به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سبحان کیانی: نشست تاریخ شفاهی و داستان، تقویتکننده یا تضعیفگر ادبیات جنگ در ادامه سلسله نشستهای مسالهشناسی ادبیات داستانی توسط دفتر ادبیات داستانی حوزه هنری در کافه کتاب سمیه برگزار شد. محمدرضا شرفی خبوشان، نویسنده و احمد شاکری، منتقد مهمانان این برنامه بودند.
محمدهادی عبدالوهاب در ابتدای این نشست گفت: تاریخ شفاهی نوعی از پژوه است که به عنوان تاریخ شفاهی شناخته میشود. روش آن به صورت گردآوری اطلاعات از افراد حاضر در آن واقعه است و طبیعتاً یک روش پژوهشی نمیتواند از آن به عنوان یک اثر نام برده شود. هر چند معادلهایی دارد. این مقدمهای برای ورود به بحث خواهد بود.
محمد قائمخانی با اشاره به نحوه بیان وقایع جنگ در قالب رمان گفت: مسئله ما اینست که به عنوان فعالانی که درگیر تولید متن درباره جنگ هستیم آیا ما توانستهایم یا میتوانیم به نحوی روایت کنیم که مخاطب ایرانی همانطور که در جنگ حضور پیدا کرد خودش را در این روایتها میبیند؟ دیده و احساس میکند همان چیزی است که با آن زندگی کرده است؟ مسلماً چنین سوال بزرگی یک جواب ندارد و پر از پیشفرضها و پر از مسئلههاست. بخش زیادی از نویسندگان به این باور دارند که ما در آن نقطه بحرانی هستیم و اشکالاتی داریم. موضوعی که من در گفتگوهای پیشین به آن رسیدم شیوه و نوع نوشتن است. از دل این موضع بود که جلسه امروز رو تصمیم گرفتیم روی این شکاف مطرح کنیم. آیا طبق همان نظر این بحرانی که به نظر میرسد وجود دارد در روایت جنگ هشت ساله که گمان میکنیم آن چیزی که باید روایت نشده که اجماعی بر سر آن وجود دارد. نظری میگوید بحران به رمان برمیگردد که نتوانسته است وجوه دیگر ایران معاصر را بیان کند یا نظری دیگر که معتقد است این بحران را درونی ادبیات نمیداند و بیشتر مدیریت فرهنگی است.
مسئله چیست
احمد شاکری به عنوان سخنران بعدی گفت: اولین چیزی که برای من خیلی جالب و جذاب است نوع انتخاب عالمانه خود عنوان مسئلهشناسی است. بعد از چند دهه در ادبیات جنگ به دنبال مسئلهشناسی هستند و این آدم را به ذوق میآورد. برخی از ما گمان میکنیم که به دنبال مسئلهایم اما واقعاً آن چیز مسئله نیست، برخی در ساحتهای عملی به دنبال دشوارههایی هستیم که هنوز تبدیل به مسئله نشده است. کاری که شما کردید مسئلهشناسی و پژوهی نیست مادون آن است به این معنا که ما مسائلی را بیان کنیم و بدان پاسخ دهیم. چند پژوهش در این باره دارم که یکی از آنها مسئلهپژوهی درباره ادبیات داستانی جنگ است که تلاش دارد اکوسیستم مسئله یا نظام مسائل را در حوزه جنگ تببن و تشریح کند. حوزه دیگری که مرتبط با بحث شماست جریانشناسی است که بسیار مهم است. دو پژوهش در این رابطه داریم که اولی جریان ادبی است. شما نمیتوانید مسائل را موردی بررسی کنید چون سطح موارد زمانی به مسائل تبدیل میشود که تبدیل به یک جذکت عمومی و جریانی شود. متاسفانه عنوان نشستهای شما دقیق انتخاب نشده است چون ربطی مسئلهشناسی ندارد.
