به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از ایندیپندنت، ربکا سولنیت نویسنده، مورخ و فعال اجتماعی آمریکایی است که به دلیل آثارش در زمینههای فمینیسم، محیطزیست، تاریخ فرهنگی و عدالت اجتماعی شناخته میشود. سولنیت تحصیلات خود را در دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو در رشته روزنامهنگاری به پایان رساند و از سال ۱۹۸۸ بهعنوان نویسنده مستقل فعالیت میکند.
سولنیت بهعنوان صدای مقاومت در مصاحبهای با روزنامه ایندیپندنت تاکید میکند که همیشه داستانها حقیقت ماجرا نیستند و ادبیات داستانی بیش از حد مورد توجه قرار گرفته است. ادبیات الزاماً با داستان آغاز و به آن ختم نمیشود.
سولنیت، در تازهترین اثر خود، - هیچ راه مستقیمی تو را نمیبرد- (منتشر شده توسط انتشارات گرانتا)، بار دیگر با ترکیب هوشمندانه خاطرهنویسی، تحلیل فرهنگی و تأملات سیاسی، صدای متمایز خود را به گوش میرساند.
سولنیت که بیش از سه دهه در عرصه مستندنویسی فعالیت کرده و نزدیک به سی عنوان کتاب منتشر کرده، در این کتاب نیز به سبک منحصربهفرد خود وفادار مانده است: نوشتن به شکل حرکت در مسیرهای غیرمستقیم، حلقوی و تدریجی؛ نه برای ارائه پاسخ، بلکه برای گشودن میدان دید.
او در جهانی که میل به سادهسازی، مطلقگرایی و فرمولسازی بر آن سایه افکنده، بر پیچیدگی و چندلایهبودن واقعیتها تاکید دارد. وی در گفتگویش با روزنامه انگلیسی، با استناد به جملهای منسوب به اینشتین میگوید: «همه چیز باید تا حد ممکن ساده شود، اما نه سادهتر.» همین جمله میتواند کلید ورود به شیوهی اندیشیدن و نوشتن او باشد.
در این کتاب، برخلاف رویه همیشگیاش، گاه مواضعی قاطعتر میگیرد. در یکی از مقالهها، نسبت به این گفتمان رایج که ما باید با جناح راست گفتوگو کنیم و آنها را «درک» کنیم، هشدار میدهد. او اعتقاد دارد اگر کسانی حتی با واقعیتها سر سازگاری ندارند، دعوت به وحدت با آنان، در بهترین حالت، سادهلوحیست. با این حال، او هرگز به سیاهنمایی یا نومیدی پناه نمیبرد. حتی در مواجهه با بحران آب و هوا، یادآور میشود که بسیاری از کنشگران و دانشمندان هنوز به آینده امیدوارند و بر این باورند که تغییر، هرچند کند، در جریان است.
کتاب اخیر سولنیت در ستایش همین تغییرات تدریجی است: بستن نیروگاههای زغالسنگ، عقبنشینیهای موقت در برابر پیشرفتهای پایدار، یا حتی شکلگیری گفتمانهای تازه در مبارزات جنسیتی. از نگاه سولنیت، بدبینی تنها مسئولیت عمل را از دوش ما برمیدارد. در جهانی که سرشار از روایتهای آخرالزمانی است، او به ما یادآور میشود: پایان، تنها برای کسانیست که تخیل ندارند.
یکی از جنبههای جذاب کتاب، دفاعیه سولنیت از مستندنویسی است. او مستند را نه شکلی فرعی و فرودست نسبت به داستان، بلکه ابزاری برای تغییر واقعی در جهان میداند. و صریح میگوید: «اینکه فرض میشود قله ادبیات، داستاننویسی است، همیشه آزارم داده… من به ناداستان وفادار ماندهام، چون میخواهم صدایی در جهان واقعی باشم.»
نظر شما