چهارشنبه ۴ تیر ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۴
ناب، نایاب و داغ و زنده

ثبت مکتوب تجربیات جنگ در همان زمان وقوع یا لااقل در زمانی نزدیک به آن، ضمن آنکه روایتی دست اول از آن رویداد و از منظری متفاوت از گزارش‌های رسمی ارائه می‌کند، همچنین می‌تواند حال و هوای انسانی را منتقل کند که آن واقعه را از نزدیک و به صورت زنده تجربه کرده و هنوز به اصطلاح داغ است و حس و احساساتی زنده دارد.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محسن آزموده: دوازده روز جنگ نابرابر با نیروهای متجاوز فعلاً و در نتیجه آتش‌بس به پایان رسیده. امیدوارم صلح و آرامش ادامه داشته باشد. عموم ایرانی‌ها به خصوص ساکنان تهران و شهرهایی که مورد تعرض مستقیم متجاوزین به خاک ایران قرار گرفتند، روزها و شب‌های سخت و ناگواری را تجربه کردند. در نتیجه طبیعی است که بسیاری همچنان متاثر از شوک این حملات ناگهانی باشند و جویای راه‌هایی برای کنار آمدن و هضم کردن آنچه به یکباره و در طول کمتر از دو هفته رخ داد. هنوز بسیاری از شهروندان از صداهای مهیب، دور یا نزدیک جا می‌خورند و همچنان با احتیاط زیر آسمان بدون سقف راه می‌روند.

برای گذر از این احساسات و عواطف منفی و دلهره‌آور روان‌شناسان و روان‌درمانگران راه‌ها و روش‌های گوناگونی پیشنهاد کرده‌اند. ما هم در صفحه اندیشه خبرگزاری کتاب با توجه به وظیفه‌مان که معرفی و پیشنهاد و نقد و بررسی کتاب در حوه های گوناگون است، سراغ روان‌شناسان و روان‌درمان‌گرمان رفتیم و از ایشان پرسیدیم که کتاب و کتاب‌خوانی چرا و چگونه می‌تواند در مواجهه با این شرایط ناگوار به آدمها کمک کند. برخی از ایشان هم از کتاب‌درمانی سخن گفتند و فایده های آن را بر شمردند.

ناب، نایاب و داغ و زنده

راستش را بگویم، خودم در این دوازده روز به دلایل مختلف نتوانستم کتاب بخوانم. مطلب و یادداشت و گزارش و تحلیل آن هم درباره شرایط جنگی پیش رو خیلی زیاد خواندم و شنیدم و دیدم. مثل خیلی از مردم. جسته و گریخته، این سو و آن سو کتاب‌هایی را تورق کردم و حتی چند تا را برای خواندن انتخاب کردم. اما دروغ چرا، خواندن هیچکدام از آنها عملی نشد. البته این را هم اضافه کنم که در این مدت، با مناسبت یا بی‌مناسبت زیاد سراغ شعر و ادبیات و بعضی متون دینی رفتم. هر روز صبح یک غزل سعدی خواندم و برای شماری از دوستانم فرستادم و در چند لحظه خیلی حساس و حیاتی، که اوضاع خیلی بد بود و همه اطرافیانم سرشان در گوشی بود و تند تند خبر می‌خواندند، به حافظ پناه بردم و غزلیات او را خواندم. انصافاً هم خیلی آرامش‌بخش و مفید بود.

درست است که آنچنان که باید و شاید، کتاب نخواندم، اما به جایش تا دلتان بخواهد، نوشتم. هر وقت و هر جا که فرصتی پیش می‌آمد و فراغتی، دست به قلم شدم و از تجربیات و مشاهداتم و برای خودم نوشتم. این نوشته‌ها، تحلیل یا گزارش نبود، بلکه صرفاً بیان دیده‌ها و شنیده های شخصی و تجربیات فردی بود، آمیخته به احساسات و عواطف و هیجانات. روایت آنچه بر خودم گذشته، در این چند روز.

شاید باورتان نشود، اما تاثیر این نوشتن‌ها خیلی بیشتر از بسیاری دیگر از نسخه‌هایی بود که دیگران برای تاب آوردن وضعیت ناگوار پیشنهاد می‌کردند. ضمن آنکه هنگام نوشتن، یعنی زمانی که می‌کوشیدم کلمات و جملات مناسبی را برای بیان تجربیاتم پیدا کنم، اولاً برای ثانیه و دقایقی از محیط اطراف کنده می‌شدم و کاری به اخبار دلهره‌آوری که از گوشه و کنار می‌رسید، نداشتم، ثانیاً با تلاش برای روایت تجربه‌ها و زیسته‌ها، جنبه‌ها و سویه‌های کمتر مورد توجه آنها برایم آشکار می‌شد و گویی آن تجربه‌ها و زیسته‌ها را دوباره و این بار به نحوی عمیق‌تر و دقیق‌تر زیسته‌ام، ثالثاً با مرور بر آنچه در گذشته نزدیک رخ داده، در قالب کلمات و جمله‌ها، انگار به نحوه مواجهه خودم با این رویدادها هم توجه می‌کردم و کاستی‌ها و ضعف‌های برخورد خودم را با ماجرا تا حدودی در می‌یافتم و شناخت بیشتری از خودم به ویژه در وضعیت سخت به دست می‌آوردم.

همه اینها به کنار، با نوشتن آن لحظه‌های سخت و ناگوار، بخشی از ناب‌ترین و نایاب‌ترین لحظه‌های زندگی‌ام را ثبت می‌کردم، لحظه‌هایی که همیشگی نیست و در زندگی بسیاری از ما نادر و کمیاب است. ثبت مکتوب تجربیات جنگ در همان زمان وقوع یا لااقل در زمانی نزدیک به آن، ضمن آنکه روایتی دست اول از آن رویداد و از منظری متفاوت از گزارش‌های رسمی ارائه می‌کند، همچنین می‌تواند حال و هوای انسانی را منتقل کند که آن واقعه را از نزدیک و به صورت زنده تجربه کرده و هنوز به اصطلاح داغ است و حس و احساساتی زنده دارد.

در پایان اینکه این یادداشت‌ها و روایت‌های شخصی بعداً به یکی از ماندگارترین و جذاب‌ترین داشته‌های آدم بدل می‌شود، بارها جذاب‌تر حتی از عکس‌های یادگاری. چرا که پشت هر کلمه و هر جمله‌ای، ده‌ها احساس و خاطره و ترس و امید نهفته است و با خواندن آنها، مخاطب، هر که باشد، خود فرد یا دیگری، می‌تواند به متن آن لحظه‌های پر هیجان و استرس بازگردد و آنها را یک بار دیگر، این بار بدون خطر و مخاطره تجربه کند.

حالا هم که خوشبختانه صلح نسبی برقرار شده، اصلاً دیر نشده است. اصلاً برخی روان شناسان می‌گویند یکی از راه‌های مواجهه با وضعیت‌های آسیب‌زا، نوشتن است. حوصله کنید و برای چند دقیقه گوشی را زمین بگذارید و به جای آن تلاش کنید از احساسات و عواطف و تجربیات و مشاهدات خود در این روزها بنویسید. راحت باشید. هیچ آداب و ترتیبی هم نجویید. مطمئن باشید که تاثیرش را خواهید دید. با امید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین