نیاز به آموزش، ضرورتی که نباید از آن غافل شد
یکی از این نکات، آسیبی بود که جواد کامور بخشایش از آن به «ضعف زبانی» تعبیر میکرد. او که یکی از متخصصان معتبر حوزه ادبیات پایداری است و سال گذشته سرداور گروه مستند بود میگفت «آثاری که برای داوری به دست ما رسید، بهوضوح نشان میداد که تولیدکنندگانشان کوشیدهاند که کار مستند قوی انجام بدهند. اما واقعیت این است که در بُعد زبان هنوز ضعفهایی داریم و این ضعفها در آثاری که این دوره بررسی و داوری شدند هم وجود داشتند. زبان آثار هنوز با زبان معیار فاصله دارد. یعنی با آثاری مواجه بودیم که در بخش پژوهش قوی و قابل دفاع بودند و توانمندی پژوهشگر در آنها معلوم بود، اما در بخش عرضه به مخاطب و استحکام زبانی ضعف داشت.»
او در ادامه صحبتهایش افزوده بود «مثلاً در حوزه زندگینامهنویسی میبینیم که همچنان در فرایند توصیف و تمجید و شعار گرفتار هستیم و هنوز تا رسیدن به آثار قرص و محکم فاصله داریم. هرچند به عنوان یکی از سرداوران این دوره از جایزه و کسی که سالهاست در این حوزه کار کردهام، میبینم که نهال ادبیات پایداری به درخت تبدیل شده است که البته این درخت نیازمند رسیدگی دقیقتر و هرس کردن است.»
البته کامور بخشایش فقط به بیان این انتقاد و اشاره به آسیبی که میدید بسنده نکرد و پیشنهادهایی هم برای رفع این نقص و بهبود آثار از این حیث داشت. «دو پیشنهاد برای این هرس و رسیدگی دارم، یکی توجه بیشتر به آموزش و دیگری جدیتر گرفتن بحث نقد. معتقدم باید در این دو زمینه بسیار بیشتر تلاش کنیم. بررسی آثار به ما نشان داد که چقدر در حوزه آموزش نویسندگان و پژوهشگران با کمبود و کاستی مواجهایم. استعدادهای زیادی به ویژه در شهرستانها داریم که باور دارم اگر راهنمای خوبی داشتند کار قویتر و محکمتری عرضه میکردند و از زحماتشان نتایج بهتری به دست میآمدند. خلاصه اینکه در حوزه نقد و آموزش نیازمند سرمایهگذاری جدی هستیم.»
نکته دوم در صحبتهای غلامرضا عزیزی، سرداور دو بخش مجزا «تاریخ شفاهی» و «منابع و آثار مرجع» وجود داشت. او ضمن اینکه به ارتقای سطح کیفی آثار، بهویژه در حوزه تاریخ شفاهی باور داشت، معتقد بود «علیرغم کوششهای انجام شده گروههای مختلف (از مصاحبهگر و مصاحبهشونده گرفته، تا پیادهساز مصاحبه و تدوینگر و کوشندگان امور فنی نشر) و علیرغم اهمیت و ویژگی گردآوری و انتشار روایتهای رزمندگان دوران دفاع مقدس متاسفانه کاستیهایی همچون مصاحبه عجولانه، ویرایش و تدوین و گویاسازی ضعیف، و صفحهپردازی و چاپ و صحافی نهچندان مناسب در برخی آثار مشهود بود. این ضعفها و نقایص نشان میدهد که چقدر ضروری است مسأله آموزش و نقد را جدی تلقی کنیم و برای تقویت و ترویج هر دو بکوشیم.»
عزیزی نیز مثل کامور روی مسأله آموزش تأکید میکرد، با این تفاوت که این نیاز را فقط به نویسنده یا پژوهشگر محدود و منحصر نمیدید و نظرش این بود که این آموزش برای همه کسانی که در فرایند تولید کتاب، نقشی ولو کوچک دارند ضروری و لازم است.
