به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، اخیراً «در کیش غمزه» با گردآوری ابوالفضل رجبی توسط نشر بهمن برنا منتشر شده که شامل گزیدهای از تغزّلهای ظهیر فاریابی است. این شاعر بزرگ قرن ششمی، همچون بسیاری از معاصرانش، به مدح و مجیزگویی برای پادشاهان و امیران شهرت دارد؛ گاه حتی او را به این دلیل که در تحسین و تمجید ممدوح، راه افراط پیموده است، سرزنش میکنند. همین موضوع موجب میشود که ذهنیت اخلاقگرای امروزین، چندان به شعر امثال ظهیر توجّهی نشان ندهد یا حتّی از آن گریزان باشد. تکیه منتقدان ظهیر، بیش از همه، بر بیتی است که در آن، مقام و مرتبۀ ممدوح را بسی بالاتر از فهم و خرد انسانی میانگارد:
«نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد»
او با همین تک بیت، به نمادی از خاکساری و نفی ارزشهای انسانی بدل شده است. شاید مهمترین عاملِ حذف ظهیر از حافظۀ شعری ایرانیان نیز همین باشد.
نه تنها مردمان عادی و عامی، بلکه شاعران و ادیبان بزرگ و سرشناس هم بر ظهیر تاختهاند، برای نمونه سعدی چنین میگوید:
«چه حاجت که نه کرسی آسمان
نهی زیر پای قزل ارسلان»
جامی نیز گویی این فراموشی را حق و بایسته ظهیر میداند:
«نیست اکنون ز چاپلوسی او
جز حدیث رکاب بوسی او»
ظهیر، برای مدح، بیش از هر قالب دیگری، قصیده را به کار میگیرد امّا قصاید مدحآمیز او، چنانکه در سنّت شعری ما رایج است، معمولاً با ابیاتی عاشقانه یا وصف طبیعت آغاز میشوند. شاعر غالباً بی مقدمه به سراغ مدح نمیرود. «تغزّل» یعنی همین آغازِ غزلوار. شاید خوانندۀ امروزین، سر خم کردن در پیشگاه ارباب قدرت را اخلاقی و انسانی نداند، امّا با عشق میانۀ بدی ندارد پس میتواند این بخشهای آغازین (یا چنانکه در کتاب آمده است، «قصایدِ منهای مدح») را بخواند ولذت ببرد. ویژگی دیگر این اثر، آن است که ظهیر را همچون شاعری مستقل طرح میکند؛ معمولاً وقتی سخن از این سرایندۀ توانا به میان میآید، نسبت شعر او با دیگر شاعران و بیش از همه انوری طرح میشود. ظاهراً در گذشته بحثهای فراوانی در مقایسه این دو پیش آمده است. اگرچه گاه، محققانی همچون شبلی نعمانی، رأی به برتری ظهیر دادهاند، امروزه انوری را بسی بیشتر میشناسند و بزرگ میدارند. شاید طرح این جدال و پرداختن به آن موجب میشد که باز هم ظهیر در سایه انوری پنهان بماند و مجالی در ذهن مخاطب نیابد.
در این کتاب، آنچه اهمیت دارد، هنرِ ظهیر است، نه شخصیت و نحوه سلوکش؛ به همین دلیل، بر خلاف رسم رایج، شرحی مختصر یا مفصّل از زندگینامۀ شاعر نیامده، بلکه تأکید و تمرکز بر خود اشعار قرار گرفته است. به همین دلیل، خواننده از قید قضاوتها و پیشداوریهای اخلاقی رها میشود و با ظهیر، صرفاً همچون شاعر مواجه میشود.
زبان ظهیر در تغزلها بسیار روشن و روان است؛ بر همین اساس، بهسادگی میتوان مفهوم و مضمون آنها را دریافت. امّا این روشنی و روانی، هیچ از کیفیت زیباییشناختی کارش کم نمیکند. شعر ظهیر سرشار از تصاویر بدیع و خیالانگیز استچه از وصل بگوید، چه از هجر یا شوق، به خوبی از عهده کار برمیآید. در سیر باغ تغزّلها، با مناظری بکر و بالنده روبهرو میشویم، چنانکه گویی دیوان غزلسرایی قرن هشتمی را در دست گرفتهایم. حتّی نام کتاب نیز، کلمات آغازینِ یکی از همین ابیات است:
«در کیش غمزه تو شد انداختن حرام
هر ناوکی که در دل افگار نشکند»
در مقدّمه کتاب، چندین نمونه از این ابیات بدیع و شرحشان را میتوان یافت.
ظهیر ظاهراً در طول حیات خویش، کمتر به غزل پرداخته و حدّاکثر ده شعر در این قالب سروده است. برخی از کاتبانِ دیوان ظهیر، غزلهای بسیاری به او نسبت دادهاند که احتمالاً به شاعرانی اخیرتر تعلّق دارند امّا همین غزلها هم عمدتاً از حیث زیباییشناختی درخشان و قابل تأمّل هستند. به همین دلیل، در گزیده اشعار ظهیر، علاوه بر تغزلها و سه غزل ظهیر، برخی از این غزلهای منسوب و الحاقی نیز ذکر شدهاند. زبان شعری این غزلها متفاوت از کار ظهیر به نظر میرسد، امّا همان شور و حال عاشقانه در آنها موج میزند. دریغ است که خواننده از این آثار درخشان بینصیب بماند.
نظرات