سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرضیه نگهبان مروی: دکتر محمدرضا اصلانی (همدان)، زبانشناس، منتقد ادبی و پژوهشگر ایرانی است که با آثارش در حوزه نقد و تحلیل ادبیات فارسی شناخته میشود. او دانشآموخته کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران و دارای مدرک کارشناسی ارشد و دکتری در زبانشناسی همگانی از دانشگاه اصفهان است.
از آثار مهم اصلانی میتوان به «استعاره و مجاز در داستان» (منتشرشده در انتشارات نیلوفر) اشاره کرد که به بررسی عناصر بلاغی در داستاننویسی میپردازد. کتاب دیگر او با عنوان «دریایی که همیشه توفانی بود» (منتشرشده در انتشارات مروارید) به تحلیل زندگی و آثار صادق چوبک، نویسنده برجسته ایرانی، اختصاص دارد و دیگر اثرش، «بازماندههای غریبی آشنا»، نقدی جامع بر آثار بهرام صادقی است که به دلیل عمق تحلیل، مورد توجه قرار گرفته است. اصلانی همچنین کتاب «فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز» را در انتشارات مروارید منتشر کرده و بیش از ۳۰ مقاله ادبی در نشریات معتبر به چاپ رسانده است.
«سیری در آثار داستان نویسان کرد: بختیار علی»، «طنز نویسان و اسمهای مستعارشان»، «دانش نامه تحلیلی کوچک»، ترجمه کتاب «زبان سیاست» نوشته آیرین برد، ترجمه «توپچی فریبکار» نوشته سالوادور دالی و ترجمه «مارکسیسم و مسایل زبانشناسی» نوشته ژوزف استالین از دیگر آثار اوست.
در ادامهی گفتوگوهای ایبنا با صاحبنظران نقد ادبی در ایران، اینبار با او به گفت و گو پرداختهایم که شرح آن را میخوانید:
وضعیت آموزش ادبیات در دانشگاههای ایران چگونه است و چه تأثیری بر پرورش منتقدان ادبی دارد؟
آموزش ادبیات در دانشگاههای ایران با کاستیها و کمبودهای فراوانی مواجه است. این ضعفها باعث شدهاند که سیستم آموزشی توانایی پرورش منتقدان ادبی توانمند را نداشته باشد. منتقدان ادبی در هر کشوری معمولاً از دل سیستمهای آموزشی و دانشگاهی برمیآیند، اما در ایران به دلیل نقصانهای موجود، این سیستم نمیتواند افرادی با ویژگیهای لازم برای نقد ادبی را تربیت کند. برای مثال، یک منتقد ادبی باید حداقل یک زبان خارجی را بهخوبی بداند تا بتواند بهطور مستقیم با ادبیات جهان ارتباط برقرار کند، فلسفه و تاریخ سرزمین خود را عمیقاً بشناسد و با ادبیات کلاسیک کشورش آشنایی کامل داشته باشد. با این حال، تعداد منتقدانی که این ویژگیها را در ایران داشته باشند بسیار محدود است و شاید به تعداد انگشتان دست باشند.
تاریخچه نقد ادبی در ایران چگونه بوده و چه تحولاتی را پشت سر گذاشته است؟
نقد ادبی در ایران پیش از انقلاب مشروطه بهصورت سنتی و محدود به بررسی واژگانی، رفع اشکالات املایی و توجه به وزن شعر بود. نقد ادبی به مفهوم مدرن، که با ژانرهای داستان، نمایشنامه و فیلمنامه همراه است، پس از انقلاب مشروطه وارد فضای ادبیات ایران شد. ترجمه آثار مهمی مانند بوطیقای ارسطو، که بهعنوان اولین و مهمترین کتابهای نقد ادبی در ایران شناخته میشود، به تحول این حوزه کمک کرد. با این حال، نقد ادبی در ایران هیچگاه نتوانسته جریانساز باشد و این یکی از مشکلات اساسی آن است. اگرچه منتقدان برجستهای در گذشته و حال وجود داشتهاند، اما آنها نتوانستهاند جریانسازی مؤثری در ادبیات ایران ایجاد کنند.
چرا نقد ادبی در ایران نتوانسته جریانساز باشد و چه عواملی در این زمینه تأثیرگذار بودهاند؟
یکی از دلایل اصلی جریانساز نبودن نقد ادبی در ایران، ناتوانی در بومیسازی نظریههای ادبی جهانی است. هنگامی که از نظریههای نقد ادبی مدرن استفاده میشود، باید آنها را با ویژگیهای فرهنگی و ادبیات فارسی هماهنگ کرد. اما در بسیاری از موارد، این نظریهها صرفاً ترجمه و کپیبرداری شدهاند بدون توجه به شاخصههای فرهنگی ایران. برای مثال، تحلیلهای روانشناختی آثار ادبی اغلب بدون در نظر گرفتن زمینههای فرهنگی بومی انجام شدهاند، که باعث کاهش تأثیرگذاری آنها شده است. همچنین گسترش فضای مجازی و کاهش نفوذ مطبوعات و روزنامهها، که در گذشته با مخاطبان ثابت خود نقش مهمی در انتشار نقدهای ادبی داشتند، از دیگر عوامل کاهش تأثیرگذاری نقد ادبی در دوران کنونی است.
