در سالروز درگذشت حسین منزوی، بهمن زدوار، شاعری که از سال ۷۵ تا زمان درگذشت این غزلسرای معاصر، همراه صمیمی و همخانه وی بوده در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به سابقه آشنایی خود با منزوی اشاره کرد و توضیح داد: سال ۵۷ بود که من کنار دانشگاه تهران بساط کتابفروشی داشتم و بعد از مدتی در انتشارات چکیده که مجوزش متعلق به محمدعلی بهمنی بود مشغول شدم. آنجا بود که اولین برخورد من با حسین شکل گرفت که برای جویا شدن خبر زمان چاپ کتاب «صفر خان» خود به آنجا میآمد. قهوهخانهای هم روبهروی دانشگاه بود که من و تعدادی از دوستان شاعر و هنرمند از جمله اخوان ثالث و منزوی هم به آنجا میرفتیم. آن قهوهخانه اکنون یک کتابفروشی شده است. مدتی میانمان فاصله افتاد و دیدارها کمتر شد تا اینکه سال ۷۴ پس از مدتی فاصله از شعرسرایی دوباره به شعر روی کردم و در محفل شعر فرهنگسرای اندیشه یکدیگر را ملاقات کردیم و از آن زمان به خانه من در نظامآباد تهران نقل مکان کرد و هر وقت از زنجان به پایتخت میآمد روزها و شبها را نزد من میگذراند و این همجواری ما که البته گاهی با قهرهای کوتاه او و رفتنش به خانه دوستان دیگر هم همراه بود تا زمان درگذشت وی ادامه داشت.
وی به ویژگیهای بارز شخصیتی منزوی نیز اشاره کرد و گفت: شاعران ثبات شخصیت ندارند و در لحظه زندگی میکنند چراکه دچار نوسان روحی و ذهنی زیادی هستند. حسین گویا مرد شصتسالهای بود که ششسالگیش را همراه داشت. در طول روز اغلب از افراد دیگر فاصله میگرفت ولی در تنهایی و جمع دوستان کودکی نابش را میدیدیم. یادم است نیمهشبی خواب برادرش را دید و با گریه از خواب برخاست و به یادش شعری سرود. وی در سرایش شعر خط قرمزی برای خود قائل نبود «خدا به نیمهای از خویش و نیمی از ابلیس / در آن سپیده چه معجونی آفرید از من…»
هیچ شاعری به اندازه منزوی مورد توجه قرار نگرفت
زدوار همچنین تاکید کرد: ۲۱ سال از درگذشت منزوی میگذرد و در این مدت حجم کتابها، مقالات و محفلهایی که مرتبط با وی شکل گرفته بیسابقه بوده؛ هیچیک از شاعران و نویسندگان معاصر تا این اندازه مرکز توجه و پژوهش نبودهاند و میبینیم نسل شاعران پس از او که چهل تا پنجاهساله هستند بسیار شیفته و مرید شاعری منزوی هستند و تلاش میکنند سبک و زبان و محتوایش را الگو قرار دهند. در کتابی که فیض شریفی درباره منزوی نوشته به بیش از ۳۰ مورد از ظرافتها و هنرهای شعری حسین اشاره شده از ژرفساخت معنایی و تصاویر تا اشاره به متون کهن ملی و تاریخی و نیز داستانها و حماسههای منظوم که همه نشاندهنده معلومات بسیار زیاد منزوی است.
وی با تاکید براینکه خدمت بزرگ منزوی به ادبیات معاصر، زنده کردن و نجات غزل از قالب سنتی و راکد به ساختاری نو و مدرن در فرم و محتواست، افزود: بعد از شهریار بسیاری بیان کردند که مرگ غزل فرارسیده ولی منزوی با متحول کردن غزل از درون از نظر فرم و ساختار این قالب را نجات داد. وی تحت تاثیر منوچهر نیستانی بود و توانست در مدت شاعری خود در محتوا به تعریفی جدید از عاشقی دست یابد و نیز تصاویری بکر خلق کند. وی استاد استفاده از تلمیحات بود و ردپای متون حماسی و عرفانی از شعر و نثر را میتوان در اشعارش دید. با این ابتکارها وی توانست روحی تازه در کالبد غزل بدمد و در غزلسرایی مدرن از سیمین بهبهانی و ابتهاج نیز موفقتر شود.
پلی میان غزل سنتی و غزل مدرن
زدوار تاکید کرد: هیچ شاعری به اندازه منزوی بر غزل معاصر تاثیرگذار نبوده و وی را میتوان پلی میان غزل سنتی و غزل مدرن دانست. اگر امروز میبینیم جوانان شاعر این سرزمین غزل نو و مدرن میسرایند و این قالب سرزنده و پویا به راه خود ادامه میدهد، مرهون هنر شاعری منزوی هستیم.
وی با اشاره به اینکه از میان اشعار بسیار منزوی یک غزلش را که تا اندازهای یادآور شعر کیومرث منشیزاده است، بیشتر دوست دارد، گفت: من تمام اشعارش را خواندهام و همه را دوست دارم ولی این شعر بیشتر موردعلاقهام است «شهر منهای وقتی که هستی، حاصلش برزخ خشک و خالی / جمع آئینهها ضرب در تو، بی عدد صفر بعد از زلالی / میشود گل در اثنای گلزار، میشود کبک در عین رفتار / میشود آهویی در چمنزار، پای تو ضربدر باغ قالی / چند برگیست دیوان ماهت، دفتر شعرهای سیاهت / ای که هر ناگهان از نگاهت، یک غزل میشود ارتجالی / هرچه چشم است جز چشم هایت، سایه وار است و خود در نهایت / میکند بر سبیل کنایت، مشق آن چشمهای مثالی / ای طلسم عددها به نامت، حاصل جزر و مدها به کامت / وی ورق خورده احتشامت، هرچه تقویم فرخنده فالی / چشم وا کن که دنیا بشورد، موج در موج دریا بشورد / گیسوان باز کن تا بشورد، شعرم از آن شمیم شمالی / حاصل جمع آب و تن تو، ضرب در وقت تن شستن تو / این سه منهای پیراهن تو، برکه را کرده حالی به حالی»
هیج غزل بد و سطحی ندارد
این شاعر ادامه داد: من تمام اشعار منزوی را خواندهام و میتوانم بگویم در شعرهای وی هم کوشش و هم جوشش وجود دارد. حسین هیچ غزل بد و سطح پایینی ندارد و یادم است نیمه شبی یک شعر سرود که بسیار زیبا بود، به او پیشنهاد کردم یادداشتش کند ولی گفت هنوز زود است باید چند بیتی به آن اضافه کنم که خرد و اندیشهام نیز در آن به کار بیاید. هنر منزوی این بود که گاه با خواندن ابیات ابتدایی اشعارش تصور میشد، شعرش عادی و ساده است ولی ناگهان با یک بیت شعرش به انفجار میرسید و از حضیض به اوج هنر ارتقا مییافت.
زدوار همچنین به شعر موردعلاقه شخص منزوی از میان اشعارش اشاره کرد و افزود: یک شب از منزوی پرسیدم که کدام یک از اشعارش را بیشتر دوست دارد و او زمزمه کرد «خانم! سلام و شکر که سبز است حالتان / کم باد و گم از آینه، زنگِ ملالتان / نیّت به روشنایی چشم شما خوش است / چندان که آفتاب تمام است فالتان / رگباری آمدیم و به باغ شما زدیم / پیش از رسیده گشتن اندوه کالتان / با چشمتان امیره دلهای غارتی / عشق آنچه میبرید غنیمت حلالتان / تا روزها به هفته و ماهند در گذار / ماییم و انس خاطره دیرسالتان / انگار قصه غم عشقید و بیزمان / این سان که کهنگی نپذیرد مقالتان / عین حقیقتید و به اندازه خیال / دورید از زوال، چه بیمِ زوالتان؟ / تا حسن بر جبین شما خط خوش نوشت / بد برنتابد آینه بیمثالتان / آلوده غمیم و غباریم کر دهید / ما را در آبگیر حضور زلالتان / تا این غزل چریده آن چشم خوشچراست / خوش بادمان قصیل به کام غزالتان»
تا فارسی زنده است شعر منزوی زنده است
این شاعر درباره وضعیت غزل معاصر نیز توضیح داد و عنوان کرد: با توجه به اتفاقی که در ادبیات با ظهور منزوی و بهمنی رخ داد نسل بعد از این دو شاعر ناچار شدند از آنها پیروی کنند و غزل نو بسرایند. با توجه به تاثیرگذاری منزوی بر محتوا و بهمنی بر زبان غزل معاصر، غزل نو تقویت شده و به مسیر خود با چشماندازی روشن ادامه میدهد. حسین ثابت کرد که اگر تنها زبان غزل معاصر، نو باشد ولی محتوا ممزوج از نگاه فلسفی و تاریخی و عاطفه نباشد، موفق نخواهد بود. وی اعتقاد داشت که دیگر دوران فرهاد و شیرین و لیلی و مجنون گذشته و «ای بی تو دل تنگم، بازیچه توفانها / چشمان تبآلودم، باریکه بارانها / مجنون بیابانها افسانه مهجوریست / لیلای من اینک من مجنون خیابانها / آویخته دردم، آمیخته مردم / تا گم شوم از خود گم در جمع پریشانها» تا زمانی که زبان فارسی زنده است شعر منزوی نیز زنده و پویاست.
وی افزود: من غزل جوانان امروز را موفق میدانم و اغلب ابتکار زیادی دارند. امروز دیگر در جلسههای شعر از غزل سنتی استقبال نمیشود و جوانانی موفق هستند که غزل زمان خود را میسرایند. شاعران جوان برای موفقیت در شاعری باید مانند منزوی، خود در غزل باشند.
نظرات