چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۱:۱۸
ادبیات؛ هنر زیبانویسی/ برای نوشتن رمان «میمون سرگردان» ۱۲۵ کتاب خواندم

اردبیل- یک نویسنده و رمان نویس اردبیلی، ادبیات را هنر زیبانویسی دانست و گفت: در بیشتر کارهایم دیدگاه روانشناختی انسان مدرن و امروزی را با سنت‌های به‌جا مانده از گذشته به هم ریخته و نمودی از تاریخ و سیاست را در قالب مفاهیم اجتماعی درگیر کردم.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): یعسوب محسنی، فعالیت‌های ادبی خود را به صورت حرفه‌ای از سال ۷۱ آغاز کرده است. نخستین اثرش در قالب یک مجموعه داستان با عنوان «این یا آن» توسط نشر «نگین» در سال ۱۳۹۲ در اردبیل منتشر شد. او خالق چندین مجموعه داستان و ۱۱ رمان است. از سال ۹۴ تاکنون ده‌ها اثر از این نویسنده چاپ و وارد بازار نشر شده است.

او نویسنده‌ای مشغول به حرفه مهندسی است و اوقات فراغتش را با نوشتن و فکر کردن درباره شخصیت‌های رمان‌هایش پر می‌کند. مهندس عمران و دکترای برنامه‌ریزی شهری دارد. سال ۱۳۵۳ خورشیدی در اردبیل متولد شده و گواهینامه فیلمسازی‌اش را از انجمن سینمای جوانان اردبیل گرفته و در سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ نیز در انجمن سینمای جوانان رشت سه عنوان فیلم کوتاه کار کرده است.

آنچه می‌خوانید گفت‌وگوی خبرنگار خبرگزاری ایبنا با این نویسنده اردبیلی است.

فعالیت خود را در چه زمینه‌ای آغاز کردید، داستان یا شعر؟ اگر داستان، چرا؟

تکه پاره‌هایی که نه می‌شد اسمش را شعر گذاشت نه داستان! هر چه در مغزم سنگینی می‌کرد روی کاغذ می‌آوردم. دوازده، سیزده سال داشتم و برای اینکه دست کسی نیفتد زود ریزریز می‌کردم یا می‌سوزاندم. اصلاً به دنبال این نبودم که روزی شاعر یا نویسنده شوم چون از نوشتن انشای تحمیل شده متنفر بودم. در مدرسه موضوع انشاها را فقط دوست داشتم با یک کلمه پاسخ دهم و تمام شود. مثلاً می‌گفتند: علم بهتر است یا ثروت. می‌نوشتم هیچ‌کدام!

چطور شد به صورت حرفه‌ای وارد دنیای ادبیات و داستان و رمان شدید؟

از محیط دانشگاه و فضای ادبیات کلاسیک شروع کردم. بیشتر از آنکه در کلاس‌های فنی و مهندسی رشته خود داخل کلاس‌ها باشم، به کلاس درس حافظ یک و دو، ناصر خسرو، نظامی، مثنوی و … می‌رفتم. عروض و قافیه به دانشجویان ادبیات آموزش می‌دادم. در انجمن‌های شعر و داستان حضور پیدا می‌کردم و داستان می‌نوشتم و پای نقد دوستان می‌نشستم.

از هم نسلی‌های خود بگویید چه کسانی در ادامه راه بر کار شما تاثیر گذاشتند؟ چه کتاب‌هایی را بیشتر می‌خوانید؟

حوزه ادبیات داستانی همواره دوستانی دارد که روحیات داستانی دارند. جز احترام متقابل و هم‌راستایی با نوشته‌های آن‌ها تصوری از دوستی با آن‌ها نداشتم. از همه دوستانی که داستان می‌نویسند چیزها آموختم و منکر این موضوع نخواهم بود و به طریقی در تمام آثارم مدیون همه آنها هستم. آثار کامو، سالنجر را بسیار دوست دارم و کتاب‌های حوزه روانشناسی و تاریخ را بیشتر می خوانم.