او در ادامه افزود: ما اگر به دنبال مسئلهشناسی باشیم باید ببینیم مسئلهشناسی چیست و برخی از اصول موضوعه مسئلهشناسی کدامند؟ این عنوان کلی شما در برگیرنده صدها مسئله است. چند بند را که چارچوب شناخت مسئله هستند نام میبرم تا ما را پاسخ برسانند :۱ _ چه چیزی مسئله است؟ آیا با پرسش مواجهیم یا مسئله؟ ۲_ در چه ساحتی مسئله شناخته میشود؟ ۳_ در چه زمانی مسئله بوده است؟ ۴_ موضوع بعد تکثر مسئله؟ ۵_ آیا مسئله تک رشتهای یا بینارشتهای است؟ ۶_ دستهبندی مسائل براساس صنف آنها؟ ۷_ ساختار و هندسه مسائل از چه نظامی تبعیت میکنند؟ ۸_ منطق مسائل چیست؟ ۹_ مسائل از چه نظام اولویتبخشی تبعیت میکنند؟ ۱۰_ تمایز و تفاوت میان مسائل واقعی و مسائل انگاشته شدهها چیست؟ ۱۱_ تفاوت مسائل در ساحت عمل و نظر؟ ۱۲_ درک تطور مسئله در طول زمان؟ ۱۳_ عیارشناسی مسئله؟ ۱۴_ کدام مسائل اصیل و کدام فرعی هستند؟ ۱۵_ مسئلهمندان چه کسانی هستند؟ ۱۶_ چه کسانی صلاحیت پاسخگویی دارند؟ تامل در این موضوعها ما را میتوانند وارد مسئلهشناسی کند.
این منتقد ادبی بیان کرد: یکی از کارهایی که باید انجام بدهیم نگاه پژوهشی به روایت ما از مسائل است. گویا ما یک کلیتی را با آن مواجه و با آن مسئله داریم. من کسی هستم که به ادبیات داستانی دفاع مقدس پرداختهام و تلاش کردم نظاممند شود. نمیتوانیم به برخی از مفاهیم برسیم مگر تکلیف آنها مشخص شود. مشکلی که ما در آن هستیم مشکل روش است. اگر بخواهیم مسئله را حل کنیم باید به لوازم آن پایبند باشیم. شما مواجهید با انبوه مشهورات غیرعلمی که دارای داده و روش صحیح نیستند. ما نباید انتظاراتمان را از طرح مسئله و جواب آن به حداقل برسانیم. گفتگو روش مناسبی برای رسیدن به داده نیست. رمان جهان خلق میکند و رمانهای واقعگرا قابل تکثیر هستند. مفهومشناسی کلیدواژهها لازم است. تفاوت تاریخ شفاهی با خاطره اینست که خاطره روایت از خود، توسط خود و برای خود است اما تاریخشفاهی روایت از یک فرد و توسط یک فرد نیست.
از ادبیات چیزی جز ادبیات توقع نداشته باشیم
محمدرضا شرفی خبوشان گفت: فی نفسه برای من گفتگو ارزشمند است چون گوینده میتواند افکارش را بگوید و پیرامون آن چیزی که نظر دارد موافق یا مخالف صحبت کند. من در امر نویسندگی در بخش داستان و خاطرهنویسی قلم زدهام از من کتابهایی منتشر شده است که من با کسانی که به جنگ رفتهاند گفتگو و خاطرهنویسی کردهام یا در جای دیگر داستان درباره جنگ نوشتهام تا تاثیری که بر روی یکدیگر خواهند داشت. یکی از کارهایی هم که من انجام دادهام فعالیتهای تاریخی بوده است که در اثر بیکتابی مراجعه به اسناد و مکتوبات دوران قاجاری کردهام. در ذهن خود مقایسه میکردم میان مکتوبات دوران قاجار و ادبیات داستانی که بعد از انقلاب شکل گرفته است.
