دوشنبه ۹ تیر ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۵
سردار عاشق تختی، پامنبری شریعتی و مطهری

کتاب «میاندار گود آب و آتش» تالیف حمید حسام، بخشی از زندگی حاج حسین همدانی، فرمانده دفاع مقدس را که کمتر بازگو شده، با زبانی داستانی و مستند به تصویر می‌کشد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا کتاب «میاندار گود آب و آتش» تالیف حمید حسام، روایتگر بخشی کمترشناخته‌شده از زندگی شهید حاج حسین همدانی است. دوره‌ای که به سال‌های پیش از انقلاب اسلامی بازمی‌گردد. این اثر تصویری داستانی از زندگی نوجوانی یتیم و نان‌آور ارائه می‌دهد که در فضای کشتی و پهلوانی پرورش یافته، از پهلوانی غلامرضا تختی الهام گرفته و در محضر استادان بزرگ انقلاب، شهید مطهری و علی شریعتی، روحیه‌ای انقلابی یافته است. کتاب با زبانی داستانی و روان برای نوجوانان، مسیر تحول شخصیتی همدانی را از دوران کودکی تا ورود به میدان مبارزه اخلاقی و جهاد نظامی در پیروزی انقلاب اسلامی به تصویر می‌کشد.

در تاریخ معاصر ایران، حاج حسین همدانی به‌عنوان فرماندهی در دوران دفاع مقدس و جبهه مقاومت شناخته می‌شود. او فرماندهی سه لشکر محمد رسول‌الله تهران، انصارالحسین همدان و قدس گیلان را برعهده داشت و در حماسه دفاع هشت ساله و همچنین در دفاع از حرم زینبیه، به‌ویژه با تأسیس «دفاع وطنی» در سوریه نقش مهمی ایفا کرد. اما در کتاب حاضر، نگاهی دقیق‌تر به شکل‌گیری شخصیت این فرمانده در دوران پیش از انقلاب اسلامی شده است. قطعه‌ای کمتر بازخوانی‌شده از زندگی و جهاد او.

تولد حسین همدانی در حوالی عاشورای سال ۱۳۲۹ آغازگر زندگی ۶۵ ساله‌ای است که به‌حق می‌توان آن را «فولاد آبدیده» نامید. یتیم از کودکی و نان‌آور خانواده، که با کشتی قد می‌کشد و در نوجوانی، «تختی» را به‌عنوان گمشده خود می‌یابد. او پای منبر پرشور مطهری و شریعتی می‌نشیند و در رکاب آیت‌الله مدنی، میاندار گود انقلاب می‌شود.

حسین شاه‌کویی، همان حسین همدانی است، کشتی‌گیر وزن ۵۷ کیلوگرم باشگاه دخانیات تهران در اوایل دهه ۱۳۵۰، که خود راوی این کتاب است. او زندگی خود را از تولد تا یتیمی، از کشتی تا الگوگیری از تختی و از مبارزه با استبداد شاهنشاهی تا پیروزی انقلاب اسلامی، با دقت و صداقت روایت می‌کند. این روایت نشان می‌دهد چگونه «میاندار گود آب» و «آتش» در کوره سختی‌ها و امتحانات دشوار گداخته و آبدیده شد تا حسین همدانی شود.

در کودکی، حسین داغ فقدان پدر را تحمل می‌کند و از همان دوران، مرد خانه می‌شود. پدرش که در آبادان و در پالایشگاه نفت کار می‌کرد، همواره از شرایط سخت زمانه و دست‌اندازی‌های انگلیسی‌ها به منابع کشور گله‌مند بود. او در ماه رمضان، در حالی که روزه بود، به‌دلیل گرما و گرسنگی جان خود را از دست می‌دهد و در همان آبادان به خاک سپرده می‌شود. این فقدان بزرگ، مسئولیت سنگینی بر دوش نوجوان حسین می‌گذارد و مسیر زندگی او را شکل می‌دهد

پس از فوت پدر، حسین همدانی زودتر از دیگران بزرگ شد و مسئولیت اداره خانواده را به دوش گرفت. او به عنوان سایه‌بان اصلی خانواده، تلاش می‌کرد تا بار سنگین مشکلات را به دوش بکشد. در همین دوران، خبر درگذشت غلامرضا تختی، پهلوان محبوب کشتی ایران، به او ضربه‌ای روحی وارد کرد؛ شخصیتی که هرچند در ابتدا خوب نمی‌شناخت، اما اراده و مردانگی‌اش در قلب حسین تأثیر عمیقی گذاشت.

علاقه حسین به کشتی به تدریج شکل گرفت و مسیر ورزشی خود را ادامه داد، اما نصیحت‌های دایی‌اش باعث شد تا نگاه عمیق‌تری به زندگی تختی بیندازد. مادر و دایی او نگران بودند که حسین درگیر مسائل سیاسی و حکومتی زمانه نشود، اما دایی‌اش بارها از مرام و اخلاق پهلوان تختی می‌گفت و هر بار حسین بیشتر شیفته‌اش می‌شد. از جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای زلزله بویین زهرا گرفته تا رفتارهای نوع‌دوستانه در دهکده المپیک توکیو، تختی الگویی قابل توجه از مردانگی و انسانیت بود.

یکی از نکات قابل تأمل برای حسین، امتناع تختی از پذیرش زمینی بود که به او هدیه داده شده بود؛ موضوعی که بحث سیاسی و اجتماعی را در ذهن حسین جرقه زد و او را بیشتر به مراد خود، غلامرضا تختی، نزدیک کرد. به مرور، کشتی زندگی حسین شد و او روزانه به سالن پهلوی، که امروزه به نام تختی شناخته می‌شود، می‌رفت و زیر نظر مربی نامدار خود سید محمد امام به تمرین می‌پرداخت.

آمادگی حسین برای حضور در مسابقات کشتی هر روز بیشتر می‌شد و نخستین حضور رسمی او در رقابت‌ها در نهاوند رقم خورد. در آن مسابقه، پس از وزن‌کشی، درسی که از بزرگان آموخت و تا ابد به خاطر سپرد، این بود که هرگز بدون وضو وارد تشک کشتی نشود. او تنها از میان چهار رقیب توانست یک مسابقه را پیروز شود و با وجود شکست‌ها، هیچگاه با سرزنش مواجه نشد.

با گذشت زمان، حسین همدانی به طور فزاینده‌ای به سیاست نزدیک شد و به مواضع ضدشاهنشاهی گرایش پیدا کرد. آشنایی با اندیشه‌های امام خمینی، زمینه‌های مهاجرت او به تهران را فراهم ساخت. حسین زودتر از خانواده خود به تهران آمد تا کاری برای خود دست و پا کند و به اولین محل کارش، زورخانه دخانیات، رسید. اولین گام‌های او در تهران با مراجعه به محله خانی‌آباد و منزل تختی همراه بود، اما مأموران امنیتی مانع ورود او به خانه شدند. این حادثه موجب شد حسین اولین حرکت رسمی و علنی خود را علیه رژیم شاه با سردادن شعارهای اعتراضی انجام دهد و از محل فرار کند.

حسین در تهران با کشتی‌گیران قدرتمندتری روبرو شد و در این مسیر به چهره‌ای شناخته شده و آب دیده تبدیل شده بود، تا جایی که فعالیت‌ها و عملکرد او با تحسین همراه بود.

با قبولی دوست صمیمی‌اش، هوشنگ باب‌الحوائجی، در رشته پزشکی دانشگاه تهران، زمینه فعالیت‌های سیاسی حسین همدانی گسترده‌تر شد. او پس از مهاجرت به تهران، خانواده‌اش را نیز به پایتخت آورد، اما با از دست دادن شغل خود، به اداره گمرک رفت و در آنجا مشغول به کار شد.

پس از ورود دوستش به دانشگاه و آشنایی با جمعی از افراد مذهبی، حسین همدانی نیز به همراه آنان به کوه‌نوردی می‌رفت و به تدریج راه خود را به حسینیه ارشاد باز کرد. سخنان تاثیرگذار علی شریعتی را به مثابه مشق شب مرور می‌کرد و روزهای جمعه را با انتظار و اشتیاق می‌گذراند تا پس از دعای ندبه، خود را به حسینیه ارشاد برساند.

با گذشت زمان، دوستان هوشنگ کلاس‌های تفسیر قرآن و نهج البلاغه را برگزار کردند که این جلسات از جمع‌های کوچک به گروه‌های بزرگ‌تر توسعه یافت و محور بحث‌ها به تحلیل و نقد نظام شاهنشاهی تبدیل شد. در این مسیر حسین با اندیشه‌های مرتضی مطهری آشنا شد و برای فراگیری بیشتر، به مسجد الجواد می‌رفت تا از آموزه‌های او بهره‌مند شود.

سرانجام، با تعطیلی حسینیه ارشاد، حسین تنها با اندیشه‌هایی که فراگرفته بود، باقی ماند. در اداره گمرک، او به سبب دفاع از حق مردم و مقابله با زورگویان، همواره با مشکلاتی روبرو بود که نهایتاً به اخراج او از کار انجامید. او در تهران بدون شغل ماند و برای حل مشکل به فکر رفتن به خدمت سربازی افتاد.

او به خدمت سربازی اعزام شد و در تیپ ۵۵ هوابرد شیراز به کار مشغول شد. پیشرفت‌های او در دوران سربازی چنان بود که مسئولان از او خواستند به منطقه جنگی ظفار اعزام شود، اما حسین این جنگ را با مکتب امام حسین که فراگرفته بود مغایر می‌دید و در نهایت به دلیل وضعیت سرپرستی خانواده، به آن منطقه اعزام نشد.

با گذشت زمان، حسین همدانی فعالیت‌های ضدشاهی خود را گسترش داد؛ از نوشتن و توزیع اعلامیه‌های سیاسی گرفته تا انتقال اسلحه از تهران به همدان و شرکت فعال در راهپیمایی‌ها. او به یکی از چهره‌های شاخص و فعال انقلاب تبدیل شد و حتی نام خود را از «حسین شاه‌کویی» به «حسین همدانی» تغییر داد.

بخشی از متن کتاب میاندار گود آب و آتش:

«خودم هم باورم نمی‌شد داور دستم را به‌عنوان برنده بالا برد. من هم دست حریف را بالا بردم و دوباره نگاهم به آقای طالبیان گره خورد. تبسمی شیرین در صورتش بود که به من انرژی می‌داد. به‌شدت شیفته شخصیت معنوی او شده بودم. گویی که صدای همه آزادی‌خواهان، صدای مظلومیت پدرم، صدای تختی بزرگ و پیام آیت‌الله خمینی را از حنجره او شنیده بودم.»

کتاب «میاندار گود آب و آتش» تألیف حمید حسام در ۱۳۴ صفحه و به بهای ۱۱۰ هزار تومان از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر و در بازار کتاب عرضه شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین