم نسخهای را دارد که مناسب حالِ قشر ضعیف و ناتوان در خرید کتاب است.
بیشک رونق کتابخانههای عمومی را میتوان یکی از مصادیقِ توسعهیافتگی کشورها دانست و کشورهای توسعهیافته نیز حُکماً برای رونق دادن به کتابخانههای عمومی خود، تجربیات و راهکارهای متعددی را به کار بستهاند که باید از سوی مدیران و کارشناسان امر بررسی و چند و چون تحقق آنها ارزیابی شود اما بهنظر نگارنده توجه به موارد زیر میتواند با کمترین هزینهها، اتفاقات خوبی را در این زمینه رقم بزند:
1- چرا رویدادهای فرهنگی ما، کتابخانهمحور نیستند؟ مثلا آیا بهتر نیست جلسات رونمایی، جشن امضا و نقد بررسی کتابها را از فضای کتابفروشیها و سالنهای مختلف که اجارهبهای قابل توجهی هم دارند، به کتابخانههای عمومی برد؟ این تصمیم که شاید نیازمند تغییر برخی آئیننامهها و رویههای مدیریتی باشد، میتواند نقش بسزایی در آشتی دادن اهالی کتاب و مطالعه با کتابخانهها داشته باشد. درواقع میتوان امیدوار بود دستِ کم نظر بخشی از مدعوین این مجالس، به قفسههای کتاب کتابخانهها جلب و به عضویت در آنها ترغیب شوند.
2- میگویند و میگوییم که برای تربیت نسلی کتابخوان، باید آموزش را از سنین کودکی آغاز کرد. چرا تفاهمنامهها و مصوبات متقن و مدونی بین مدیران کتابخانههای عمومی (در راس آنها نهاد کتابخانههای عمومی کشور) با وزارت آموزش و پروش امضا و صادر نمیشود که موجبات حضور برنامهریزی شده و پیوسته دانشآموزان در کتابخانهها را فراهم آورد؟ مثلا اشکالی دارد اگر گاهی زنگ تاریخ، ادبیات، علوم و... در یک کتابخانه برگزار شود؟ ایضاً این اتفاق نیز میتواند افراد را از سن کودکی با کتابخانههای شهر آشنا و مانوس کند.
3- هر بازاری با تبلیغات زنده است! این را همه میدانند. پس چرا در میان انبوه برنامهها و پیامهای بازرگانی که 24ساعته در رسانه ملی به خورد مخاطب داده میشود، خبری از تبلیغ و ترویج کتابخانهها نیست؟ چرا سریالها و تلهفیلمها سکانس کتابخانهای ندارند؟ چرا هیچ کدام از نقشها عضو کتابخانه عمومی نیستند، کتاب نمیخوانند و حتی از مقابل سردر آنها عبور نمیکنند؟ این نقد را البته میتوان به صاحبان سینما نیز وارد دانست زیرا آنها نیز میتوانند سهم بسزایی در رونق بخشی به کتابخانههای عمومی داشته باشند.
4- کتابخانه عمومی باید نیاز مخاطبان را برآورده کند. این یک اصلِ اساسی است. تا وقتی که مراجعه کننده از مسئول کتابخانه کتابی را بخواهد و مسئول به گفتن این جمله که «متاسفانه این کتاب را نداریم» بسنده کند، نمیتوانیم به رونق و پویایی کتابخانههای عمومی امیدوار باشیم. شبکه پیوسته کتابخانههای عمومی کشور نباید حتی از یک درخواست کتاب؛ ولو در دورافتادهترین شهر کشور هم بگذرد. این کتاب باید هرطور شده برای عضو متقاضی تهیه شود؛ حالا چه با درخواست انتقال کتاب از کتابخانهای دیگر و چه با خرید آن. البته با برنامهریزی درست میتوان به شکلی بهینه از نسخههایی که ناشر موظف است در مرجله اعلام وصول به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تحویل دهد، در این زمینه استفاده کرد.
5- تعامل پیوسته و موثر با اعضای کتابخانههای عمومی، ذائقهسنجی و ارائه پیشنهادات موثر به آنها براساس علاقهمندیهاشان از طریق پیامهای الکترونیکی یا مبتنی بر شبکههای اجتماعی، در تحکیم و استمرار استفاده از کتابخانههای عمومی از سوی مخاطبان تاثیر زیادی خواهد داشت. مضاف براینکه حس خوشایندی به اعضا القا میشود که خود او را به حضور در کتابخانه عمومی و مطالعه ترغیب میکند. بنابراین کتابخانههای عمومی باید حکم کلوب و باشگاههایی را داشته باشند که روابط و تعاملات را از حالتی سنتی و خشک به حالتی پویا و دوستداشتنی تبدیل میکنند. حتی میتوان زمینه تعامل اعضای مختلف با یکدیگر را نیز فراهم آورد تا براساس علاقهمندیها و تجربیات خود از دنیای کتاب، با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
6- در تکمیل مورد قبل و تقویت بُعد باشگاهی در کتابخانهها، به نظر میرسد میتوان با برخی تغییرات ساختاری و ارائه پارهای خدمات، فضای سرد و خشک کتابخانههای عمومی را متحول کرد. مثلا چه اشکالی دارد که کتابخانههای عمومی به بوفههایی مجهز شوند که برای مراجعانِ در حال مطالعه، چای و قهوه و کیک سرو کنند؟ اصلا چه اشکالی دارد که در دل کتابخانههای عمومی، کافههایی تاسیس شود تا امکان گپوگفت و گذاشتن قرار ملاقات اهالی کتاب با یکدیگر را فراهم آورند؟
نظر شما