مظفر سالاری، نویسنده رمانهای پرفروشی مانند «رؤیای نیمهشب» و «دعبل و زلفا» از چرایی کم بودن رمانهایی با موضوع زندگی معصومین، گفت.
وی افزود: شخصیتها در موقعیتهای داستانی، دچار تردید در جهانبینی و هدف زندگیشان میشوند و دست به انتخابی دیگر میزنند و رمان ذاتاً به بستر زندگی مادی توجه دارد که جای کشمکش و تنازع برای پاسخ دادن به مطالبههای غرایز و شهوات است.
سالاری سپس به سوال نخست بازگشت و گفت: معصومین انسانهای کاملی هستند که از بالاترین درجه عقلانیت برخوردارند و دچار شک و تردید و تحول نمیشوند و از زندگی سراب مانند مادی فاصله دارند. اگر این بستر چرک تنازع بر سر غرایز و شهوات و جاذبههای جهان ماده را قاعده هرم زندگی انسان در نظر بگیریم، معصومین در قله این هرم قرار دارند و لذا الگوی همگان برای بیرون خزیدن از باتلاق زندگی مادی خود محورانه، و پرواز به سوی حیات طیبه و خدامحورانهاند.
این نویسنده ادامه داد: گویی آنها بر لبه و مرز تلاقی زمین و آسمان یا دنیا و آخرت سکنا گزیدهاند و راه را به مسافران کاروان دنیا نشان میدهند؛ بنابراین رمان دارای محدویت و ظرفیت اندکی است که نمیتواند در روایت زندگی معصومین، جذابیتهای معمولش را برای خوانندگانش حفظ کند و مانند این است که با فرغون بخواهید پرواز کنید یا از کرم شب تاب انتظار داشته باشید که روزآفرین شود!
وی همچنین گفت: مشکل دیگر این است که رمان به فراوانی از تخیل بهره میبرد و به کار زدن این عنصر در ساحت زندگی معصومین، دقیقاً به معنای سلب معصومیت از آنهاست که تناقضآمیز خواهد بود؛ شبیه کاری میشود که دیگران با نگاه اومانیستی و سکولاریستی، در روایت زندگی پیامبران میکنند؛ یعنی آنها را انسانهایی معمولی تصویر میکنند؛ یعنی به جای برکشیدن انسان خاکنشین به سوی حیاتطیبه، همانند شیطان، معصومین را سر سفره آلوده خود هبوط میدهند و عکس هدف و اراده الهی عمل میکنند.
سالاری ادامه داد: محدویتهای رمان و زندگی خودمحورانه سبب میشود که نتوانند با حفظ معیارهای خود، محمل مناسبی برای روایت زندگی معصومین باشند و نویسندگان خطر و ریسک چنین کاری را نپذیرند. محدویت دیگری نیز وجود دارد که مربوط به رمان نیست، بلکه این یکی مرتبط با امانتداری و حفظ حریم معصومین است و آن اینکه گفتار و کردار معصومین برای ما حجت است و قابل پیروی. کسی حق ندارد قول یا فعلی را بدون سند به ایشان نسبت دهد.
این نویسنده یزدی همچنین در پاسخ به سوال که با توجه به مشکلاتی که در رماننویسی با محوریت معصومین وجود دارد و دست نویسنده را در استفاده از تخیل میبندد، آیا میتوان راه حلی جستجو کرد، گفت: در رمان نمیتوان با دست باز به متن زندگی خصوصی و خانوادگی معصومین پرداخت و صرف نظر از این خط قرمز، میشود معصومین را در حاشیه امن رمان قرار داد؛ مانند کاری که من در دو رمان «رؤیای نیمه شب» و «دعبل و زلفا» کردهام.
سالاری اضافه کرد: در این رمانها و نمونههای دیگر، نویسنده به زندگی انسانهای عادی میپردازد و سر بزنگاه، سخن یا کاری مستند از معصوم نقل میکند که نقطهعطفی در داستان میشود؛ یعنی معصوم یکی از شخصیتهای فرعی رمان است که بدون آلوده شدن به تنازع و کشمکشهایی که در چاه طبیعت بشری جریان دارد، نقش خود را ایفا میکند؛ دست دراز میکند و ساکنان باتلاق زندگی یا چاه طبیعت را میکشد بالا.
وی ادامه داد: راه دیگر آن است که چند نفری از شخصیتهای رمان، راویان گوشهای از زندگی معصوم باشند و هر کدام از زاویه دید خودش آن را روایت کند که با قرائنی مشخص شود دوست است یا دشمن یا ناآگاه. مثلاً وقتی معاویه از علی (ع) حرف میزند، میتوان احتمال داد که روایتی کینهجویانه و حسادتآمیز است و موذیانه، حقیقتی را انکار یا واقعیتی را تحریف میکند.
این داستان نویس همچنین گفت: به نظرم باید تجربههای نویسندگان را در این باب، گردآوری و تدوین کرد و شیوه کارآمدی ارائه داد. چنین شیوهنامهای به نویسندگان، میدان و امکانات وسیعی میدهد و از تردیدشان برای ورود به این ساحت میکاهد. البته این شیوهنامه جای اطلاعات کافی پیرامون زندگی معصومین را نمیگیرد. نویسنده اگر شناخت کافی از معصومی را ندارد، میتواند از مشاوره کارشناسان مربوطه استفاده کند.
سالاری همچنین در ادامه در پاسخ به این سوال که چرا ادبیات داستانی ما نتوانسته به شیعه و فرهنگ شیعی ادای دین کند؟، گفت: مهمترین علت، نداشتن شناخت درست از این فرهنگ است و باور نداشتن به آن. علت دیگر آن است که در شرایط کنونی داستاننویس نمیخواهد خطر و سختی ورود به چنین ساحتی را بپذیرد. نهادهای فرهنگی نیز از ورود به چنین ساحتی حمایت اساسی نمیکنند. باید حریم امنی برای نویسنده در نظر گرفته شود تا انگیزه و جرأت ورود پیدا کند. انگار اکنون مدعیان فرهنگ دینی و شیعی نشستهاند تا بختبرگشتهای به این ساحت ورود کند و مانند یک مجرم، اساسی حالش را بگیرند؛ چرا که کمک نکردهاند تا اثر چاپ شده، کمترین اشکالات قابل رفع را داشته باشد؛ یعنی به جای محکوم کردن خودشان، نویسنده را محکوم میکنند. عطف به آنچه در پاسخ به پرسش نخست گفتم، محدویتهای ذاتی رمان و داستان نیز در این کمکاری نقش دارد و به جای پاسخ به این پرسش که آیا راهی هست تا محدودیت رمان تبدیل به فرصت شود، صورت مسئله را پاک کردهایم.
وی افزود: اینها کارهای نرمافزاری ظریفی است که توان و انگیزه فراوانی را میطلبد و مثلاً نهادی فرهنگی با پشتوانه مالی و حمایتی بالایی باید فقط و فقط به چنین مهمی بپردازد؛ ولی افسوس که همه، فعالیتهای سختافزاری زودبازده را میپسندند و ضرورت و اولویت پرداختن به این ساحت را درک نمیکنند یا انگیزه لازم را ندارند.
این نویسنده یزدی نیز در پاسخ به این سوال که آیا زندگی حضرت معصومه (س) ظرفیتهای داستانی دارد و میشود زندگی ایشان را با زبان داستان برای دختران امروز ایران بازگویی و بازآفرینی کرد؟ گفت: بیشک چنین است؛ همانطور که تمام زندگی حضرت سیدالشهدا (ع) متبلور در حماسه کربلا و عاشورا شده، تمام زندگی حضرت معصومه (س) نیز متبلور در سفر تاریخیشان برای دیدار برادرشان امامرضا (ع) شده است. این سفر روحانی و معنوی با مرگی شهادتگونه به پایان میرسد که ظاهرش نامرادی و نرسیدن است و باطنش رسیدن به مراد و مقام شهود و شهادتی که میوۀ ولایتمداری است.
وی گفت: تفاوت ایشان با دیگران در این است که پا در راه نهادند و حرکتی را آغاز کردند که به گمانم از چگونگی پایانش آگاه بودند؛ چرا که پدربزرگ ایشان، امام صادق (ع) سالها پیش از به دنیا آمدن ایشان، از سرنوشتش و از به خاک سپرده شدنش در قم و نقش تاریخی ایشان در اتفاقات بعدی خبر داده بودند و چطور ممکن است که حضرت معصومه (س) در متن چنین رویدادی حضور داشته باشند و از راز و رمزش اطلاع نداشته باشند! این ظرفیت بزرگی است برای یک دختر و برای داستان. یکی از درونمایههای زیبا در زندگی ایشان و هر شهیدی این است که مهم، گام در راه زدن است.
سالاری افزود: هر کجا شهید به خاک میافتد به هدفش رسیده است و گویی کسی که در مسیر ولایت حرکت میکند، حتی پیش از حرکت نیز به مقصد رسیده است. دختران ما باید بدانند کسی که در جستجوی حیات طیبه است، هر اندازه با شکیبایی به آن دسترسی پیدا کند، به مقصد رسیده است. الگوی چنین حرکتی و هجرتی، کریمه اهلبیت، حضرت فاطمهمعصومه(س) است. هم سفر ایشان ظرفیت داستانی دارد و هم «الگوی موقعیت داستانی» است برای سفرها و حرکتها و مجاهدتها و ولایتمداریهای مشابه. البته مدلهایی مانند تئوری «سفر قهرمان» جوزفکمبل، توماس شلزینگر، کریستوفر وگلر و میشیلا کروتسن را باید بررسی کرد و مدل ویژهای تدارک دید که ارزشهای معنوی و جذابیتهای داستانی را در خودش داشته باشد.
نظر شما