نقد ادبی در ایران چه تأثیری بر کیفیت آثار ادبی داشته است؟
نقد ادبی در برخی مقاطع توانسته تأثیر مثبتی بر کیفیت آثار ادبی بگذارد، بهطوری که برخی نویسندگان و شاعران از انتشار آثار ضعیف خود منصرف شدهاند. با این حال، در دورههای دیگر، بهویژه در حال حاضر، تأثیر نقد ادبی بر ادبیات کاهش یافته است. یکی از دلایل این امر میتواند گسترش فضای مجازی باشد که باعث شده مطبوعات و روزنامهها، که پیشتر بستری برای انتشار نقدهای ادبی تأثیرگذار بودند، کارکرد گذشته خود را از دست بدهند. در نتیجه، نقد ادبی امروز کمتر توانسته بر کیفیت آثار ادبی اثر بگذارد.
رویکرد زبانشناختی در نقد ادبی شما چگونه شکل گرفته و چه تأثیری در تحلیل آثار ادبی داشته است؟
رویکرد زبانشناختی در نقد ادبی من ریشه در تحصیلات دانشگاهیام در رشته زبانشناسی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری دارد. سالها تدریس زبانشناسی در دانشگاه نیز به من کمک کرده تا از دانش زبانشناسی در تحلیل آثار ادبی بهره ببرم. برای مثال، در کتاب «استعاره و مجاز در داستان» که توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد، سه اثر برجسته سوررئالیستی ایران (بوف کور صادق هدایت، سنگ صبور صادق چوبک و شازده احتجاب هوشنگ گلشیری) را از منظر نظریههای زبانشناختی یاکوبسن تحلیل کردم. همچنین در کتاب «طنزپردازان و اسمهای مستعارشان» که توسط انتشارات مروارید منتشر شد، نیمی از تحلیلها بر مبنای زبانشناسی، بهویژه ساخت واژگانی و معناشناسی اسمهای مستعار طنزپردازان پس از انقلاب مشروطه، انجام شده است. این تحلیلها نشاندهنده نبوغ طنزپردازان در ابداع اسمهای مستعار است.
چرا آثار بهرام صادقی برای شما اهمیت داشته و چه ویژگیهایی در آثار او شما را به تحلیل آنها ترغیب کرده است؟
بهرام صادقی یکی از بزرگترین داستاننویسان معاصر ایران، بهویژه در حوزه داستان کوتاه، است. رمان «ملکوت» او یکی از معدود آثار فلسفی ادبیات ایران محسوب میشود. علاقه شخصی من به صادقی باعث شده تا چندین کتاب درباره او منتشر کنم، از جمله «بازماندههای غریبی آشنا» که شامل یادداشتهای شخصی اوست. این یادداشتها اولین نمونه از یادداشتهای شخصی یک داستاننویس ایرانی بودند که منتشر شدند، در حالی که نویسندگان بزرگی مانند صادق هدایت، صادق چوبک و جلال آلاحمد یادداشتهای شخصی خود را از بین بردند یا گم شدند. این یادداشتها برای تحلیل روانشناختی آثار ادبی بسیار ارزشمندند. همچنین کتاب دیگری با عنوان «راوی داستانهای غمناک در شبهای بیمهتاب» در آینده نزدیک توسط انتشارات کتاب سرزمین منتشر خواهد شد که شامل نقد آثار صادقی و یادداشتهای منتشرنشده اوست.
از دیدگاه شما، چگونه میتوان بین فرم و محتوا در آثار ادبی به تعادل رسید؟
فرم و محتوا در یک اثر ادبی مانند دو روی یک سکهاند و از یکدیگر جداییناپذیرند. یک اثر ادبی شاخص باید هم فرم قوی داشته باشد و هم محتوای غنی. این دو عنصر در هم تنیدهاند و نمیتوان آنها را جدا از یکدیگر در نظر گرفت. برای دستیابی به این تعادل، توصیه میکنم که نویسندگان و منتقدان ادبی مطالعه منسجم و ساختارمند داشته باشند، با ادبیات کلاسیک و معاصر سرزمین خود و ادبیات جهان بهخوبی آشنا شوند و ترجیحاً آثار نویسندگان بزرگ دنیا را به زبان اصلی مطالعه کنند. همچنین تحصیلات دانشگاهی در حوزه ادبیات، فلسفه و نقد ادبی برای منتقدان ضروری است، زیرا نقد ادبی برخلاف داستاننویسی یا شاعری، نیازمند دانش آکادمیک است.
چگونه میتوان وضعیت آموزش ادبیات در دانشگاههای ایران را ارتقا داد؟
برای ارتقای وضعیت آموزش ادبیات در ایران، سیستم آموزشی از مدارس تا دانشگاهها باید متحول شود. در حال حاضر، نگاه به درس ادبیات در مدارس و حتی دانشگاهها چندان مطلوب نیست و معلمان ادبیات در مقایسه با معلمان سایر دروس، مانند ریاضی و فیزیک، از جایگاه پایینتری برخوردارند. این نگاه باید تغییر کند. همچنین نبود بازار کار مناسب برای فارغالتحصیلان رشته ادبیات یکی از موانع اصلی است. دانشجویان ادبیات به دلیل نبود چشمانداز شغلی، انگیزه کافی برای مطالعه عمیق و نقد آثار ادبی ندارند. تحول در سیستم آموزشی، ایجاد بازار کار مناسب و تقویت نگاه به ادبیات بهعنوان یک رشته ارزشمند از اقدامات ضروری برای بهبود وضعیت آموزش ادبیات در ایران است.
نظر شما