مجید احسن، استاد مدعو دانشگاه تهران و مشاور علمی سمینار «زمان در چند افق» به عنوان مشاور علمی سمینار به تبیین ضرورت و هدف سمینار از طرح مساله زمان پرداخت و اختلاف آراء متفکران، عدم اختصاص بحث از زمان به دوره یا دانشی خاص را از جمله دلائل نو بودن همیشگی بحث از زمان برشمرد.
در نخستین نشست، محمدحسین حشمتپور سخنانش را با عنوان «متافیزیک سنتی، زمان و مساله آفرینش» را بر حول چهار محور «وجود زمان»، «ماهیت زمان»، «چرایی خلقت زمان» و «نقش بحث زمان در مساله آفرینش» متمرکز و نکات متنوعی را طرح کرد.
وی با نقد دیدگاه متکلمین که با قول به حدوث زمان، این عالم مشهود را تنها خلقت الهی بر شمرده به حدوث و فنای آن رای دادهاند سادهنگرانه دانست و گفت: تمایزگزاری میان دیدگاه حکمت مشاء و حکمت متعالیه از دیگر مسایلی است که باید به آن اشاره کرد. حکمای مشاء، زمان را مقدار فلک اعظم دانسته و به وحدت ازلی و ابدی زمان و ازلیت شخص عالم قائل بودند؛ درحالی که در حکمت متعالیه، کثرت بینهایتی از عوالم و حرکات و زمان موجود است و عالم مشهود ما صرفا یکی از آنهاست.
وی با بیان اینکه دیدگاه حکمت متعالیه سازگارتر با متون دینی اسلامی است افزود: تبیین و دسته بندی نوآورانه دیدگاههای متعدد اندیشمندان دوره کلاسیک، تبیین چگونگی ادراک زمان، تبیین تفاوت زمان و دهر و سرمد، چرایی و چگونگی ارتباط ساحت ثبات به ساحت تغییر و زمان، از دیگر محورهای مهم است که باید به آن اشاره کرد.
حشمتپور گفت: نفی کنندگان وجود زمان یا مطلقا آن را نفی میکنند و یا آن را امری وهمی میدانند و در هر دو صورت از ماهیت زمان بحثی نمیکنند. بحث از چیستی زمان مخصوص قائلین به تحقق زمان است که خود اقوال مختلفی در این باره دارند. از قول به وجوب بالذات زمان تا قول به جوهر یا عرض بودن زمان از جمله اقوال در باب ماهیت زمان است. ضرورت خلقت زمان بحث سومی است که باید به آن توجه کرد.
ضرورت وجود زمان همان ضرورتی است که از ذات فیاض الهی برخاسته تا امکان رسیدن این فیض به همه موجودات فراهم شود چون صور علمی حضرت حق اگر بخواهند وجود عینی بگیرند ماده عالَم قابلیت پذیرش یکجای آنها را ندارد پس زمان آفریده شد تا امکان تحقق بی نهایت و پی در پی صور علمی الهی فراهم شود.
این استاد فلسفه در پایان با اشاره به مساله چهارم، آن را برای متکلمین به دلیل عدم قول به سنخیت مطرح ندانست و بیان کرد که فلاسفه و خصوصا عرفاء باید به آن پاسخ بدهند.
در ادامه سیدحمید طالبزاده، در سخنرانی خود با موضوع «سوبژکتویته، زمان و مساله شناخت»، تحول بنیادین نگاه مدرن از کلاسیک را گوشزد کرد و افزود: اندیشههای دوره مدرن نه اندیشههایی سطحی و شبهه آلود، بلکه تفکراتی برسازنده هستی نوین بشریاند و بدین لحاظ شایسته بررسی عمیقتر و جدیتر هستند.
مولف کتاب «گفتگویی میان هگل و فیلسوفان مسلمان»، هیوم را آغازگر تفسیر مدرن از مفهوم زمان معرفی کرد و ادامه داد: هیوم همانند همه فلاسفه معتقد بود که آگاهی مبتنی بر علیت است و شناخت بدون علیت محال است اما هیوم این نکته جدید را گفت که علیت همان تعاقب و نظم زمانی است و در نتیجه زمان دیگر ظرف آگاهی نیست بلکه هویت آگاهی است چون علیت همان سامانمندی زمانی است.
