دوشنبه ۲ آبان ۱۴۰۱ - ۰۹:۵۹
این مجموعه به بچه‌ها اجازه می‌‌دهد اشتباه کنند و مسئولیت آن را برعهده بگیرند

مریم مفتاحی، مترجم مجموعه طنز «چشمت روز بد نبیند» خلاقیت و ابتکار نویسندگان اثر را در تصمیم‌گیری‌اش برای ترجمه کتاب مهم دانست و گفت: بچه‌ها پند مستقیم دوست ندارند و معمولاً درس لازم را نمی‌گیرند؛ بنابراین نویسندگان داستان‌ها، بچه‌ها را در موقعیت خطا قرار می‌دهند، اجازه می‌دهند آن‌ها اشتباه کنند، شیطنت کنند، فکر کنند، اقدام کنند و مسئولیت اشتباهات خود را بپذیرند و تلاش برای حل مشکل داشته باشند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ کودکی دوره بازیگوشی‌هایی است که شاید در پشت پرده کارهای بچه‌ها، هدف و قصد خاصی از انجام آن وجود نداشته باشد. صرفا حرکاتی است که کودکی‌شان اقتضا می‌کند از خود بروز دهند؛ اما نوجوانی شیطنت‌های مخصوص به خود را دارد که نیت‌های نوجوانانه جالب‌توجهی در پسِ هر کدام از آن‌هاست؛ البته بدون اینکه واقعا کارهایی آزاردهنده و آسیب‌زننده باشند. مایکل و لورا وید در مجموعه «چشمت روز بد نبیند» به سراغ چنین نوجوانانی رفته‌اند و دنیای بازیگوشی‌های آن‌ها را برای بقیه نوجوانان و البته بزرگ‌ترها در قالب ماجراهایی خنده‌دار روایت کرده‌اند. این مجموعه با ترجمه مریم مفتاحی از سوی نشر آفرینگان منتشر شده است. مفتاحی از مترجم‌های پرکار و پرفروش بازار نشر ایران است. آثار پرمخاطب جوجو مویز، نویسنده انگلیسی همچون «من پیش از تو»، «پس از تو» و «یک بعلاوه یک» با ترجمه او برای اولین‌بار در ایران منتشر شدند و استقبال بالایی نیز از آن شد. برای آشنایی بیشتر با این مجموعه طنز، با مریم مفتاحی گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

شیطنت و کارهای هیجانی نوجوانان این قصه در چه حدی است؟ آیا ترفندهای شیطنت‌آمیزشان برای اذیت کردن کسی، می‌تواند برای مخاطب نوجوان آن بدآموزی داشته باشد یا به نظر شما کارهایی معمولی است؟
ماجراجویی‌های شخصیت‌های داستان در چارچوب روال طبیعی زندگی بچه‌های 10، 12 ساله است. این سه یار مدرسه‌ای با شیطنت‌های شیرین و بامزه‌شان حوادثی می‌آفرینند که واقعاً خنده‌دار است. در داستان‌های این مجموعه شما با بچه‌هایی روبه‌رو هستید که در بسیاری از مواقع، قصد کمک به بزرگ‌ترهای خود را دارند؛ ولی ترفندها و ایده‌هایی که برای کمک به کار می‌گیرند، آن‌ها را در مخمصه می‌اندازد. در بعضی مواقع حتی تلاش می‌کنند به پلیس محلی کمک کنند و دزدها را دستگیر کنند و جایزه را ببرند؛ اما با یک اشتباه کوچک، جایزه نصیب فرد دیگری می‌شود و خنده بر لب خواننده می‌آید. مغز متفکر آن‌ها پسربچه‌ای است به اسم گوردون که با نقشه‌هایی که گاهی احمقانه نیز است، خودش و دو دوست دیگرش را به دردسر می‌اندازد؛ اما در تمام این حوادث و ماجراها درس و آموزه‌هایی برای بچه‌ها وجود دارد. تجارب مطرح‌شده در داستان‌های این مجموعه، ساده و ابتدایی هستند و بچه‌های همه‌جای دنیا هر روز با آن‌ها مواجه می‌شوند. برخورد خانواده و اولیای مدرسه نیز می‌تواند برای پدرومادرها آموزنده باشد و نحوه صحیح تنببه کردن را به آن‌ها یاد دهد. بچه‌ها در این داستان‌ها از حریم ادب و اطاعت از بزرگ‌ترها خارج نمی‌شوند و حتی نحوه برخورد بچه‌ها با بزرگ‌ترهایشان برای خوانندگان کتاب درس‌هایی نیز در پی دارد. 


