سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: هان کانگ، شاعر و رماننویس کرهای، شب دهم اکتبر سال گذشته را پس از صرف شام با پسر ۲۴ سالهاش در خانهشان در سئول سپری کرد. آنها مشغول بحث درباره انتخاب چای—نعناع، میوهای یا بابونه—بودند که ناگهان تلفن زنگ خورد: تماسی از آکادمی سوئد در استکهلم. به او اطلاع دادند که برنده جایزه نوبل ادبیات شده است. واکنش نخست او بررسی صحت خبر بود؛ و این خبر تأیید شد: او نخستین نویسنده کرهای است که به چنین افتخاری دست مییابد. در ۵۴ سالگی، برای جایزه نوبل سن نسبتاً پایینی دارد. آن قدر حجم پیامها بالا بود که نمیتوانست حتی به والدینش زنگ بزند و ناچار تلفن را بیصدا کرد و با پسرش دوباره به انتخاب چای برگشتند؛ در نهایت بابونه را انتخاب کردند. هان با خنده در تماس ویدیویی از سئول تعریف میکند: «فکر کردم باید آرام شویم. شب بسیار آرامی بود.»
اما کشور در چنین آرامشی به سر نمیبرد. تب هان کانگ سراسر کره جنوبی را فرا گرفت: جلسات دولت متوقف شد تا این موفقیت را تبریک بگویند؛ چاپخانهها از تقاضای خوانندگان برای آثارش جا ماندند؛ قیمت کتابهای دستدوم سر به فلک کشید؛ و کمپینی برای بازنشر آثارش در شبکههای اجتماعی به راه افتاد. هان میگوید آمادگی چنین موج فراگیری را نداشت: «توجه بیش از حد برای نویسندهها خوب نیست. برای نویسندگی به گمنامی نیاز داری، باید بتوانی آزادانه در خیابان قدم بزنی، باید آرامش درونی داشته باشی.»
هان، با پلیور خاکستری پشمی و موهایی با رگهای نقرهای، حتی از فاصله پنج هزار مایلی متانت خاصی دارد. با اینکه شب است، سقف چوبی خانه سنتیاش حسی از نور خورشید را القا میکند. او با پسرش زندگی میکند و سالها پیش از همسر سابقش—منتقد ادبی و استاد دانشگاه—جدا شده است. پسزمینه تماس ویدیوییاش بیهیچ نشانهای از کتابخانه یا عکس نویسندگان است. پس از آنکه در سال ۲۰۱۸ تدریس نویسندگی خلاق را کنار گذاشت، با پسرش کتابفروشی کوچکی را به نام «اونول بوکس» (حدود ده مترمربع) در مرکز شهر اداره میکرد. وقتی خبر نوبل رسانهای شد، طرفداران جلوی کتابفروشی تجمع کردند. گرچه آن کار درآمد زیادی نداشت، اما هان از مرتب کردن کتابها و نوشتن توصیههای دستی برای خوانندگان لذت میبُرد: «حتی خاموش و روشن کردن چراغ مغازه برایم لذت داشت.» اکنون مدیریت کتابفروشی را به مدیر آن واگذار کرده است.
با آن صدای آرام، بعید است کسی باور کند نویسنده چنین آثار تلخی باشد؛ اما خودش میگوید: «همه رمانهایم درباره گونههای خشونت انسانی است.» بهعنوان روایتگری شاخص از قرن خونین کره، هان به صدای وجدان جامعه و سخنگوی دهههای تاریک تاریخ معاصر کشور بدل شده است—دورههایی که کره برای دموکراسی مبارزه کرد. رمان «اعمال انسانی» (۲۰۱۶) او داستان تلخ سرکوب خونین اعتراض دانشجویان علیه دولت استبدادی در مه ۱۹۸۰ در گوانگجو، شهر محل رشد هان است. پس از ده روز اعتراض، تخمین زده میشود دو هزار نفر، عمدتاً غیرنظامی، به دست نیروهای نظامی کشته، شکنجه یا زخمی شدند. رمان تازهاش، «ما جدا نمیشویم»، به قیامی پیشتر علیه حکومت نظامی در جزیره ججو پس از جنگ جهانی دوم میپردازد، جایی که گفته میشود تا سی هزار نفر قتل عام شدند. هر دو فاجعه سالها از سوی دولت و گروههای راستگرا انکار یا کمرنگ جلوه داده شد.
آثار هان پژواک این زخمهای ملی است، اما ابعاد آن از مرزها فراتر رفته است. او در «اعمال انسانی» میپرسد: «انسانیت چیست؟ برای حفظ انسانیت چه باید کرد؟» رمانهایش صرفاً روایات شهادت نیستند؛ بلکه کنشهایی رادیکال به نفع همدلیاند.
از نخستین کتابش، سی سال پیش، همواره کوشیده «پلی میان وحشیگری و کرامت» بسازد—موضوعی که خودش هم در مقالهای به آن اشاره کرده است. یکی از ویژگیهای آثارش همزیستی لطافت و خشونتی است که همزمان در داستان جریان دارد. او با همان ایجاز شاعرانهاش سخن میگوید: «طیف انسانی بسیار گسترده است. عشق، تعالی و مهربانی نیز وجود دارد.»
معروفترین اثرش «گیاهخوار» است که اولین رمان او بود که به انگلیسی ترجمه شد. این تمثیل سوررئال و گاه تلخ فمینیستی درباره زنی که گوشت نمیخورد و معتقد است به درخت تبدیل میشود، در سال ۲۰۰۷ در کره جنوبی «افراطی و عجیب» خوانده شد. عجیب و افراطی بود—اما به شکلی درخشان. این اثر خوانندگان وفادار جدیدی برایش به ارمغان آورد و در سال ۲۰۱۶ جایزه بوکر بینالمللی را از آن خود کرد. «اعمال انسانی» در همان سال منتشر شد و پس از آن، «کتاب سفید»، شعر منثور زندگینامهای او درباره مرگ خواهرش، به چاپ رسید. سپس «درسهای یونانی» را نوشت؛ داستانی مسحورکننده درباره معلمی که بیناییاش را از دست میدهد و زنی که توانایی سخن گفتن را. اکنون او به خشونت سیاسی «اعمال انسانی» بازگشته تا آنچه را «جفت» آن مینامد، بنویسد.
هان درباره «ما جدا نمیشویم» که در زمستان ۱۹۴۸ میگذرد و یکدهم جمعیت جزیره ججو در سه ماه کشته شدند، میگوید: «اینطور نبود که تصمیم بگیرم: ‘بسیار خب، با یک قتل عام دیگر سر و کله خواهم زد.’» این اثر داستانی درباره دوستی و مادری است، همانقدر اصیل و مرموز که «گیاهخوار». کیونگها، نویسندهای در سئول (که شباهتهایش با نویسنده عمدی است)، دوستش اینسون، فیلمسازی که به چوبتراشی روی آورده و در منطقهای دورافتاده در ججو زندگی میکند. وقتی اینسون به دلیل حادثهای در بیمارستان بستری میشود، از کیونگها میخواهد مراقب پرنده خانگیاش باشد. در جریان مأموریت کیونگها برای یافتن این موجود کوچک در میان برف، داستان ویرانگر مادر اینسون و تاریخ پنهان جزیره بهتدریج آشکار میشود.
«ما جدا نمیشویم» با وجود تمام وحشتهایش، کیفیتی آرام و رؤیایی دارد، انگار همه چیز زیر برف پوشیده شده. او توضیح میدهد: «بله، با مسائل سنگین و دردناک سروکار دارد. اما خواستم از چیزهای بسیار نرم و سبک استفاده کنم، مثل دانههای برف، نور لرزان شمع، سایهها روی دیوار، پرنده و پرها.»
هان که فرزند وسط بین دو برادر است، در گوانگجو، در خانهای پر از کتاب و اندوه بزرگ شد. پدرش رماننویس بود. دوران کودکیاش ابتدا با از دست دادن خواهر بزرگترش که نارس به دنیا آمده بود، سایه افکند - «در همان مکانی که او مرده بود، من به دنیا آمدم و بزرگ شدم»، او در «کتاب سفید» مینویسد - و ده سال بعد، با فاجعه عمومی قتل عام گوانگجو. در ژانویه ۱۹۸۰، زمانی که هان نُه ساله بود، چهار ماه قبل از اعتراضات، پدرش شغل تدریسش را رها کرد و خانواده به سئول نقل مکان کردند. در دوازده سالگی، او آلبومی از عکسهای قتل عام که توسط روزنامهنگاران خارجی گرفته شده بود را در قفسه کتاب پیدا کرد. «والدینم میخواستند از من محافظت کنند، اما من کنجکاو بودم. چطور انسانها میتوانستند چنین کاری کنند؟»
در میان عکسهای دانشجویان جوان شکنجه شده و زخمی، عکسی از ساکنان در صف اهدای خون به مجروحان بود. «لحظهای بود که با حقیقت غیرقابل تحمل همزیستی انسانیت روبرو شدم»، او میگوید؛ زخمی که تمام نویسندگیاش از آن نشأت میگیرد. «از بچگی، خشونت انسانی مرا آزار داده است. وقتی نقطهای دردناک روی بدنت داری، مدام آن را چک میکنی، یا احساسش میکنی، و باید لمسش کنی»، او در حالی که بازویش را به آرامی نوازش میکند، میگوید.
برای هان، نوشتن یعنی رنج. «وقتی مینویسم، از بدنم استفاده میکنم»، او در سخنرانی نوبلش میگوید. «چگونه میتوانستم با این نادانی - گستاخی - امیدوار باشم که پس از تصمیم به نوشتن درباره کشتارهای جمعی و شکنجه، زود از این درد رها شوم؟» شخصیت جایگزین او، کیونگها، در فصل اول «ما جدا نمیشویم» چنین بازتاب میدهد. او نمیتواند بخورد یا بخوابد و دچار سردردهای شدید و دردهای شکمی است. هان از کودکی از میگرنهای ناتوانکننده رنج برده و مانند کیونگها، هنگام نوشتن «اعمال انسانی» «درد شدید روحی و جسمی» را تجربه کرده است. او احساس میکرد باید به طور تخیلی، ضربه روحی بازماندگان و عزاداران را به اشتراک بگذارد. «مجبور بودم گوشت بدنم را به آنها قرض بدهم، احساسم را به آنها وام بدهم. و ناگزیر، این درد وجود داشت.»
هان معتقد است میگرنهایش به او فروتنی و همدلی لازم برای نویسنده شدن را دادهاند. «انسانها شکننده هستند.» خوشبختانه، با حذف کافئین در دوران قرنطینه، سردردها بسیار کمتر شدهاند. چند سال قبل، هنگامی که «گیاهخوار» را مینوشت، درد مفاصل مرموزی باعث شد تایپ کردن برایش غیرممکن شود. دو سوم اول را با دست نوشت و فقط توانست یک سوم آخر را با تایپ کردن با دو خودکار به پایان برساند. سرانجام دستانش بهبود یافت، اما او میترسید دیگر نتواند بنویسد.
پس از انتشار «اعمال انسانی»، هان با شگفتی دریافت که خوانندگان نیز هنگام خواندن رمان، درد را احساس کردهاند. او میخواست دلیلش را بداند. «یک روز به خودم گفتم، شاید به خاطر عشقمان باشد که در مواجهه با تمام شواهد خشونت، ظلم انسانی یا پستی انسانی، با هم درد میکشیم.» او میگوید «این آغاز ما جدا نمیشویم بود.»
او اولین بار در دهه بیست زندگیاش درباره قیام ججو شنید، زمانی که پس از ترک شغل روزنامهنگاری برای تمام وقت نوشتن، در جزیره استودیو اجاره کرد. یک روز که به پیرزن صاحبخانهاش در حمل بستهای سنگین تا اداره پست کمک میکرد، زن مسن ایستاد و به دیواری اشاره کرد و به هان جوان گفت که بسیاری از اهالی جزیره در آنجا اعدام شده بودند. در سال ۲۰۱۸، او بازگشت تا دو سال را در ججو بگذراند و بین جزیره و سئول رفت و آمد کند. با قدم زدن در سواحل یا جنگلها، «احساس آب و هوای ججو»، سالها بعد، او احساس کرد «بهطور فزایندهای» به روایت رمان بعدیاش نزدیک میشود. «میتوانستم احساساتشان را درک کنم»، هان درباره خانوادههای داغدار که دههها بیصدا مانده بودند، میگوید.
مانند «اعمال انسانی»، او شروع به جمعآوری اسناد تاریخی و شهادت بازماندگان کرد. تحقیقات قبلی او شامل آشویتس، بوسنی، نانجینگ و قتل عام بومیان آمریکا بود. «هنگامی که این دو کتاب را مینوشتم، احساس میکردم جهانی هستند»، او توضیح میدهد. «ظلم انسانی که در طول تاریخ و در سراسر جهان تجربه کردهایم.»
«ما جدا نمیشویم» اولین رمان اوست که توسط دبورا اسمیت ترجمه نشده است؛ کسی که اشتیاقش به آثار هان در معرفی او به مخاطبان انگلیسیزبان نقش اساسی داشت. هان جایزه بوکر بینالمللی خود را با اسمیت شریک شد، اما در میان هیاهوی «گیاهخوار» بحثی در مورد ترجمه کتاب درگرفت. اسمیت متهم به تعدادی «ترجمه اشتباه» و تغییرات سبکی شد که منجر به «کتابی کاملاً متفاوت» شد. اسمیت در مقالهای اخیر پس از اعلام نوبل نوشت: «این وحشیانه و شخصی بود و از پشت صحنه بدتر.» هان اکنون در دفاع از اسمیت میگوید: «این درست نبود. بین اشتباهات و آزادی ترجمه، سردرگمی وجود داشت - این دو نکته با هم مخلوط شده بودند.» نسخه اصلاح شده «گیاهخوار» - با ۶۷ تصحیح - در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. اسمیت اکنون در حال نوشتن خاطراتی درباره ترجمه است و برای این آخرین رمان، کار را به امیلی یاو ون، مترجم همکار او در «درسهای یونانی»، و نویسنده آمریکایی، پیج آنیا موریس، سپرده است.
دو روز قبل از اینکه هان برای ایراد سخنرانی نوبلش به استکهلم پرواز کند، کره جنوبی بار دیگر دچار آشوب شد، هنگامی که رئیسجمهور یون سوک یول در ساعت ۱۱ شب ۳ دسامبر حکومت نظامی اعلام کرد. اگرچه این اعلام کوتاه بود و یون آن را تعلیق کرد، اما اعتراضات روزانه در خارج از مجمع ملی ادامه داشته است. هان میگوید: «البته مرا به یاد قتل عام گوانگجو انداخت. واقعاً تکاندهنده بود. هیچکس این وضعیت را تصور نمیکرد و خواندن یا پیشبینی اتفاقات آینده بسیار دشوار است.» (از زمان گفتگوی ما، رئیسجمهور یون سرانجام پس از یک بنبست دراماتیک و اعتراضات مداوم دستگیر شد.) علیرغم پژواکهای نگرانکننده سال ۱۹۸۰، دنیای امروزی متصل به دیجیتال، پنهانکاری چهل سال پیش را غیرممکن میسازد. هان میگوید: «روزنامهنگاری آزاد وجود نداشت، اینترنت نبود.» اکنون همه تلفن همراه دارند. «آنها چوبهای نورانی برمیدارند و آواز میخوانند. بسیار تکاندهنده است. من میخواهم امیدوار باشم.»
آیا بهعنوان برنده نوبل، احساس مسئولیت بیشتری برای سخن گفتن دارد؟ او پاسخ میدهد: «من فقط یک نویسندهام. تصمیم گرفتم تحت تأثیر قرار نگیرم، یا نوشتن کتابهای خودم را به خاطر جایزه متوقف نکنم. برنامهای ندارم که زیاد به آن فکر کنم. ۵۴ سالهام، پس امیدوارم زمان زیادی برای نوشتن داشته باشم.»
کازوئو ایشیگورو زمانی شوخی میکرد که «نویسندگان جوایز نوبل خود را در دهه ۶۰ زندگی برای کارهایی که در دهه ۳۰ انجام داده بودند، دریافت میکنند» (او ۶۲ ساله بود که جایزه را گرفت). هان معتقد است پربارترین دهه یک نویسنده، دهه ۵۰ زندگی اوست. او در حال حاضر روی سومین قسمت از آنچه «سهگانه زمستانی» مینامد کار میکند: سه «داستان بسیار عجیب» که در سئول معاصر اتفاق میافتند و اثری همراه با «کتاب سفید».
او میگوید وقتی مینویسد، «زندگی بسیار منظم» ی دارد، زود به رختخواب میرود و اول از همه مینویسد. سپس دوست دارد پیادهروی کند و مسیرهای مورد علاقه در اطراف محلهاش دارد: «خیابانهای متصل، کوچهها و کوه کوچک.» او میگوید: «به خصوص دوست دارم تغییرات جزئی جنگل را هر روز احساس کنم.»
دیگر دیر شده است و نمیخواهم او را از برنامه روزانهاش بازدارم. او قبل از خداحافظی میافزاید: «مهمترین چیز در «ما جدا نمیشویم»، عشق است، نه خشونت. بله، من درباره قتل عامها، پستی و پستی انسانی و ظلمها نوشتم، اما میخواستم درباره عشق بنویسم. با بالا رفتن سن و گذشت زمان، احساس میکنم به سمت نور حرکت میکنم.»
نظر شما