بهگزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – رضا دستجردی: در زمانهای که واژه «اپیکوری» بهسادگی با خوراکیهای لوکس و سبکزندگی اشرافی گره خورده است، کتاب «فلسفه اپیکوری» اثر کاترین ویلسون با ترجمه دقیق و خوشخوان مجتبی پردل که بههمت نشر ثالث منتشر شده، یادآور این نکته مهم است که معناهای عمیقتری در پسِ این فلسفه یونانی نهفته است. ویلسون، استاد فلسفه و پژوهشگر اندیشههای کلاسیک، بهجای واکاوی صرف نوشتههای اصلی اپیکور، میکوشد به تحلیل نحوه تأثیرگذاری و دگردیسی این فلسفه در طول تاریخ بپردازد: از آتن باستان تا اروپای رنسانس، از رواقیون و پدران کلیسا تا فلاسفه مدرن.
کتاب با توصیف طنزآمیزی از پروژه ساخت «دهکده اپیکوری» در محلهای لوکس در پاریس آغاز میشود. ویلسون با نقل این داستان، خواننده را وارد جهانی از کلیشهها درباره اپیکوریسم میکند؛ جهانی که در آن «لذت» مترادف با مصرفگرایی و تجمل است. اما بلافاصله این پرده فرو میافتد، و نویسنده خواننده را به قرن سوم پیش از میلاد میبرد، جایی که اپیکور در باغی ساده در آتن، درس اخلاق، دوستی و رهایی از ترسهای متافیزیکی میداد.

کاترین ویلسون نشان میدهد که اپیکوریسم، پیش از آنکه لذتگراییِ سطحی باشد، پروژهای فلسفی برای زدودن ترس از مرگ، رهایی از خرافهباوری، و رسیدن به زندگیای آرام و بدون اضطراب بود. اپیکور و پیروانش، برخلاف افلاطونیان یا رواقیون، بهجای تأکید بر ریاضت یا جبرگرایی، لذت را بهمثابه معیار نهایی خیر انسانی در نظر میگرفتند. اما این «لذت» صرفاً خوشیهای جسمانی نبود، بلکه آرامش درونی (آتاراکسیا) و رهایی از درد (آلگونیا) را شامل میشد.
در جایجای کتاب، ویلسون با روایتهای تاریخی جذاب به کار بازسازی فرهنگی اپیکوریسم میپردازد. او نشان میدهد چگونه اپیکور، علیرغم آنکه مخالف خدایان نبود، اما تمامی پدیدههای جهان را محصول طبیعت و تصادف اتمها میدانست و از این رو در برابر دستگاههای مذهبیِ مسلط، خطرناک محسوب میشد. این رویکرد باعث شد در سنت مسیحی و اسلامی، اپیکور و پیروانش اغلب بدنام شوند. دانته آنها را به دوزخ فرستاد، و متکلمان دینی آنها را دشمن ایمان خواندند. اما همین آموزهها در دوران رنسانس و پس از آن دوباره کشف شدند و بر اندیشمندانی چون هابز، اسپینوزا، میل و حتی داروین تأثیر گذاشتند.
یکی از ویژگیهای ارزشمند این کتاب، نگاه نویسنده به مسئله زنان در مکتب اپیکوری است. ویلسون با دقتی کمنظیر شرح میدهد که چگونه زنان (بهویژه هتایروسها) در جلسات فلسفی اپیکور شرکت میکردند، همسفره مردان بودند و در حلقهای که با عقل و گفتوگو تعریف میشد، جایگاهی برابر مییافتند. این مشارکت، اگرچه در ظاهر امری حاشیهای بهنظر میرسد، اما نشانهای روشن از رادیکالیسم فرهنگی اپیکوریسم است؛ فلسفهای که برخلاف زمانهاش، تنزدگی، تنوع، لذت و رهایی را در کنار هم میدید و به هیچ قدرتِ مافوق طبیعی گردن نمینهاد.
از منظر تاریخی، بخشهایی از کتاب به رابطه اپیکوریسم با مکتب رواقی اختصاص دارد. ویلسون این تقابل را نه صرفاً اختلاف نظر فلسفی، بلکه بهمنزله نبردی بر سر آینده اخلاق و سیاست مینگرد. رواقیون با تأکید بر سرنوشت و وظیفه، به نوعی قهرمانگرایی عقلانی تمایل داشتند، در حالیکه اپیکوریان بر فرد، لذت، دوستی و گریز از درد تأکید میکردند. بههمین دلیل هم، اپیکوریسم برای جامعهگرایان و اصلاحطلبان دوران مدرن، از جمله جان استوارت میل، الهامبخش بود.
ویلسون همچنین داستان جذاب کشف دوباره متون اپیکوری در عصر رنسانس را روایت میکند. وی با هیجان شرح میدهد که چگونه پوجو براچولینی از نخستین انسانشناسان عصر رنسانس، در قرن پانزدهم نسخهای خطی De Rerum Natura «سرشت چیزها» اثر لوکرتیوس را در صومعهای کشف کرد؛ متنی که تا قرنها از چشم کلیسا و قدرتهای سنتی پنهان مانده بود. این متن، که بهنوعی تدوین شعری و نظاممند فلسفه اپیکور بود، در مرکز توجه متفکران عصر روشنگری قرار گرفت.
درآمد کتاب با این پرسش اساسی پایان میگیرد که چرا اپیکوریسم هنوز میتواند برای انسان معاصر مهم باشد؟ ویلسون پاسخ میدهد که در زمانه بحرانهای زیستمحیطی، اضطرابهای روانی، تنهایی و مصرفگرایی افسارگسیخته، اپیکوریسم میتواند همچون نسخهای فلسفی برای زندگی ساده، آرام و پرمعنا عمل کند. نه بهمعنای گوشهگیری، بلکه بهمثابه دعوتی به بازاندیشی درباره اینکه «چه چیزی خوب است»، «چگونه باید زندگی کرد» و «از چه باید ترسید یا نترسید».
کوتاه سخن آنکه کتاب «فلسفه اپیکوری» نه صرفاً اثری در تاریخ اندیشه، بلکه گامی در بازنگری در فهم ما از خوشبختی، آزادی و معنای زندگی است. ترجمه مجتبی پردل نیز، با زبانی شفاف و نزدیک به ذهن خواننده، این اثر را به کتابی خواندنی برای مخاطبان علاقهمند به فلسفه، تاریخ فرهنگ، و اخلاق بدل کرده است.
«فلسفه اپیکوری» در ۱۵۶ صفحه بههمت نشر ثالث منتشر شده است.
نظر شما