شعر نیلوفر شریفی اعتراضی فرو خورده است که جغرافیایِ آن در مرکز خاورمیانه است و این رفتار انسانی و خردگرا ماهیتی اومانیستی دارد.
مولف با رفتاری پلیفونیک در شخصیتِ کاراکترها نفوذ میکند و حالات روانی آنها را با زبانِ استعاری در ساختِ اثر امتداد میدهد. رفتار شریفی در گستره معنا بسیار چشمنواز است. او با برهم زدنِ روایت خطی و ارجاعاتِ دقیقِ زبانی گوشهای از رنجِ سرزمیناش را فریاد میزند. از شاخصههای مهم در ارزیابی شعر یاد شده، توجه شاعر به آیین و فرهنگ خطه جنوبِ ایران است.کِل کشیدنِ مادری که با پاهایِ برهنه روی خرده شیشههای بُران، گیسهایِ سفیدش را چنگ میزند. در زیباییشناسی موسیقی تكرار و دورانِ اصوات در نظامی هماهنگ استوار شده و این تمهید بر پایه تكرار متبلور میشود و شاعر با درایتی آزموده با همنشینی واجهای متجانس برایِ انتقال بارِ روانی متن، از صدایی محو سخن میگوید و این صدا به تکرار از اعماقِ متن به گوش میرسد. شریفی بیتردید شاعری انسانگراست او حقوق پایمال شده زنان را با گلویی زخمی در روحِ شعر جاری میسازد و چون رودخانهای با ماهیانِ آزاد همسفر میشود. شعر او صدایِ فرو خورده زنان سوری و افغان است که در کمپِ پناهندگان از تیررس مرگ و گلولهها گریختهاند. آموزههای شریفی در هنرهایِ تجسمی به او این توان را میبخشد که با محوریتِ تصویر ایدهاش را به کمال برساند. چون شاعر بیشتر به فجایع جنگ و مسائل انسانی توجه دارد و برای دوری جستن از یک نواختی در متن با رویکردهای رمانتیسمی کلامش را رنگین و تازه میسازد. شریفی درنخستین مانیفست خود به دنبالِ سبک سری و رفتارهایِ نوجویانهیِ عاطفی نیست. در نخستین دفتر او با شاعری تمام قد مواجهیم... شاعری که گویی با صبغهای تاریخی مادیانِ قریحهاش را به سویِ آفاق میراند تا شکوهِ آفتاب را به نظاره بنشیند؛ در عصری که قدرتهایِ بزرگ با شعارهایِ پوشالی حقوق بشر کودکان را به کام مرگ میبَرند. «رادیوها /روزنامهها میگویند/مرزها آراماند /و از گلویِ تفنگها/ گلهایِ سُرخ/روییده است/ و باران/ بارانِ خون است/ و انار هيچ نيست/ جز زخمهايى باز/بر بدن» در آرمانشهر شریفی کلان روایتهایِ بی شماری در ذهن متجلی میشود.شعر او اصالت دارد او میخواهد با دستهایِ زنانهاش از دلِ دیوارهایِ سنگی روزنهای را به سویِ نور و تعالی بتراشد. او آرمانگرا نیست اما میخواهد ارزشهای فراموش شده را به یاد بیاورد که در طولِ تاریخ لگد مال شدهاند. شعر نیلوفر شریفی اعتراضی فرو خورده است که جغرافیایِ آن در مرکز خاورمیانه است و این رفتار انسانی و خردگرا ماهیتی اومانیستی دارد. «من تیمارستانم / با هزار پنجره/ من بیمارستانم با هزار تخت/و درد/ در دهلیزِ قلب/ریشه زد /درختی تناور شد/ و ما /به دندان کشیدیم/ سیبهایِ / سیاه را» باید پذیرفت در طی سالهایِ اخیر شعر زنان از آن اصالت و یگانگی فاصله گرفته اما شریفی با آموزههای فردی خویش میخواهد با نخستین ورودش در ساحت شعرِ معاصر به نگاهی اصیل برسد. از این رهگذر باید شعر او را در توامان تنهایی آرام آرام نجوا کرد تا درد را تنها برایِ دقایقی از رواق سیمانی چشمها عبور داد که سالیان بسیار از دیدار حقیقت و نور محروم بودهاند و رسالت شاعر در این میان چه خواهد بود چون سنگها خاموش بماند و با خشم آفتاب رنگ ببازد یا از گلویش تاریکی را بیرون بریزد و در رثای نامِ انسانی که درد میکشد دستهایش را قلم کند تا اندامِ برفی کاغذ را با منادیِ آگاهی رنگین بسازد کدام؟ آری...نیلوفر شریفی با سرگردانی بادها بال میگشاید و صدایِ زخم در شعر او آن چنان بلند است که باید او را زخم بنامیم چون نیلوفری که از دل مرداب به سوی نور میخزد.
نظر شما