در ادامه اظهار کرد: متوجه شدم که یک نویسنده تا چه اندازه میتواند در استفاده از خاطرهها و منابع مکتوب در خلق داستان خود بهره ببرد. این بهره بردن در هر دورانی متفاوت است. ما نگاهمان به ثبت خاطره و ادبیات شفاهی نگاهی از جنس ادبیات باشد نه تاریخ. وقتی این نگاه را داشته باشیم انتظارت ما هم متفاوت خواهد بود. ما میتوانیم نگاه ویژهای به ادبیات شفاهی و خلق خاطرهنگاری داشته باشیم. آن را یک جریان مجزا بدانیم که در تاریخ ادبیات کشور ما سابقه نداشته است و ما با یک پدیده جدید بعد از انقلاب مواجه هستیم. ما سعی کردیم از خرده روایتها و جزئینگاریها به نفع تاثیرگذاری بر مخاطب در روایتنگاری استفاده کنیم. ما میدانستیم در زمانه جدید با توجه به پیشرفتها تاریخ کار خود را ظبط وقایع انجام میدهد، ما نباید نگران خلط تاریخ باشیم چون در مشغول به انجام وظیفه خود در بخش خودش است. پس نباید این دو را با هم سنجید و تاثیرگذاریشان را در هم به عنوان مسئله و نگرانی مطرح کرد. بخش تاریخ را واگذار به علم تاریخ کنیم و این دو را از هم تمییز و به نظر من بهتر آن است هر چیز که در تاریخ شفاهی برای تاثیرگذاری بر مخاطب عام است را در دسته ادبیات قرار دهیم.
این نویسنده عنوان کرد: غایت این نوع آثار تاثیرگذاری است و نویسندگان تمام تلاش خود را برای استفاده از صنایع ادبی که این تاثیر را بگذارند به کار میگیرند. من معتقد به بحران نیستم. درک ملی از جنگ باید چه باشد؟ هر کشوری به این باور دارد که هر مخاطبی وقتی آثار را میخواند بداند چه قهرمانانی داشته است و چه کارهایی انجام داده است. هر متن ادبی زاویۀ دید خودش را نسبت به جنگ ارائه میدهد و مخاطب هم با انتظار دیدن واقعیت تاریخی سراغ ادبیات نمیآید. وقتی تاریخ بهدرستی ثبت شده باشد، حتی اگر ادبیات تحریف یا تخیل به کار ببرد، آسیبی به حقیقت تاریخی وارد نمیشود؛ زیرا هرکدام کارکرد مستقل خود را دارند. وقتی روایتهای جدیدی شکل میگیرد در جریان ادبیات یک کشور اتفاقاً رمان باید از آن سود بجوید نه اینک ه گمان کند رقیب آنهاست علت بقای رمان اینست که از هر روایتی استفاده میکند چون ما برای رمان گونهای به صورت قطعیت نداریم. من جریان ادبیات شفاهی و این گوناگونی روایتها را به عنوان یک شکوفایی و پدیده و دستاورد جدید میدانم. این حجم از توجه کردن به قرائت مردمی از جنگ بینظیر است. هر اندازه گفتارها و قرائتها گوناگونتر باشد خلاقیت نویسنده را بیشتر میکند.
خبوشان در پایان گفت: ما باید سوال کنیم که از رمان یا ادبیات داستانی انتظار ما چیست؟ اگر ما به سوالات خود از توقعی که از ادبیات داریم بدهیم متوجه میشویم که نه من به دنبال رمان میروم تا یک گونهای از ادبیات را بخوانم ضمن اینکه لذت میبرم از روند یک داستان و برداشتهای مختلف را در نظر داشته باشم. اگر پیشفرضها را کنار بگذاریم خیلی از مسائل روشن میشود. قراردادی وجود دارد میان من با متنی که به سراغ آن میروم. چیزی که ما بعد از انقلاب در بیان تاریخ دفاع مقدس داریم آن چیزی که داریم دخالت نویسنده در تاریخ شفاهی است. من این را مخل ادبیات نمیدانم به شرطی که به این مسئله با دید ادبیات بنگریم. ما در سنجیدن جایگاه ادبیات داستانی دفاع مقدس عجله میکنیم. ما نویسندگانی هستیم که هر روز در یک واقعه جدید قرار داریم. ما با خودمان نگفتیم که شاید اینگونه از ادبیات از عهده روایت این ملت برمیآید. چرا در پی مقایسه هستیم؟ این وقایع نیازمند راویان متفاوتی است. من گمان میکنم چشمانداز باشکوهی در مقابل نوشتن رمان ما وجود دارد.
نظر شما