آیا شده در ادامه راه بمانید و نخواهید قلم به دست بگیرید؟ مثلاً عواملی چون بی‌توجهی به نویسندگان و سانسور، موانع چاپ و مسائلی از این دست سد راه بشوند؟ برای گذر از این موانع چه می‌کنید؟

در هر کاری سختی‌ها و مشکلات به نوعی دلسرد کننده و خسته کننده می‌شود. باید تحمل کرد. من عادت دارم راه سخت و سنگلاخی را ادامه دهم. همیشه صبر می‌کنم و منتظرم تا در زمان مناسب و شرایط بهتر، کارم را پیش ببرم. به‌جز کارم به فکر مسائل حاشیه‌ای نبوده و نیستم.

سبک و ژانر شما در نوشتن چیست؟ جایگاه ژانر نویسی را در بین نویسندگان و خوانندگان ایرانی چگونه می‌بینید؟

ادبیات شیوه بکارگیری فنون غالب از اندیشه و هنر زیبایی نویسی است. در بیشتر کارها دیدگاه روانشناختی انسان مدرن و امروزی را با سنت‌های به‌جا مانده از گذشته به هم ریخته و نمودی از تاریخ و سیاست را در قالب مفاهیم اجتماعی درگیر ساختم. روی سکه داستان‌های من، آن چیزی نیست که خوانده می‌شود.

از نام و موضوع کتاب‌ها و داستان‌هایی که نوشتید، بگویید.

نخستین مجموعه داستانم با نام «این یا آن» توسط انتشارات نگین در سال ۱۳۹۲ در اردبیل منتشر شد. قبل و بعد از آن نیز پاره‌ای از داستان‌ها در برخی مطبوعات به چاپ می‌رسید. این مجموعه گذری از فعالیت‌های من طی سال‌های ۷۱ تا ۸۱ بود.

در سال ۱۳۹۳ دو داستان «آتا و آنا» در نشر غزال را با شکلی متفاوت در قالب داستانی نیمه بلند و معمایی نوشتم. نوع روایت و پرداخت در ماهیت طرح اصلی داستانی ناهمگون از خصوصیات بارز این دو داستان به شمار می‌رفت. سال ۱۳۹۴ رمان کوتاه «من آذر هستم» توسط نشر کوله پشتی وارد بازار شد. این رمان به روایت زندگی نوجوانی می‌پردازد اما داستان در انتها قالب مفهومیِ دیگری به خود گرفته و مشخص می‌شود این داستان متفاوت ساختاری نه آنچه در ظاهر دیده می‌شود، ایجاد کرده است.

در سال ۱۳۹۵ رمان کوتاه «مربای انجیر» توسط نشر کوله پشتی منتشر شد که در باب هویت انسان فراموش شده و تقابل خیال و واقعیت نوشته شده اشت. در این رمان راوی را در هجمه‌ای از تضادهای بیرونی و درونی قرار داده‌ام و تمام دلبستگی‌های عاشقانه او را به چالش می‌کشم.

در سال ۱۳۹۶ رمان «کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند» در نشر کوله پشتی به چاپ رسید. این رمان نامزد دریافت جایزه جلال آل احمد در سال ۱۳۹۷ در بخش رمان و داستان بلند شد. در همان سال ۹۷ رمانی را در باب فلسفه و عرفان با نام «دود پراکنده» توسط نشر پایا به چاپ رساندم. این رمان داستان وحدت است و رجوع به گذشته‌های چند هزار ساله. تقابل عشق و مذهب، مرگ و هستی، بیداری و خواب، رنج و لذت و در نهایت بودن و نبودن!

مجموعه داستان «امیدوارم این داستان هیچ وقت به دست همسرم نیفتد» شامل ۱۱ داستان کوتاه چاپ شد و رمان «لطفا بیدارم نکن» خواب‌های نوجوان مبتلا به سندروم داون است که در ۳۰ فصل روایت می‌شود. رمان بلند خاطرات «پدر پسر و من» (خاطرات به هم ریخته) همان‌طور که از نامش مشخص است خاطرات سه نسل از یک خانواده در قالب جهان‌های موازی روایت می‌شود و در آخر رمان «میمون سرگردان» نشر کوله پشتی، رمانی تاریخی - تحلیلی است با پنج داستان مجزا که در ارتباط با هم سیر تحولات تاریخی ایران و جهان را از منظر شخصیت‌های یهودی بیان می‌کند.