این دیدگاه هیوم رابطه زمان و حرکت را قطع کرده و دیگر زمان، عرض الحرکه به شمار نمیآید بلکه سیر و امتداد برگشت ناپذیر آنان است. هیوم با این نگاه، راه نوینی را پیش روی اندیشمندانی چون کانت گشود تا زمان را نحوه وجود سوژه متناهی محسوب کند؛ این نوع نگاه به مساله زمان در دوره کلاسیک مطرح نبوده و به نوعی خروج از سیطره اندیشه ورزی نظامهای کلاسیک بوده است.
وی افزود: البته اگرچه دیدگاههای انسانشناختی صدرالمتالهین آگاهی و معرفت را بر مبنای حرکت جوهری و حدوث جسمانی نفس، امری برآمده از ساحت زمان و طبیعت توضیح میدهد و خود نقطه عطفی در تاریخ اندیشه سنتی است و زمان را نیز نحوه وجود موجود طبیعی میداند، اما هنوز برخلاف دوره تجدد ساحت زمانی را همچون قابل معرفت و شرط آن و نه همچون فاعل معرفت و قوام آن معرفی میکند.
این استاد فلسفه مدرن مدعی شد که در دوره جدید، تصور زمان بدون زمانمند که کانت آن را شهود محض مینامد و در دوره سنت محال شمرده میشد ممکن شده است و مفهوم زمان صورت کلی معرفت را شکل میدهد؛ بنابراین، نزد کانت، زمان نحوه وجود موجود متناهی است که در افق نامتناهی میاندیشد. موجود متناهی همان سوژه خودبنیاد و همان انسان است. انسان موجودی زمانی است چرا که متناهی و مقید به قید زمان و مکان است.
بدین لحاظ تمام آگاهی انسان، مولود صورتبخشی زمانی سوژه به ابژه و امری زمان آلود است و این درست برخلاف دوره سنت است که معتقد بود معرفت و آگاهی اگرچه در زمان رخ میدهد اما امری ثابت به امری ثابت است و زمان در هویت آن نقش ندارد. زمان در اندیشه کانت یک مقدار نامتناهی است یعنی از یک سو، نحوه و وصف وجود محدود انسان است و از سوی دیگر، افق نامتناهی پیش روی موجود متناهی است و اندیشه تجدد در شکاف زمان متناهی و نامتناهی شکل گرفته است و این تعارض و بحران که ناشی از زمان است مقوم دوره مدرن است. این دیالکتیک متناهی و نامتناهی در هگل به اوج خود میرسد.
بنابراین، زمان یک مساله علمی است که تبیینش از عهده فیزیک برمیآید؛ بنابر نسبیت خاص، از میان رویکردهای حال گرا(که میگوید فقط حوادث فعلی موجودند)، بلوکی(که معتقد است حوادث حال و گذشته با هم موجودند)، و ابدگرا(که همه حال و گذشته و آینده را با هم موجود میداند) به مفهوم زمان، تنها رویکرد سوم معنادار خواهد بود.
در مقابل، حمیدرضا آیتاللهی با به رسمیت شناختن هر دوی فیزیک و متافیزیک در حل مسائل، مدعی شد که بحث زمان در این دو رشته بحثی مجزا است، بدین معنا که منظر فیزیکدان و فیلسوف به زمان متفاوت است و هر کدام بخشی از حقیقت را نمایان میسازند، هیچکدام نباید در حیطه های تخصصی هم دخالت کنند و نادیده گرفتن هر کدام از ساحات علم و فلسفه امری نادرست است.
وی تطور روح و اندیشه و آگاهی در ساحت زمان را تاریخ و تاریخ را نقطه اتصال زمان به مقوله زمانه دانست. مولف کتاب «معمای زمان و حدوث جهان» با بیان اینکه اگرچه حیوانات زمان را میفهمند و تاریخ دارند اما تاریخمندی و تاریخ آگاهی امری بشری است عنوان کرد: بنیاد هویت انسانی را تشکیل میدهد و بدین لحاظ ملتی که بدون تاریخ است یا به تاریخ خود توجه نمیکند اساسا ملتی بی هویت محسوب میشود.
ابراهیمیدینانی در پایان با توصیه به شرکتکنندگان در سمینار به جدی گرفتن تاریخ و خواندن آن، مساله زمان را امری معماگونه برشمرد.
نظر شما