نیاز به توسعه شبکه توزیع کتاب و تقویت اقتصاد نشر
نکته سوم که به نوعی مجموعهای از چند نکته را در خود جای میداد، توجه جدی و جامع به اقتصاد چاپ و نشر بود. نکتهای که علیرضا سلطانشاهی، سرداور گروه مقاومت و بینالملل اسلامی به آن اشاره میکرد. سلطانشاهی کمی متفاوت با کامور و عزیزی، به همین مسائل نگاه میکرد و رسیدن به سطح مطلوب در حوزه ادبیات پایداری را جز با بازنگری در نظام تولید و توزیع کتاب ممکن نمیدید. میگفت «جشنواره به یک معنا آخرین مرحله از پروسه تولید کتاب را مد نظر دارد، اما اگر قرار باشد ما اقدامی اساسی پیرامون جشنواره انجام بدهیم باید از موضوعیابی شروع کنیم و درباره تکتک مسائل مرتبط مثل مخاطبان و نویسندهها و مترجمین و ناشرین و همچنین سیستم توزیع بازنگری داشته باشیم و درباره همه این مسائل فکرهای اساسی بکنیم. به شرط این بازنگری، میتوانیم به این برسیم که کارهای مطرح شده در جشنواره به معیارهای شاخص و تراز کتاب دفاع مقدس نزدیک شوند.»
او با عرضه تصویری بزرگ از شرایط کتاب و کتابخوانی در کشور ما، تحلیل جالبی درباره مشکلات موجود داشت. «میدانیم که ما با جامعهای با سرانه مطالعه بسیار پایین سروکار داریم، اگرچه برخی دوستان اعتقاد دارند که ما به نسبت بسیاری از کشورهای پیشرفته میزان انتشار کتاب و تعداد عناوینمان بسیار زیاد است و در رتبهبندی کشورها از نظر کمی جایگاه قابل اعتنایی داریم. اما من تعداد زیاد عنوان کتاب منتشر شده را دلیل وضعیت مطلوب جایگاه کتاب و مطالعه نمیدانم. اگر کتابهای درسی و کمکدرسی و نیز کتابهای دینی (مثل ادعیهها و مفاتیح و ...) را کنار بگذاریم، تعداد عناوین منتشر شده بسیار کمتر هم میشود. از اعداد و ارقام عناوین منتشرشده مهمتر اینکه در حال حاضر تیراژ کتابها به 500 – و گاهی زیر 500 نسخه - رسیده است و این از نظر من معیاری است که براساس آن وضعیت کتاب و کتابخوانی را اسفبار ببینم.»
سلطانشاهی این تیراژ کم را نتیجه مشکلی بزرگتر میدید. «این تیراژ پایین که به آن اشاره کردم، بیشتر از هر چیز به ضعف ما در توزیع کتاب برمیگردد. ما حتی نتوانستهایم نسبت به تولیدات ارزشمند خودمان اطلاعرسانی درستی داشته باشیم. بیشتر تولیدکنندگان در تهران هستند و کسانی که به تهران دسترسی ندارند از تهیه بخش بزرگی از تولیدات بازمیمانند... ناشر تهرانی با مخاطب شهرستانی و ناشر شهرستانی با مخاطب تهرانی ارتباطی باهم ندارند و شبکهای هم وجود ندارد که اینها را به یکدیگر وصل کند. پژوهشگران زیادی در شهرهای مختلف برای پیدا کردن کتابهایی که به خواندنشان نیاز دارند با مشکلات زیادی مواجهاند. وجود شبکه توزیع سراسری کتاب، طوری که کتاب را به دست علاقهمندانش برساند بسیاری از مشکلات را چاره میکند. اگر سیستم توزیع کتاب ما چنان فراگیر و بزرگ و کارآمد باشد که حتی روستاها را هم دربربگیرد، قطعاً تیراژ کتاب به بالای 5 هزار و 10 هزارتا میرسد.»
پیشنهادهایی هم برای حل مشکلاتی که میدید داشت. اینکه «اگر در کوتاهمدت امکان ایجاد شبکهای تا این حد گسترده وجود ندارد، بسیار ضروری است که حوزه اطلاعرسانی را تقویت کنیم تا مخاطبان از انتشار کتابهایی که به موضوعشان علاقه دارند باخبر شوند. هرچند، چه اطلاعرسانی مناسب و چه حتی توسعه و فراگیری اینترنت، جای شبکه گسترده و فراگیر توزیع کتاب را نمیگیرد. اقتصاد صنعت نشر مثل همه عرصههای دیگر اقتصاد تابع قانون عرضه و تقاضا است و در یک اقتصاد قوی و پررونق در صنعت نشر است که نویسندگان حرفهای و پژوهشگران توانمند فعالیت میکنند و آثار قوی و ماندگار تولید میشود. متأسفانه بسیاری از تصمیمگیران این حوزه از علم و تجربه لازم برخوردار نیستند و توان اجرا و انجام کارهای جدی و موثر را ندارند. با برنامهریزیهای فصلی و کوتاهمدت نمیتوانیم شاهد بهبود وضعیت کتاب و کتابخوانی، و تقویت آثار مرتبط با حوزه دفاع مقدس باشیم.»
نظر شما