از روند نوشتن رمان میمون سرگردان بگویید، به نظر کار سختی می‌آید؟

برای نوشتن این رمان بیش از ۱۲۵ کتاب و ۱۱ هزار صفحه مقاله بویژه تاریخ دین یهودی را خواندم. ولی باید بگویم رمان‌هایی که نوشتم اگر چه هر کدام به فاصله یکسال منتشر شدند ولی سال‌ها رویشان کار کردم. به طور مثال برای رمان «خاطرات پدر، پسر و من» بیش از ۱۰ سال وقت گذاشتم.

آیا اثری از شما وجود دارد که چاپ نشده و یا نیمه کاره مانده باشد؟

در سال‌های ابتدایی فعالیت‌هایم، رمان‌های «ناله‌های پائیز» و «آنیمای من» مجوز انتشار پیدا نکرده و بی‌نتیجه ماند.

ایده‌های اصلی رمان‌هایی که نوشتید از کجا به ذهنتان رسید؟

طرح داستانی هر کدام از نوشته‌هایم ناخودآگاهانه و بدون فکر قبلی سراغم می‌آیند. ولی اگر بنشینم و کمی سکوت کنم و فکر و دغدغه‌ای نداشته باشم، دنیایی از سوژه‌ها در خیالم انباشته می‌شوند. چنانکه چندین طرح داستانی را در چند صفحه یادداشت برداری کرده و برای کارهای آینده کنار گذاشته‌ام. متاسفانه عدم حرفه‌ای بودن در این کار، ما را وادار می‌کند برای امرار معاش به فکر تمهیدات زندگی شخصی باشیم و این معضل منِ نویسنده ایرانی نیست بلکه بیشتر هنرمندان سرزمینم مجبورند حرفه دیگری در کنار علاقه‌مندی‌ها و مهارت خود برای کسب روزی داشته باشند. اتفاقاً من این موضوع را هم به دید حسن می‌نگرم.

ادبیات؛ هنر زیبانویسی/ برای نوشتن رمان «میمون سرگردان» ۱۲۵ کتاب خواندم

از رمان «کلاغ‌ها هم بستنی می‌خورند» بگویید.

داستان بر می‌گردد به روایت مرد ۶۰ ساله‌ای که هر روز گذرش را به کافی شاپی کنار خیابان می‌اندازد و مقابل آینه‌های چهار دیواری گرفتار خود درمانی نوستالژیکی می‌شود که به یادآوری گذشته در ذهن و عینیت او می‌انجامد.

خرده روایت‌های داستان از گرفتاری پرنده‌ای آغاز می‌شود که در دام پدر و در حیاط خانه قدیمی اتفاق می‌افتد. مرغ مینا در قفس، هدیه پسر می‌شود (راوی) و زندگی عاشقانه تا سن ۱۹ سالگی ادامه پیدا می‌کند تا اینکه بستنی پسر مینای زن باعث برخورد عاشقانه راوی با زن بیوه‌ای می‌شود که سیر جریان سیاسی و فکری راوی را به وجود می‌آورد.

راوی متوجه حضور مردانی دیگر در خانه مینا می‌شود و به رغم عشق، حس حسادت و شکست در ذهنش بارور می‌شود. کما اینکه بخاطر بیوه بودن مینا، پدر و مادر راوی هم مخالف ارتباط بین این دو می‌شوند. راوی با بی اشتیاقی‌های مینا مواجه می‌شود و این موضوع باعث می‌شود او مخفیانه آدرس خانه تیمی مینا را به پلیس اعلام کرده و خود پشت بوته‌ای شاهد اسارت او شده و مینا به زندان رژیم پهلوی بیفتد.

نامه نگاری‌ها و ارتباط های این دو نفر ادامه پیدا می‌کند و پسر مینا توسط مادر راوی بزرگ می‌شود. حکم اعدام مینا با وقوع انقلاب اسلامی ۵۷ از بین می رود و او آزاد می‌شود. اما در پس این آزادی، او کارهای حزبی خود را در گروهک منافقین ادامه می‌دهد و به اشرف پناهنده می‌شود. راوی در ذهنیت خود و با توجه به شنیده‌ها، قصه پردازی می‌کند. حتی به رغم عدم پذیرش در دانشکده نیروی هوایی بخاطر ضعیف بودن دید چشم و تحصیل در رشته دبیری ریاضی، به مادر خود به دروغ می‌گوید که خلبان شده است.

روایت‌های متعددی از نحوه مقابله راوی با گروهک‌ها اتفاق می‌افتد. سوار اف چهارده بر فراز نجف و پایگاه اشرف قرار می‌گیرد. آنجا را بمباران می‌کند. نوار سبز مادر را با هواپیما دور حرم کربلا می‌گرداند و در نهایت مجروح شده و مشخص می‌شود راوی ۶۰ ساله روی ویلچری همواره به کافی شاپ می‌آمده. سیر زمانی در داستان به هم می‌ریزد. افکار راوی در ذهن پسر گرفتار می‌شود. به دنبال هویت خود و یافتن پدر اصلی (شوهر مینا) وارد شهر اردبیل می‌شود. به کوی ارمنستان می‌رود. پدر خود را معلم ریاضی زمان‌های دوری می‌یابد که در مقابله با رژیم شاه اخراج شده است. ارمنی بوده و در کلیسای قبلی که به زورخانه تبدیل شده مرشدی می‌کند.

داستان در هر فصل روایت‌های مختلفی را از هویت شخصیت پسر و راوی و مینا را بازگو می‌کند.

میزان استقبال مخاطبان از کتاب‌هایتان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ چه پیشنهادی برای افزایش فروش و جذب مخاطب به خواندن کتب نویسندگان بومی دارید؟

مسلماً کتاب‌های من هم خواننده‌های مخصوص به خود را دارد و این حق مخاطب است که در انتخاب کتاب‌های خود مختار باشد. سه عنوان کتاب من در چاپ دوم هستند و فکر می‌کنم فروش کتاب یک صنعت است و نیاز به تبلیغات گسترده دارد. ولی من وارد دنیای تبلیغات کتاب نشده‌ام و نخواهم شد. من به مردم در انتخاب‌های خود احترام می‌گذارم. خواننده کتاب‌های من بدون واسطه وارد دنیای صفحات پر از عشق و رمز و راز شده‌اند.

رمان یا کتاب جدیدی در دست دارید؟

در حال حاضر رمان «شورابیلی‌ها» به کوشش نشر کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده و منتظر نشر در بازار هستیم. داستان این رمان، روایت زندگی سه دوست در دوران جوانی است که در بستر تاریخ شهر اردبیل دوشادوش هم سیر متفاوتی از مسیر زندگی را طی کرده و دنیایی دیگر را برای خواننده باز می‌کنند.

از خانه داستان اردبیل چه خبر؟

موسس «خانه داستان اردبیل» هستم و هدف از تشکیل این خانه را گردهمایی و نشست مجوعه‌ای از نویسندگان داستان برای داستان‌خوانی و تقویت امر داستان نویسی میان جوانان در نظر داشتم. برای ایجاد چنین خانه‌ای یک سال وقت گذاشتم؛ اما به دلیل وجود مشکلات از سوی مسئولان و برخی نویسندگان و عدم فرصت کافی اینجانب اکنون فعالیت چندانی ندارد.

فضای داستان نویسی را در استان چگونه ارزیابی می‌کنید؟ چه نظری برای ارتقا این فضا دارید؟

فقط امیدوارم تنگ نظری‌ها و خودخواهی‌ها از جامعه نویسندگان این استان به دور بماند.

برای نوقلمان ادبیات چه پیشنهادی دارید؟

باید که مطالعه کنند. مطالعه کنند و مطالعه کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین