دوشنبه ۹ تیر ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۰
«کلاه پلنگی» را برای ثبت خاطره خواهر درگذشته‌ام نوشتم

اَن سر، نویسنده رمان «کلاه پلنگی» که در فهرست نهایی جایزه جهانی بوکر ۲۰۲۵ قرار گرفت، تأکید می‌کند انگیزه اصلی نگارش این اثر، ادای احترام به خواهر کوچک‌ترش پس از مرگ او بوده است. او می‌گوید سال‌ها مشاهده و گفت‌وگو با خواهرش، بستر شکل‌گیری شخصیت‌ها و روایت کتاب را فراهم کرده و تجربه فقدان، الهام‌بخش آغاز نگارش رمان شده است.

سرویس بین الملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: به مناسبت راه‌یابی «کلاه پلنگی» به فهرست نهایی جایزه جهانی بوکر ۲۰۲۵، سایت بوکرپریزس (bookerprizes) با اَن سر (Anne Serre)، نویسنده فرانسوی این رمان و مارک هاتچینسون (Mark Hutchinson)، مترجم انگلیسی اثر، گفت‌وگو کرده است. در این مصاحبه، اَن سر از منشأ شخصی و عاطفی نگارش کتاب، فرآیند شکل‌گیری داستان و تأثیر فقدان خواهرش بر روایت سخن می‌گوید؛ مارک هاتچینسون نیز درباره چالش‌های ترجمه، انتخاب‌های حرفه‌ای و رویکرد خود نسبت به زبان متن توضیح می‌دهد. این گفت‌وگو علاوه بر بررسی جنبه‌های ادبی و انسانی رمان، نگاهی به تجربه‌های شخصی و دغدغه‌های هر دو نفر انداخته است.

اَن سر ( Anne Serre‌):

الهام‌بخش‌های کتاب «کلاه پلنگی»:

کتاب «کلاه پلنگی» روایت‌گر دوستی پیچیده میان «راوی» بی‌نام و دوست دوران کودکی‌اش، فنی، است؛ دوستی‌ای که سرشار از تنش و مشکلات روانی است. نگارش این کتاب پس از خودکشی خواهر کوچک‌ترم، که رابطه نزدیکی با او داشتم، در ۴۳ سالگی آغاز شد. تمام تلاشم بر آن بود تا خاطره او را به شکلی باشکوه و ماندگار زنده کنم.

فرایند نگارش کتاب:

خواهرم در ماه مارس از دنیا رفت و طبق یادداشت‌هایم، نگارش کتاب را در سپتامبر به پایان رساندم. این سرعت بیشتر به دلیل آن بود که سال‌ها زندگی و رابطه ما پیش‌تر بخش عمده روایت را در ذهنم شکل داده بود؛ تماشای او، گفت‌وگوها، و تأمل در رنج‌هایش مقدمات کار را فراهم کردند. وقتی نوشتن را آغاز کردم، گویی کل داستان یکباره و تمام‌عیار سرازیر شد؛ تمرکز اصلی من بر ساختار و ترتیب بخش‌ها بود. در مجموع، نگارش این اثر برایم تفاوتی با سایر آثارم نداشت.

کتابی که مرا به خواندن علاقه‌مند کرد:

در دوران کودکی مجذوب مجموعه «پنج دوست» با ترجمه فرانسوی کلود ووییه بودم. همواره خود را به جای کلود-کلودین می‌دیدم؛ دختری که مانند پسرها رفتار می‌کرد و می‌خواست دیگران هم این‌گونه با او برخورد کنند. در سیزده سالگی اولین رمان خود را با نام «قبیله هشت نفره» نوشتم که بازآفرینی کودکانه‌ای از همان مجموعه بود و حتی برای ناشر فرانسوی نیز ارسال کردم. اگرچه اثرم مناسب چاپ نبود اما تشویق شدم به نوشتن ادامه بدهم.

کتابی که باعث شد به نویسندگی فکر کنم:

«پالود» اثر آندره ژید را در شانزده سالگی خواندم؛ کتابی که هیچ شباهتی به دیگر آثارم نداشت، چه موضوع داستان و چه زبان و ساختارش. روایت کتاب درباره نویسنده‌ای است که همان لحظه دارد «پالود» را می‌نویسد! این اثر جسورانه و نوآورانه مرا مسحور خود کرد و برایم الهام‌بخش بود که می‌توان متفاوت و آوانگارد نوشت.

کتابی که نگاهم به جهان را تغییر داد:

حس نمی‌کنم یک کتاب خاص سرنوشت مرا تغییر داده باشد، بلکه گویی مسیری بود که با هر کتاب، در تازه‌ای به رویم باز شد زندانی در خانه‌ای تاریک با روزنه‌هایی که هرازگاهی گشوده می‌شود. هر بار با مطالعه «پالود» با خود تکرار می‌کردم: «پس می‌شود این‌طور هم نوشت و اندیشید!»

کتابی فرانسوی که به خوانندگان انگلیسی پیشنهاد می‌کنم:

هر یک از رمان‌های سری «مگرت» اثر ژرژ سیمونون را توصیه می‌کنم؛ شخصیت بازرس مگرت برای من بیش از یک پلیس است: نویسنده‌ای در لباس پلیس با حساسیت شدید نسبت به واژه‌ها، انسجام ذهنی و اغراق‌هایی ظریف و انسانی.

کتاب معرفی‌شده از میان آثار بوکر:

«مک و مسئله‌اش» نوشته انریکه ویلا-ماتاس به ترجمه مارگارت جول کاستا و سوفی هیوز، نامزد بوکر ۲۰۲۰ را پیشنهاد می‌کنم. ویلا-ماتاس نویسنده‌ای است که بیش از هر چیز شیفته بازی با روایت است؛ به حدی که من نیز رمانی با الهام از او نوشتم و پیش از دیدارش، تمام آثارش را خوانده بودم.

مارک هاتچینسون (Mark Hutchinson‌):

الهام و فرایند ترجمه «کلاه پلنگی»:

اَن سر یکی از دوستان نزدیک من است و همیشه آثارش را بلافاصله پس از انتشار در فرانسه می‌خوانم. در ترجمه ابتدا نسخه‌ای تحت‌اللفظی تهیه می‌کنم و در مراحل بعد سعی می‌کنم، با بازنویسی‌های مکرر، متن را به انگلیسی روان و دقیق برسانم. بخش نهایی، بازخوانی سطر به سطر متن است؛ تا جایی که جملات شکل طبیعی و دل‌نشینی پیدا کنند، حتی اگر چندین بار باید متن را تغییر دهم. همیشه جملاتی هستند که ترجمه‌شان دشوار است و آن‌ها را برای آخر کار می‌گذارم؛ در «کلاه پلنگی» حدود چهار ماه صرف کار کردم که دشوارترین قسمت، ترجمه صحنه صعود فنی در پایان رمان بود.

کتابی که مرا به خواندن علاقه‌مند کرد:

اولین کتابی که به یاد دارم خواندم «گربه کلاه‌به‌سر دوباره می‌آید» بود. بعدها «پیتر خرگوشه»، «باد در درختان بید»، ماجراهای تن‌تن، اندکی بعدتر «سیر و سلوک زائر» و «جزیره گنج» برایم تأثیر عمیقی داشتند.

کتابی که مرا به ترجمه علاقه‌مند کرد:

کتاب خاصی در نظر ندارم اما مجموعه ماجراهای تن‌تن و نخستین ترجمه انگلیسی آن با عنوان «نشان پادشاه اوتوکار»، جرقه اولیه را زد. بعدها با مقایسه نسخه انگلیسی و فرانسوی، به مفهوم ترجمه علاقه‌مند شدم.

مترجمان مورد علاقه:

در میان معاصران، کارهای فرانک وین، مایکل هافمن، و در بخش غیرداستانی آرتور گولدهمر را دنبال می‌کنم. همچنین ترجمه‌های برجسته دیوید مک‌لینتاک از توماس برنهارد و کتاب آخر او «نابودی» جایگاه ویژه‌ای برایم دارند.

کتابی که این روزها می‌خوانم:

این روزها مشغول بازخوانی کتاب «حرف بزن، حافظه» خاطرات ناباکوف هستم؛ ریتم خاص جملات و دقت او در دستور زبان برایم بسیار الهام‌بخش است.

کتاب فرانسوی پیشنهادی برای خوانندگان انگلیسی:

ترجمه فابل‌های لافونتن به فارسی توسط ماریان مور که حاصل یک دهه تلاش و یکی از موفق‌ترین پیوندهای ادبی معاصر است را توصیه می‌کنم.

کتاب توصیه‌شده از میان آثار بوکر:

رمان «پس از خورشید» به قلم یوناس آیکا و ترجمه شریلن هلبرگ را پیشنهاد می‌دهم.

دلیل محبوبیت ادبیات ترجمه‌شده نزد نسل جدید انگلیسی‌زبان:

به نظر من، مخاطبان جوان به دنبال نشانه‌هایی برای بهتر زیستن هستند و این امر موجبات محبوبیت ادبیات ترجمه‌شده را فراهم آورده است.

منبع: بوکرپریزس ۱۴ مارس ۲۰۲۵

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین