دو رمان نویس برجسته معاصر اومبرتو اکو ایتالیایی و اروهان پاموک از ترکیه یکدیگر را در استانبول ملاقات کردند و درباره این که چگونه می نویسند، سخن گفتند.-
این دو نویسنده که به عنوان میهمانان این سمینار حضور داشتند، در جمع دوستداران آثارشان درباره رمان و نویسندگی در جهان معاصر صحبت کردند.
این دو به تشریح این مساله برای دانشجویان شرکت کننده در این سمینار پرداختند که چگونه نویسنده شدند و از تجربیات شخصی خود در قالب شوخی و جدی سخن گفتند. پاموک توضیح داد که او می خواست یک رمان نویس تنها باشد. اکو از سوی دیگر گفت وقتی جوان بود رمان نوشتن را کنار گذاشت چون فکر می کرد به اندازه کافی استعداد ندارد و تا روزی که در حال نوشتن پایان نامه دانشنامه اش شد، دیگر به این مساله فکر نکرد. او گفت: استاد راهنمایم به من گفت تز تحصیلی ام را چنان نوشته ام که انگار یک رمان کارآگاهی نوشته ام. او اشتباه کرد که فکر می کرد من کار درستی انجام نداده ام. چون من همه عمرم در حال نوشتن مقاله هایی بوده ام که مثل رمان های کارآگاهی بودند و آن روز تصمیم گرفتم یک رمان کارآگاهی بنویسم.
پاموک نیز گفت دوستانش به او می گویند که دچار پارانویا و توهمات است. وی گفت : چطور می توانم دچار پارانویا نباشم؟ تقریبا 35 سال است که رمان نویس هستم و این بخشی از پارانویا داشتن است. پس از پاموک اکو گفت: شما یک استاد مسلم در زمینه مقالات پارانویایی هستید. از شما متشکرم که در این باره به بهترین شکل توصیح دادید.
اکو افزود: فکر نمی کنم که باید پارانویا داشته باشی تا بخواهی داستان های توهمی بگویی. شعار من این است: «دکتر، همه پارانویایی ها دنبال من هستند.» و به این معنی است که من از سوی توهمات محاصره شده ام ولی یکی از آنها نبوده ام.
ویولی استاد ایتالیایی که مدیریت برنامه را برعهده داشت، در این بخش از آن ها خواست تا در این باره صحبت کنند که چرا تصمیم گرفته اند، نویسنده شوند.
پاموک گفت که از هفت سالگی تا 22 سالگی می خواست نقاش شود. او همچنین گفت اما از آنجا که خانواده اش دنبال مهندسی بودند، او به تحصیل در رشته معماری در دانشگاه تکنیکال استانبول پرداخت.
او گفت: در هر حال، کمی بعد، به این نتیجه رسیدم که می خواهم تنها زندگی کنم. هرگز نمی خواستم در زندگی ام به دیگران دستور بدهم که کاری انجام بدهند، یا دیگران به من دستور بدهند که کاری انجام بدهم. می خواستم یک زندگی تنها با تفکرات گسترده داشته باشم.
او گفت: همین به من نشان داد که فهمیدم نمی توانم یک نقاش باشم و بعد به خودم گفتم چطور است یک رمان نویس بشوم؟
تنها برنده جایزه ادبی نوبل ترکیه گفت: رمان نویس شدم چون حرف هایی برای گفتن داشتم. صادقانه بگویم، چیزهایی که نیاز دارم تا بگویم بعدها به سراغ من آمدند. می خواستم نویسنده باشم چون یک زندگی برای خودم می خواستم. من ادامه دادم و موفق شدم و از این بابت خوشحالم.
اومبرتو اکو در بخش مربوط به خود درباره این که چگونه تصمیم گرفت یک رمان نویس شود توضیح داد و در این باره گفت: بعضی مردم بانک می زنند، بعضی ها بیمارند، بعضی های از کوه بالا می روند و من رمان می نویسم. ما نمی توانیم درباره انتخاب مردم صحبت کنیم.
اکو گفت هرچند نوشتن داستان را از سنین پایین شروع کرد، اما بعد به این نتیجه رسید که در این زمینه استعدادی ندارد و نوشتن رمان را کنار گذاشت.
وقتی او تز دانشگاهش را ارایه می کرد توجه استاد راهنمایش به زبانی که او برای نوشتن این تز به کار برده بود جلب شد و گفت اینها نتایجی از یک تحقیق علمی است اما تو با زبانی که یک رمان جنایی نوشته می شود، این نتایج را بیان کرده ای.
اکو گفت: استاد من حق داشت، اما این درست نبود که بگوییم زبان آن پایان نامه اشتباه بود. فکر می کنم همه محققان علمی باید از زبان رمان کارآگاهی و همه معماهایش برای بیان یافته هایشان استفاده کنند.
خالق «به نام گل سرخ» افزود: به همین دلیل است که من رمان های فلسفی را به شکل رمان جنایی می نویسم و سرانجام تصمیم گرفتم که به سراغ یک رمان کارآگاهی بروم.
در پایان این نشست پاموک گفت خیلی خوشحالم که اکو را اینجا می بینم. او یک رمان نویس بزرگ است و من واقعا از این که بخشی از این رویداد بوده ام، به خودم می بالم. من چیزهای زیادی از او یاد گرفته ام.
اکو اما با یک شوخی این نشست را به پایان برد و گفت: در حقیقت من نمی توانم حرف های او را تکرار کنم زیرا این یک سرقت ادبی محسوب می شود.
برای شرکت در این برنامه دانشجویان زیادی حضور یافته بودند و تا روی سن این نشست پر از مخاطبانی بود که به شوق دیدار این دو چهره برجسته ادبیات معاصر شرکت کرده بودند.
این سمینار از سوی دانشگاه بغازیچی برای گرامیداشت صدو پنجاهمین سال تاسیس آن و نیز با همکاری سفارت ایتالیا و مرکز فرهنگی ایتالیا در ترکیه برگزار شده بود.
نظر شما