بستر فرهنگی ماجراهای این مجموعه را چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟ آیا دختر و پسر نوجوان ایرانی می‌تواند به خوبی با آن‌ها ارتباط برقرار کند؟
داستان‌ها در شهر کوچکی در کانادا رخ می‌دهند و طبیعتاً تفاوت‌های فرهنگی آن با جامعه ایرانی کم نیست؛ اما چیزی خارج از فرهنگ جهانی وجود ندارد. در همه جای دنیا دروغ گفتن یا دزدی نهی شده است و ما در این مجموعه داستان، با رفتارهایی انسانی و اخلاقی مواجه می‌شویم. البته آداب و رسوم و اعیادی که در کتاب مطرح می‌شود، در بعضی مواقع به دلیل تفاوت‌های فرهنگی و مذهبی برای بچه‌های ایرانی سؤال برانگیز خواهد بود؛ در واقع در این قسم کتاب‌ها، خواننده با فرهنگ و سنن دیگر جوامع آشنا و بر اطلاعات عمومی او افزوده می‌شود. من در ترجمه کتاب تلاش کردم با پانویس‌هایی که ارائه می‌کنم خواننده را از سردرگمی درآورم. فرهنگ مسیحی کتاب در تضاد با فرهنگ ما نیست؛ بلکه متفاوت از فرهنگ ماست. به همین دلیل گمان نکنم دختر و پسر نوجوان ایرانی در برقراری ارتباط با داستان‌ها دچار مشکل شود. فقط برایشان تازگی دارد.

درون‌مایه پررنگ این مجموعه را چه می‌دانید؟
در این مجموعه بچه‌ها هر کار اشتباهی که کنند، چوبش را می‌خورند و هر کار خوبی که کنند پاداشش را می‌گیرند. شاید بتوان گفت درون‌مایه پررنگ این مجموعه داستان این باشد که ما مسئول اعمال خود هستیم و هر چه بکاریم همان درو می‌کنیم. باید از اشتباهات خود درس بگیریم و تلاش کنیم به خانواده و اطرافیان‌مان کمک کنیم.

نویسندگان کانادایی این مجموعه گفته‌اند که مسئولیت عوارض ناشی از خواندن این کتاب مثل خندیدن‌های مداوم را برعهده نمی‌گیرند. طنز این مجموعه از چه نوعی است؟ در قصه‌هاست یا دیالوگ‌ها؟
داستان‌ها بسیار خنده‌دار و شیرین هستند و بچه‌ها با شیرین‌کاری‌ها و خوشمزگی‌هایی که می‌کنند واقعا آدم را می‌خندانند؛ حتی گاهی شما غش‌غش می‌خندید. ایده‌های نابی که به ذهن مغز متفکر گروه می‌رسد منجر به حوادثی طنزآمیز می‌شود و بچه‌ها می‌فهمند که درست عمل نکرده‌اند. طنز گاهی در ماجراست و گاهی در دیالوگ‌ها؛ اما عمدتاً ماجراها طنزآمیزند. نویسندگان این مجموعه که یک خواهر و برادرند، گفته‌اند که اگر داستان‌ها را خواندید و از خنده زیاد دل‌درد شدید و کارتان به بیمارستان کشید، ما هیچ مسئولیتی نمی‌پذیریم. در این حرف نویسندگان نیز ما با گونه‌ای طنز روبه‌رویم؛ طنزی که افراد را ترغیب به خواندن کتاب می‌کند. 


طنز و طنازی ادبی و هنری ساختار خاص خود را دارد و هر مخاطبی از هر طنزی خوشش نمی‌آید؛ برای مثال طنز موجود در بعضی فیلم‌ها و سریال‌های آمریکایی برای مخاطب ایرانی ناآشناست و زمان زیادی می‌برد تا با آن ارتباط برقرار کند. ساختار و فضای طنزآمیز این مجموعه چه‌قدر متناسب با روحیه کلی نوجوان‌هاست؟ و چه‌قدر بر مبنای فرهنگ زیسته نویسندگان آن؟
همان‌طور که می‌دانیم طنز سبک‌های متفاوتی دارد و هر کسی از هر طنزی خوشش نمی‌آید؛ اما طنز موجود در این داستان‌ها بسیار ساده هستند و از بطن زندگی انسانی می‌آیند. جدا از فرهنگ و زبان جوامع، این حوادث خنده‌دار می‌توانند برای هر نوجوانی رخ دهند. نویسندگان با تکیه بر وجوه اشتراک انسانی و رفتارهای کودکانه در زوایای عام خود، حوادثی خلق می‌کنند که می‌توانند فراتر از فرهنگ، ملیت و زبان عمل کنند. توجه به ویژگی‌های عام نوجوانان، گرایش‌ها و خواسته‌هایشان که اقتضای سن‌شان است، به این مجموعه داستان این قابلیت را می‌دهد که بچه‌های سایر فرهنگ‌ها بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. یک شهر کوچک کانادا فرهنگ و سنن خود را دارد و این قابل انکار نیست؛ اما این تفاوت فرهنگی هر چند کار ترجمه را مشکل می‌کند؛ ولی برای خواننده نوجوان ایرانی مشکل‌آفرین نیست، بلکه با جنبه‌های تازه‌ای از زندگی آشنا می‌شود. بچه‌ها به دلیل داشتن روحیه ماجراجویی و شیطنت به راحتی با این مجموعه ارتباط برقرار می‌کنند و به راحتی می‌توانند همزادپنداری کنند.
فرهنگ زیسته نویسندگان در این مجموعه پررنگ است و جنبه بومی داستان‌ها فضایی ناآشنا می‌آفریند؛ اما این بومی‌نویسی نه فقط مانع لذت بردن از این مجموعه نمی‌شود، بلکه غنای خاصی به آن می‌بخشد. این بومی‌نویسی در خدمت مفاهیم و ایده‌های داستان‌هاست و جنبه نوآوری به آن می‌دهد. زبان ساده و صمیمی نویسندگان از دیگر عوامل موفقیت کتاب است. نویسندگان درک درستی از بچه‌ها و خواسته‌هایشان داشتند که توانستند این مجموعه را خلق کنند.

شما کتاب‌های متنوعی ترجمه کرده‌اید؛ هنگام ترجمه این مجموعه، قلم مایکل و لورا وید را چه‌طور دیدید؟
خلاقیت و ابتکار نویسندگان در خلق این اثر نکته‌ای بود که توجه من را جلب کرد و نقش بزرگی در تصمیم‌گیری‌ام برای ترجمه کتاب داشت. این سبک داستان و طنز، شاید چندان در دسترس بچه‌های ایرانی نباشد. بچه‌ها پند مستقیم دوست ندارند و معمولاً درس لازم را نمی‌گیرند؛ اما در این مجموعه، نویسندگان در خلال حوادث و به طور عملی، پیام پندآمیز خود را به خواننده کم سن‌وسال خود منتقل می‌کنند. در داستان‌ها آزمون و خطا رخ می‌دهد و چون زندگی همانا آزمون و خطاست، درس‌ها از طریق این آزمون و خطا منتقل می‌شوند. نویسندگان داستان‌ها، بچه‌ها را در موقعیت خطا قرار می‌دهند، اجازه می‌دهند آن‌ها اشتباه کنند، شیطنت کنند، فکر کنند، اقدام کنند و مسئولیت اشتباهات خود را بپذیرند و تلاش کنند مشکل را حل کنند. 


وقتی آثاری را که شما ترجمه کرده‌اید بررسی می‌کنیم به این نکته می‌رسیم که دوست دارید به سراغ متن‌هایی بروید که به روان و ذهن انسان‌ها مرتبط می‌شود و گریزی بر این مسائل می‌زند. مجموعه «چشمت روز بد نبیند» هم به این زنجیره متصل است و لابه‌لای ماجراها به بُعد روانی شخصیت‌های نوجوان می‌پردازد؟
در این مجموعه داستان، بیشتر از آنکه به جنبه‌های روحی و روانی بچه‌ها پرداخته شود، ابعاد اجتماعی آن‌ها مد نظر بوده و به روابط آدم‌ها با یکدیگر توجه شده است. ماجراهای سه دوست است که با هم و با اطرافیان خود در تعامل هستند. برونگرا بودن این سه دوست  صمیمی و تمایلی که برای کمک به دیگران دارند، آن‌ها را مقابل افراد قرار می‌دهد و در نتیجه شخصیت‌های مختلفی وارد داستان می‌شوند.

چطور با این مجموعه آشنا شدید و ترجمه این مجموعه چقدر زمان برد؟
اولین‌بار توسط برادرزاده‌ام با این مجموعه آشنا شدم. مدرسه آن‌ها از نویسندگان کتاب دعوت کرده بود بیایند و کتاب‌شان را به بچه‌ها معرفی کنند. جلد اول کتاب را در مدرسه فروختند و نویسندگان، کتاب را برای بچه‌ها امضا کردند. وقتی جلد اول را خواندم، به نظرم جالب آمد. جلدهای بعد را تهیه کردم و خواندم. واقعا با علاقه خواندم و برای خود من جذابیت خاصی داشت و کارهای خنده‌دار بچه‌ها حتی من را هم خنداند. موقع خواندن داستان‌ها گاهی حس می‌کردم انگار خود بچه‌ها کتاب را نوشته‌‌اند و این نشان می‌دهد نویسندگان شناخت خوبی از آن‌ها داشتند. اینجا بود که فکر کردم این مجموعه را ترجمه کنم. خوشبختانه موفق شدم نظر مساعد نشر آفرینگان را برای نشر ترجمه فارسی آن جلب کنم. ترجمه این مجموعه چندماهی طول کشید.

به نظر شما آیا قبل و بعد از خواندن این مجموعه، نوجوان ایرانی تفاوتی در خود احساس خواهد کرد؟
آنچه من انتظار دارم که در بچه‌ها بعد از خواندن داستان‌ها رخ دهد این است که قوه تخیل، ابتکار و خلاقیت در آن‌ها شکوفا شود و اندیشه کردن و پیدا کردن راه‌حل برای مشکلات و پویا بودن را یاد بگیرند. شاید این داستان‌ها به بچه‌ها کمک کند به اطراف خود توجه بیشتری داشته باشند و پای اشتباهات خود بایستند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها