یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۰
هاشمی رفسنجانی می‌گفت به امام بگویید نمی‌توانیم!/ کربلای ۴ مرحله اول کربلای ۵ بود

محسن رضایی در کتاب «اسرار مکتوم» می‌گوید در مقطع پایانی جنگ و چالش پذیرش قطعنامه ۵۹۸، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به او می‌گفت نزد امام خمینی رفته و بگوید دیگر نمی‌تواند بجنگد تا باقی کارها توسط آقای هاشمی انجام شود و جنگ به پایان برسد.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _ صادق وفایی، مولف و پژوهشگر: دومین‌بخش از پرونده بررسی کتاب «اسرار مکتوم» که دربرگیرنده مصاحبه‌های سردار محمدحسن محققی با فرماندهان جنگ و چهره‌های تاثیرگذار در مقطع هشت‌سال دفاع مقدس است، به‌دلیل گستردگی و اهمیت موضوعات مطرح‌شده توسط سردار محسن رضایی فرمانده پیشین سپاه پاسداران، بر گفته‌های این‌شخصیت متمرکز است. رضایی در این‌کتاب، به‌طور صریح به اختلافاتش با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی فرمانده وقت جنگ اشاره می‌کند و می‌گوید مقابل استراتژی نظامی و عملیاتی او و همراهانش در سپاه، استراتژی سیاسی آیت‌الله هاشمی وجود داشت که اگر استراتژی سیاسی نبود، والفجر مقدماتی، خیبر و بدر به شکل دیگری انجام می‌شدند. چون طبق استراتژی سیاسی آقای هاشمی طراحی شدند. او می‌گوید در مقطع پایانی جنگ و روزهای چالش پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران، آقای هاشمی تشویقش می‌کرده نزد امام برود و بگوید نمی‌تواند جنگ را ادامه بدهد تا بقیه کارها را آقای هاشمی به عهده بگیرد و به جنگ پایان بدهد.

با همین‌مقدمه کوتاه، سراغ سخنان محسن رضایی در «اسرار مکتوم» می‌رویم.

امام و ما یک‌طرف بودیم؛ آقای هاشمی و سیاسیون یک‌طرف

رضایی می‌گوید از آزادی خرمشهر به این‌سو، دونوع تفکر در زمینه جنگ به وجود آمد؛ یکی متعلق به «آقای هاشمی و دوستان سیاسی» بود که معتقد بودند می‌شود با یک‌عملیات جنگ را تمام کرد. تفکر دوم هم متعلق به «ما و حضرت امام» بود که به‌تعبیر رضایی این‌گروه اعتقاد گروه اول را نداشت و می‌گفت دشمنی که ما می‌شناسیم، با یک یا دو عملیات کارش تمام نمی‌شود. بلکه باید یک‌استراتژی نظامی مثل آزادسازی شهرهایمان بعد از خرمشهر داشته باشیم؛ یا فتح بغداد یا یک‌پیروزی نظامی بزرگ که باعث تسلیم صدام شود. مشخص هم نیست چندعملیات لازم است.

فرمانده پیشین سپاه پاسداران می‌گوید آیت‌الله هاشمی رفسنجانی دائماً منتظر بود جنگ تمام شود اما گروه مقابلش (رضایی) چنین‌تفکری نداشت که جنگ در حال تمام‌شدن است. به این‌دلیل بود که رضایی به گفته خودش، سراغ استراتژی ناگفته و پنهان رفت. او در «اسرار مکتوم» روایت می‌کند پس از این‌نتیجه‌گیری، جمع‌بندی‌ها را با هاشمی رفسنجانی در میان نمی‌گذاشت و نتیجه این‌استراتژی پنهان به عملیات‌های والفجر ۸ (فتح فاو) و کربلای ۵ منجر شد که از دید او افق خوبی دارند. رضایی در مصاحبه خود در این‌کتاب می‌گوید علت مطرح نکردن مفاد استراتژی پنهان با هاشمی رفسنجانی این بود که هم صحبت‌کردن را بی‌فایده می‌دانسته هم می‌ترسیده شک و تردیدی به وجود بیاید و افکار دیگری دنبال شوند. در نتیجه عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ بدون این‌که «منتظر بمانیم آقایان مساله را از نظر دیپلماسی حل کنند یا نه» انجام شدند. چون رضایی تصور می‌کرد «اگر یکی دوتا پیروزی به دست آوریم، مقاومت آقایان شکسته می‌شود و کشور را به پشتیبانی از جنگ می‌آورند. ولی این‌امر محقق نشد. از بس مقاومت‌شان محکم بود.» او در فراز دیگری از گفتگو این‌مساله را تکرار می‌کند که «جنگ را خیلی صرفه‌جویانه اداره کردیم. از کل درآمدهای ارزی چیزی حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد را صرف جنگ کردیم. به جز سه چهارتا از استان‌ها تقریباً ۷۰ درصد کشور، زندگی عادی خودشان را داشتند و اصلاً درگیر جنگ نبودند.»

رضایی می‌گوید کربلای ۵ تمام شد اما کشور تکان نخورد و آن‌جا بوده که احساس خطر کرده و آن‌نامه معروف را برای امام خمینی (ره) نوشته است. او یک‌سال پیش‌تر هم نامه دیگری برای امام خمینی (ره) نوشته و ضمن دادن استعفا نوشته بود با ادامه وضعیت فعلی، جنگ عاقبت خوبی نخواهد داشت.

محسن رضایی می‌گوید فرمانده جنگ و همفکرانش فقط به ما (سپاه) اجازه دادند با توانایی خودشان کار جنگ را ادامه بدهند. در نتیجه سپاه دید ۵۶۰ کیلومتر خط پدافندی به عهده‌اش گذاشته شده است. سخنگوی پیشین مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به بحث همان دو نوع تفکر اصلی در قبال جنگ می‌گوید، آن‌چه در عمل اتفاق افتاد، غلبه استراتژی سیاسی بود. چون بعد از آزادی خرمشهر (رضایی می‌گوید بعد از عملیات رمضان)، مدیریت جنگ در اختیار معتقدین به استراتژی سیاسی قرار گرفته بود. در آن‌برهه ابتدا آیت‌الله خامنه‌ای به‌مدت یک‌سال فرماندهی جنگ را به عهده گرفت و پس از عملیات بدر، آیت‌الله هاشمی دوباره فرماندهی جنگ را به عهده گرفت که به تعبیر رضایی، جنگ عملاً دست ایشان بود.

فراز دیگری از این‌مصاحبه هم هست که رضایی دوباره از آن‌دوتفکر متفاوت در اداره جنگ صحبت می‌کند و می‌گوید یکی از این‌دوتفکر آرمانی و دیگری حکومتی بود. پس از عملیات بدر، ایران هم استراتژی نظامی را تغییر داد هم استراتژی جنگ را و استراتژی جنگ را بر این گذاشت که هر عملیاتی که مدنظر مسئولان سیاسی است، بدون تداوم نباشد. رضایی می‌گوید «آقایان این را نمی‌خواستند.»

آتش‌بس با صلح فرق دارد

پاسخ محسن رضایی به این‌سوال که آیا امام (ره) پس از فتح خرمشهر قائل به پایان‌دادن به جنگ بود یا نه، چنین است: «امام مخالف جنگ بود یعنی چه؟ مگر ادامه جنگ در دست ما بود که امام مخالف جنگ باشد؟ ما اگر لب مرز می‌ماندیم، می‌گفتید آتش بس؛ بیشتر از این‌که نمی‌توانست باشد. اگر می‌گفتیم آتش‌بس، جنگ که تمام نمی‌شد چرا؟ برای این‌که صدام قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را که مرز بین‌المللی بود قبول نداشت و باطل کرده بود. او مجدداً زمانی از نظرش عدول کرد که داخل کویت بود و می‌ترسید ما از پشت به او حمله کنیم. لذا در سال ۱۳۶۹ مجدداً آن را پذیرفت. یعنی جنگ این‌طوری تمام شد. بعد از آزادی خرمشهر چه‌طور ۱۹۷۵ را قبول می‌کرد؟ امکان نداشت این‌ها تصور روشنی از پایان جنگ ندارند.» (صفحه ۱۸۴)

رضایی می‌گوید امام معتقد بود باید با پیروزی از جنگ بیرون برویم و شکست را نمی‌پذیرفت. سپس این‌سوال را مطرح می‌کند که چه‌طور امام طرفدار این بود که ما شکست بخوریم؟ او خطاب به محمدحسن محققی یعنی مصاحبه‌کننده کتاب «اسرار مکتوم» می‌گوید تفاوت دو واژه «آتش‌بس» و «صلح» را گوشزد می‌کند و می‌گوید «چهل یا پنجاه سال است که بین سوریه و اسراییل آتش‌بس است، یک استانش هم دست اسراییل است. در این‌مدت هم پنج یا شش جنگ با هم انجام داده‌اند. آتش بس که صلح نیست. فرق صلح با آتش‌بس این است که آتش‌بس یک جنگ نیمه‌تمام است.»

رضایی در فراز دیگری از این‌گفتگو می‌گوید معنی نداشت بگوییم امام گفته‌اند جنگ تمام شود. این‌حرف، حرف خلافی است. می‌توان گفت نظر امام ماندن سر مرز و جنگیدن بود. در آن‌مقطع، بحث ادامه جنگ مطرح بود نه پایانش.

ادامه جنگ براساس حرف آقای هاشمی بود

بخشی از صحبت‌های رضایی در «اسرار مکتوم» مربوط به عملیات بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر است. او می‌گوید این‌عملیات طوری طراحی شده بود که وقتی خرمشهر آزاد می‌شود، نیروهای ایرانی به‌سمت بصره هم حرکت کنند. نامگذاری عملیات به «الی بیت‌المقدس» هم به‌همین‌علت بود «تا وقتی وارد بصره می‌شویم، بگوییم وارد یک‌جای مقدس شده‌ایم و قصدمان تجاوز به مرز و خاک نیست.» اما چون در مراحل سوم و چهارم عملیات مشکل کمبود نیرو پیش آمد، بیت‌المقدس به آزادسازی خرمشهر محدود شد و ادامه اهدافش عملیات رمضان پی گرفته شد. عملیات رمضان همان‌طور که می‌دانیم بین نیروهای عراقی به عملیات شرق بصره معروف شد.

رضایی می‌گوید پس از آزادی خرمشهر بود که مساله استراتژی نظامی و سیاسی پیش آمد و استراتژی سیاسی تبدیل به استراتژی رسمی کشور شد که «ما هم ناچار بودیم خودمان را با همین‌استراتژی تطبیق بدهیم.» مهم‌ترین چالش آن‌مقطع هم «جنگ را تمام کنید!» بود. فرمانده پیشین سپاه می‌گوید ماجراهای آن‌مقطع طوری روایت می‌شوند که گویی کسی حرف سیاسیون را گوش نکرده در حالی که هرچه‌قدر جنگ ادامه پیدا می‌کرد، براساس حرف آقای هاشمی بود و چیزی که به آن عمل نشد، حرف فرماندهان بود. رضایی می‌گوید «طوری صحبت می‌کنند که مخاطب فکر می‌کند طرح ایشان (هاشمی) روی میز ماند.»

چهار راهی که برای تسلیم صدام وجود داشت

چهار صورتی که رضایی در «اسرار مکتوم» برای تسلیم صدام ترسیم می‌کند، از این‌قرارند: سقوط نظام بعثی عراق و گرفتن بغداد، فشارهای بین‌المللی برای کنارگذاشتنش از قدرت، کودتای ارتش عراق و مبارزه مردمی، قیام مردمی برای سرنگونی صدام. رضایی می‌گوید ما می‌خواستیم جنگ را ادامه بدهیم تا به یکی از این‌چهار شکل صدام را وادار به تسلیم کنیم. اما حرف سیاسیون این بود که نباید به چنین‌چیزی فکر کنیم. استدلالشان هم این بود که دنیا نمی‌گذارد چنین‌اتفاقی رخ بدهد و مداخله می‌کند. حتی ممکن است بمب اتمی روی ایران بیاندازند. او می‌گوید (جبهه آقای هاشمی) می‌گفتند نباید به فکر برنامه‌ریزی برای یک‌جنگ تمام‌عیار باشید. فقط یک‌عملیات بکنید و بقیه‌اش را به ما بسپارید.

دیپلماسی جنگ را تمام نکرد؛ استراتژی نظامی این‌کار را کرد

رضایی ۳ سال پیش از پایان جنگ نامه‌ای به امام خمینی نوشت و در آن به میزان مایحتاج جنگ و لشکرهای مورد نیاز اشاره کرد. او می‌گوید اما به این‌نامه و تقاضا پاسخ داده نشد چون استراتژی تسلیم صدام انتخاب نشد. بلکه استراتژی مذاکره و دیپلماسی انتخاب شده بود. موضع‌گیری قطعی رضایی هم در این‌باره این‌گونه است: «دیپلماسی جنگ را به پایان نبرد، عملیات‌های ما جنگ را تمام کرد؛ یعنی همان استراتژی نظامی.»

جدایی ارتش و سپاه در میدان نبرد

محسن رضایی ضمن اشاره به ناکامی ایران در عملیات والفجر یک، می‌گوید اختلافات ارتش و سپاه در آن‌مقطع تشدید شده بود. او پیش‌تر، پیش از شروع والفجر مقدماتی از امام (ره) درخواست کرد آیت‌الله خامانه‌ای را به‌عنوان میانجی و فرمانده هماهنگ‌کننده بین ارتش و سپاه در نظر بگیرند چون هم سپاهی‌ها ایشان را قبول داشتند هم ارتشی‌ها. پس از ناکامی در والفجر یک نیز امام (ره) فرماندهی جنگ را به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی سپرد. رضایی در این‌باره می‌گوید «متوجه نشدم چرا این‌طور شد. اما یک‌حکم برای ایشان (هاشمی) صادر کردند که شما ماموریت دارید مسئولیت دارید فرماندهی ادامه والفجرها را بر عهده بگیرید.» رضایی درباره این‌حکم امام به هاشمی، نکته‌ای دارد و می‌گوید امام به فرماندهی جنگ یا جانشینی فرماندهی کل قوا اشاره نکرده بلکه ادامه والفجرها را به عهده آقای هاشمی گذاشته است. فرمانده پیشین سپاه می‌گوید در عملیات خیبر بود که آیت‌الله هاشمی عملاً فرمانده جنگ شد و پس از خیبر بود که اختلاف بین ارتش و سپاه حاد شد.

این‌راوی جنگ می‌گوید در پی برو اختلاف شدید با ارتش، به این‌نتیجه رسید که «ارتش با ما نباشد و کار خودش را بکند.» و این‌مساله را به فرماندهی ارشد جنگ اعلام کرد. اما «آقایان قبول نکردند. قرار شد من فرمانده باشم و آقای صیاد (شیرازی) جانشین من. منتهی هیچ‌کس به غیر از ما دو نفر، آقای هاشمی و آقا (رهبر انقلاب) ندانند.»

محسن رضایی می‌گوید پس از این‌توافق، ماجرای مشکل العزیر پیش آمد که از آن‌جا به بعد، سپاه دیگر دندان ارتش را کند و این‌مقطع، سرآغاز عملیات‌های والفجر ۸، کربلای ۴ و ۵ و والفجر ۱۰ بود؛ یعنی دوسه‌سال پایانی جنگ که سپاه با روش انجام این‌عملیات‌ها، کار می‌کرد.

جای دیگری از مصاحبه رضایی با سردار محمدحسن محققی هست که می‌گوید پس از عملیات بدر، جدا (از ارتش) می‌جنگیدیم؛ سپاه برای خودش و ارتش هم برای خود. تا این‌که به عملیات والفجر ۸ و فتح فاو رسیدیم. در همین‌فراز مصاحبه است که رضایی می‌گوید «آن‌جا (والفجر ۸) به این‌نتیجه رسیدیم در عملیات خیبر و بدر، به‌خاطر عمل‌کردن به استراتژی آقای هاشمی به نتیجه نرسیدیم و متوجه شدیم نمی‌توانیم وقت‌مان را پشت سر ایشان تلف کنیم. تا بعد از عملیات بدر ما واقعاً تبعیت می‌کردیم. بعد از بدر دیدیم که نمی‌توانند جنگ را تمام کنند یعنی با استراتژی سیاسی نمی‌توانند جنگ را حل کنند. به این نتیجه رسیدیم که ارتش برود برای خودش و ما برای خودمان.»

فرمانده پیشین سپاه پاسداران جمله مهم دیگری هم در این‌مصاحبه دارد و می‌گوید «بعد از این‌که از ارتش جدا شدیم، هر عملیاتی که انجام دادیم، موفق بود.»

بد نیست توضیحات بیشتر رضایی را درباره عملیات‌هایی که سپاه، جدا از ارتش انجام داد، بررسی کنیم. او درباره عملیات‌های کربلای ۴، والفجر مقدماتی و رمضان، این‌توضیح را دارد که امکان غافلگیری دشمن در این‌عملیات‌ها از دست رفت. در رمضان هم علاوه بر از دست دادن امتیاز غافلگیری، وقوف به آرایش مقدماتی و تاکتیکی دشمن نیز دیر اتفاق افتاد. در حالی‌که در والفجر مقدماتی، سپاه به‌طور کامل از تغییر آرایش دشمن آگاه بود و اگر اصل غافلگیری رعایت می‌شد، عملیات حتماً به موفقیت می‌رسید. او دلیل از دست دادن فرصت غافل‌گیری را این‌گونه تشریح می‌کند: «ارتش، عملیات را یک‌ماه عقب انداخت. یعنی آقای صیاد بسیار محکم اعلام کرد من قبول ندارم و باید بنشینیم بحث کنیم. در عملیات‌های خیبر و بدر هم مجدداً مشکل ناهماهنگی با ارتش برایمان مشکل‌ساز شد. ناهماهنگی با ارتش یا موجب نقص در امکانات می‌شد یا نقص در غافلگیری.»

واقعیت کربلای ۴ چه بود؟

فرمانده پیشین سپاه می‌گوید مساله عملیات کربلای ۴، همان اصل غافلگیری بود که از دست رفت و به‌همین‌دلیل بود که عملیات ادامه پیدا نکرد. نیروها به‌سرعت برگردانده شده و ۱۰ روز بعد عملیات کربلای ۵ اجرا شد. او در مصاحبه با سردار محققی می‌گوید «البته از نظر ما، کربلای ۴ و ۵ یک عملیات بیشتر نبود. در واقع کربلای ۴، مرحله اول کربلای ۵ به حساب می‌آمد. منتهی ما برای غافلگیری، مرحله اول را تبدیل کردیم به نمایشی که دشمن گمان کند عملیات ما دیگر تمام شد.»

آقای هاشمی می‌گفت به امام بگویید نمی‌توانیم!

رضایی در فرازی از «اسرار مکتوم» که صحبت از پذیرش قطعنامه و پایان‌دادن به جنگ است، این‌روایت را دارد که در آن‌مقطع آیت‌الله هاشمی به او می‌گفته نزد امام (ره) برود و بگوید «ما نمی‌توانیم بجنگیم» و باقی مسائل را به عهده او (وجریان همفکرش) بگذارد. اما رضایی نیز مقاومت کرده و بنا را بر این گذاشته بوده که چنین‌کاری نکند. او می‌گوید با این‌حال در آن‌زمان سپاه به ۱۵۰۰ گردان رزمی نیاز داشت و بین او و آیت‌الله هاشمی بر سر این‌که یک‌عملیات را آماده کنند یا یک‌سری عملیات را، به‌طور دائم اختلاف بود. در همین‌بحث است که رضایی می‌گوید آیت‌الله هاشمی، استراتژی سیاسی را دنبال می‌کرد و چون امام (ره)، او و شورای عالی دفاع را برای تصمیم‌گیری تعیین کرده بود، رضایی هیچ‌وقت نتوانست نظراتش را به آقایان بقبولاند. اما این‌مساله در حالت عکس اتفاق افتاد و وقتی آن‌ها (هاشمی و شورای عالی دفاع) با طرح‌های سپاه مخالفت می‌کردند، رضایی باید این‌طرح‌ها را کنار می‌گذاشت. او در این‌فراز از «اسرار مکتوم» جمله مهمی دارد و می‌گوید «اگر استراتژی سیاسی نبود، والفجر مقدماتی، خیبر و بدر ممکن بود به شکل دیگری انجام شوند. چون ما در چارچوب استراتژی سیاسی، عملیات را طراحی می‌کردیم.»

فرازی از همین‌بحث در سخنان رضایی به این‌ترتیب است: «این‌ها تصمیم را گرفته بودند و نگران اعتراض بچه‌های سپاه بودند؛ علامتش هم این است که وقتی قاسم سلیمانی از گلف تمام گرفت و گفت می‌خواهیم برویم تهران، آقای هاشمی گفت نیایید! اگر بیایید دستگیرتان می‌کنیم یا خود من که می‌خواستم بعد از پذیرش قطعنامه بروم خدمت امام ملاقات کنم. گفتند که نه شما اول یک‌مصاحبه بکن بعد برو پیش امام. گفتم مصاحبه برای چی؟ گفتند بگو ۵۹۸ را قبول داریم.» (صفحه ۱۸۵)

قدرت‌های بین‌المللی پس از فتح خرمشهر، ادامه جنگ را به نفع خود دیدند

محسن رضایی با اشاراتی که به حمایت‌های شدید قدرت‌های غرب و شرق از صدام دارد، می‌گوید این‌قدرت‌ها در مقطع پایان جنگ به این‌نتیجه رسیدند که اگر شده، با دادن امتیازاتی به ایران، باید جنگ را تمام کنند چون ادامه این‌رویداد را به ضرر خود می‌دانستند. اما ادامه جنگ پس از بازپس‌گیری خرمشهر توسط ایران، به نفع‌شان بود. اما در مقطعی که ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت، به این‌نتیجه رسیدند که این‌جنگ نباید هیچ‌برنده‌ای داشته باشد. این‌نکته‌ای است که توسط هنری کسینجر اعلام شد.

قطعنامه هویج بود و حمله به ایرباس چماق

فرمانده پیشین سپاه می‌گوید به دلیل وجود این‌نگاه بود که غرب و شرق، پس از تصرف فاو توسط ایران، به این‌نتیجه رسیدند که باید در جنگ دخالت مستقیم کنند و معادلات به هم خورد. مداخلات را هم با روش «چماق و هویج» انجام دادند؛ قطعنامه ۵۹۸ هویج‌شان بود و حمله به ایرباس و حملات شیمیایی‌شان هم چماقی که به دست گفتند.

از یک‌نکته ژئوپلتیکی هم که محسن رضایی در این‌مصاحبه تذکر داده نباید گذشت؛ این‌که انگلیسی‌ها در برنامه‌ریزی چندصدساله خود برای آینده، مرزهای ایران و عراق را طوری تعیین کردند که از نظر دفاعی، مرزهای جنوب به نفع عراق و به ضرر ایران هستند.

ادامه دارد...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها