سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محسن آزموده: خواندیم که اهل بیت و یاران و اصحاب امام حسین (ع) در روز عاشورا، در نبردی نابرابر با لشکر یزید به شهادت رسیدند. یزیدیان ازکودک و نوجوان هم دریغ نکردند و حتی شمر خواست در حضور امام (ع) به خیمههای او تعرض کنند، اما ابن سعد جلوی او را گرفت و گفت دست کم تا زمانی که حسین (ع) زنده است، دست نگه دارد. اینک به سوزناکترین بخش داستان که ماجرای شهادت امام حسین (ع) است، رسیدهایم:
***
و حسین را تشنگی غلبه کرد. برفت لب لب آب و دست فراز کرد به آب. شمر گفت یا مردمان، مگذارید که آب خورد که او از تشنگی مرده است، چون آب خورد زنده شود. مردی- از بنی ایادی- تیری بینداخت. حسین- رضیالله عنه- بدست آب گرفته بود و دهان باز کرده، خواست که آب به دهان برد، تیر بیامد و به کامش اندر نشست. حسین – رضیالله عنه- آب از دهان بیرون انداخت و برخاست و تیر بیرون کشید و بازگشت و خون همی آمد. به خیمه آمد و بایستاد و عمربن سعد آهنگ گرفتن وی کرد.
شمر پیادگانرا گفت حمله برید. و حسین حملهها را همی گرفت و از ایشان بسیار بیفکند. و سی و چهار جای بر تن وی جراحت کردند و خون بسیار از تن وی برفت و تشنگی سخت بر وی غلبه کرد. عمر با شش پیاده از خاصهی خویش آهنگ او کرد و شمشیر بکشید. چون نزدیک رسید، مردی – نام وی ذراعه، لعنه الله- شمشیر بزد بر کتف حسین و ببرید و حسین- رضیالله عنه- بیفتاد. و ذرعه دانست که کار وی ببود. حسین برخاست تا با خیمه شود، نتوانست از ضعیفی. پس سنان بن انس- لعنهالله- نیزهی بزد و بر پشتش و به سینه بیرون آمد و نیزه بیرون کشید.
و حسین- رضیالله عنه- جان تسلیم کرد و بمرد- رضیالله عنه و ابویه-.
پس سنان، خولی را گفت فراز شود و سرش ببر. فراز شد و سرش ببرید- از حلق و گروهی گویند از قفا- و تنش همانجا بگذاشت. قیس بن الاشعث فراز آمد و شمشیر او بر گرفت و تنش برهنه کرد.
و شمر آهنگ خیمه کرد و خیمه را برکندند و هر چه جامعه و چیز بود غارت کردند. و زنان همی خروشیدند. عمر بن سعد آواز زنان بشنید. آنجا رفت. پیادگانرا دید که جامعهها غارت همی کردند و علی – پسر کهتر حسین- بیمار بود- بر بستر خفته- و شمر برش ایستاده و شمشیر کشیده، و خواست که بزند. عمر دستش گرفت و گفت شرم نداری، از کشتن کودک بیمار چه آید؟ شمر – لعنهالله- گفت امیر عبیدالله فرمود که اگر ظفر یابی، هیچ نرینه از وی مگذار. عمر گفت مسلمانان که بر کافران دست یابند کودکان را نکشند، این را پیش امیر بر. اگر کشد او داند. و کس فرا خیمه نگذاشت.
و آنگاه که عبیدالله شمر را فرستاد گفت چون حسین را بکشی، سرش به من فرست و تنش زیر پای اسبان بکوب. شمر آنچنان کرد تا اندامهای حسین – رضوان الله علیه و علی روحه- زیر پای اسبان، یک از یک جدا شد و بشکست. و عمر بن سعد فرمود تا آن شب خیمهای زدند بر سر آن زنان و نگاهبانان بر ایشان موکل کرد.
و اندر آن خیمه از زنان ام کلثوم بود- دختر علی بن ابی طالب، از فاطمه- و سکینه بود- دختر حسین- و دیگر زنان حسین بودند و زنان برادران وی – رضی الله عنهم اجمعین- و همان شب عمر نامه نبشت به عبیدالله- لعنهم الله- و سر حسین به دست خولی بن یزید الاصبی، بفرستاد. سنان گفت- لعنه الله- این سر من بریدم، من پیش امیر برم. عمر گفت من اندر نام نبشتم که تو بریدی- جزاهم الله علی سوء اعمالهم- و این حرب روز عاشورا بود روز آدینه.
نظر شما