جمعه ۱۳ تیر ۱۴۰۴ - ۱۸:۰۰
سربلند در غربت کوچه کتاب

۴۴ بهار از عمر حاج آقا علیقلی‌زاده، از نور کتابفروشی و نشر معتبر است اما هرچه گذشت، کسب و کار نشر از اعتبار و بازار کتابفروشی‌های بن‌بست «حاج‌نائب» از سکه افتاد.

سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سمیه حسن‌نژادوایانی: سایه بلند آفتاب، خلوت کوچه «حاج‌نائب» را پُر کرده. چند مرد جوان آفتاب‌سوخته، دسته فلزی سرخ شده چرخ دستی‌هایشان را رها کرده، و جایی دور از چشم آفتابِ ظهر تیرماه ۱۴۰۴ بیخ دیوار پناه گرفته‌اند؛ برای پاک کردن عرق جبین و تازه کردن نفس، در گذر تاریخی کتاب تهران؛ به نشانی خیابان ناصرخسرو پایتخت، راسته صاحب‌نفسان کار کتاب، مردان هم‌دوره محمدرضا علیقلی‌زاده، صاحب فروشگاه انتشارات باقرالعلوم (ع).

۱۳۶۰ خورشیدی، در اولین فصل زندگی مشترکش، دو سال بعد از کسب و کار لوازم التحریری در جوادیه تهران، به پیشنهاد پدر همسرش، در کوچه «حاج‌نائب» که تمام قد، به نام کتاب، شهره شده بود، نشر و کتابفروشی باقرالعلوم را بنیان گذاشت. فروشگاه همکف پاساژ «خاتمی» از لوازم خانگی خالی شد و قفسه‌های بلند، از کتاب‌های دینی و مذهبی پُر. قصه همسایگی محمدرضا جوان، با نامداران نشر ایران در کهن‌گذر کتاب ایران آغاز شده بود.

سربلند در غربت کتاب

۴۴ بهار از عمر...

پنکه سقفی فروشگاه، حریفِ گرمای تیرماه نیست اما روایتِ روزگار رفته بر حاج علیقلی‌زاده ۶۹ ساله و کسب و کار کتابش، حُکم هوای تازه است.

«انستیتو تکنولوژی تبریز درس می‌خوندم؛ دانشجوی رشته برق بودم. برای ادامه تحصیل اومدم تهران، «تکنیکوم نفیسی» تا اینکه انقلاب شد.» و تعطیلی دانشگاه‌ها، محمدرضای ۲۳ ساله را ماندگار و با کمک‌هزینه پدر، در منطقه جوادیه تهران، مغازه فروش لوازم‌التحریر دست و پا کرد.

یک‌سال از انقلاب گذشته بود که ازدواج کرد و روزی‌اش هم با برکت کتاب، پیوند خورد.

«پدر خانمم به ما محبت کرد؛ اینجا رو داشت، گفت: رفت و آمد به جوادیه سخته، بیا همین‌جا؛ اومدیم و مشغول شدیم.» مقدمات نصب سردر آماده بود که خبر رسید، «باقرالعلوم» عنوان نشر صاحب‌نام دیگری از بازار کتاب ایران است.

«نمی‌دونستیم؛ وقتی رفتیم وزارت ارشاد گفتن نمیشه به این نام مجوز بگیرید.» پیگیری‌ها معلوم کرد، مجوز به نام آقای هادی‌زاده، ساکن کوچه «مسعودخان» گذر معروف دیگری از تاریخ کتاب ایران است.

«نشستیم با آقای هادی‌زاده حرف زدیم، آشنا شدیم. گفت، هرچه می‌خواهی کتاب ببر، هیچ پولی هم نده هروقت فروختی بیا تسویه کن.» اما داستان اولین تجربه کسب و کار کتابی محمدرضای جوان، به خیری از جنس اعتماد و معرفت ختم شد.

«آقای هادی‌زاده داماد آقای مطهری بود.» نه‌تنها با نصب سردر کتابفروشی با نام باقرالعلوم موافقت کرده بود، مُهر انتشارات را به دست مرد جوان داد تا کاسبی نوپایش زودتر جان بگیرد. کتاب‌های مذهبی استادان شهید مطهری، دستغیب باهنر سیدمحمد بهشتی و امام خمینی (ره)، قرآن و نهج‌البلاغه مدام به قفسه‌های کتابفروشی می‌آمدند و در فصل رونق «حاج‌نائب» به قفسه کتابخانه‌های شخصی می‌رفتند.

۴۴ بهار از عمر حاج آقا علیقلی‌زاده، از نور کتابفروشی و نشر معتبر است اما هرچه گذشت، کسب و کار نشر از اعتبار و بازار کتابفروشی‌های بن‌بست «حاج‌نائب» از سکه افتاد.

«حالا با اون وقت‌ها قابل مقایسه نیست! یه ایران بود و کوچه حاج‌نائب.

اوایل انقلاب، کتابفروشی شور و حال دیگه‌ای داشت. اکثراً اینجا کتابفروش بودن، ۵۰ کتابفروش تو این کوچه کار می‌کردن فعالیت داشتن… گاهی یک روزه ۵ هزار نسخه کتاب تموم می‌شد. کوچه مروی کوچه خراسانی‌ها، سرتاسر میز بود، همه کتاب می‌فروختن.

ساعت ۶ یا ۷ صبح از خونه درمیومدیم صبحانه رو همین‌جا می‌خوردیم؛ تا حدود ۱۱ شب فعال بودیم. قیمت کتاب هم خوب بود مشتری هم زیاد بود؛ مثل حالا موبایل و اینترنت و فضای مجازی که نبود.» حال و هوای انقلاب، گذر کتاب ناصرخسرو و بازار تهران را شلوغ‌تر کرده بود. «بیشتر مردم به کتاب‌های جدید علاقه داشتند و می‌خریدند.»

سربلند در غربت کتاب

اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ بود که کتابفروشی‌های کوچه «حاج‌نائب» ساز کوچ به خیابان انقلاب را کوک کردند و جانشینان شیشه‌ای با برندهای فرنگی آمدند؛ پیچیدن بوی ادکلن‌های اصل و بدل، مردان ریشه‌دار «حاج‌نائب» را دل‌آزرده می‌کند.

به یک روایت، روزگاری ۲۰۰ ناشر و کتابفروش در کهن‌گذر کتاب ایران، نان پُربرکت سرسفره می‌بردند اما مرد بنام کتاب ایران؛ حاج محمدرضا علیقلی‌زاده، می‌گوید: به تعداد انگشتان یک دست باقی‌مانده‌اند! «انتشارات حفظی، آقای صباحی آقای دهقانی و چندتای دیگر هستند… دیگه کسی نمونده» اما او مانده؛ قُرُق شیشه‌های عطر و ادکلن را حریف نمی‌داند؛ «بوی عطر کتاب رو با بوی عطر و ادکلن هیچ وقت عوض نمی‌کنم؛ تا زمانی که زنده هستم.»

بی‌مهری‌های روزگار، بعد از ۴۴ سال، تفسیر عمیق‌تری از جانکاهی حرفه‌اش به دست داده «گفته بودند باید عمر نوح، گنج قارون، صبر ایوب داشته باشی؛

اگر داشتی ناشر یا کتابفروش خوبی میشی.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها