خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - کریم مهرآبادی: ««بسم الله الرحمن الرحیم؛ من علاقه زیادی به ثبت کردن دارم. ثبت لحظات روزمره با دوربین یا با نوشتن، ثبت دخل و خرج و حتی ثبت ساعت مصرف شده روزانه. چندین سال است که دخل و خرجم را تا ریال آخر ثبت میکنم. یعنی اگر کسی از من بپرسد فروردین نود و نه چند ریال درآمد داشتی، از کجا آمده و کجاها خرج شده، همه را دارم. حتی قبل از این نرمافزارها، این کار را به صورت دستی و کاغذی انجام میدادم. از زمان کرایه تاکسیِ ۲۰۰ تومانی و فلافل ۹۰۰ تومانی. در نرم افزار دیگری برای کارهایی که انجام میدهم ساعت میزنم و آخر هر روز عملکرد روزانهام را ثبت میکنم. جمعه هر هفته عملکرد هفته، آخر هر ماه عملکرد آن ماه و اسفند به اسفند عملکرد سالم را بررسی میکنم. حالا این ثبت کردنها چه فایدهای دارد؟ کاری که احتمالاً از نظر عده زیادی کاری باشد از روی سیری یا بیکاری یا حتی نوعی بیماری، اما میتوانم بگویم برای من دیگر حیاتی است. یکی از فوایده ساعت زدن این است که میفهمی زمانت کجا دارد هدر میرود و سعی میکنی جلویش را بگیری. مثلاً وقتی دوست یا همکاری همان ابتدای کار میگوید: «بسیار خب جلسهای بگذاریم»، تو میدانی که این جلسه با رفت و آمدش پنج شش ساعت آب میخورد پس سریع قبول نمیکنی یا برایش هدف روشنی تعیین میکنی. یا وقتی میزان ساعت مصرف شده در فجازی را میبینی حیرت میکنی چون تا قبلش فکر میکردی زیاد هم برای این فضاها وقت نمیگذاری. ثبت دخل و خرج هم فواید خودش را دارد؛ مثلاً آخر هر ماه میتوانی جواب این سوال را که «من که چیزی نگرفتم! این ۱۵ میلیون و ۷۳۴ هزار تومان کجا خرج شده؟» را با همان جزئیاتی که گفتم داشته باشی. میتوانی قیمت فروشندگان مختلف را مقایسه کنی و کاسبان منصف محله را پیدا کنی و فلفل دلمه را به جای ۷۵ هزار تومان، دو تا چهارراه آن طرفتر بگیری ۳۱ هزار تومان. میتوانی مطمئن باشی که بدهیهایت را فراموش نمیکنی. میتوانی به قیمت واقعی اجناس پی ببری، چون ثبت میکنی و این ثبت کردن به تو دقت میدهد. مثلاً یک سس ۲۵۰ گرمی را که ۳۰ هزار تومان میخری (و به نظرت قیمتی مناسبی دارد) را در واقع داری کیلویی ۱۲۰ هزار تومان میخری. در حالیکه اگر دوستی بگوید به جای روغن مایع مثلاً روغن ارده استفاده کن میگویی گران است و ما این پولها را نداریم! خب، اینها چه ربطی به کتاب و کتابخوانی دارد؟ ربطش اینجاست که این محاسبهها پنبه دو عذر بزرگ کتابنخواندن را میزند. یعنی گرانی کتاب و مشغله زیاد. وقتی بعد از مدتی دیدی که روزانه دو ساعت و چهل و پنج دقیقه از زمانت را در اینستاگرام و امثالهم تلف میکنی، نمیتوانی بگویی وقت ندارم روزی نیم ساعت کتاب بخوانم. یا وقتی قیمت آخرین مراجعه به فست فودی را با قیمت کتابی که در کتابفروشی برداشتی و گفتی «۲۰۰ تومن؟! چه خبره؟!» مقایسه کردی به این نتیجه میرسی که طفلکی کتاب خیلی هم گران نیست. در واقع این حساب و کتابها بعد از مدتی یک هوشیاری به تو میدهد که باعث میشود بدانی چه چیزی «در ظاهر» گران است و زمانبر و چه چیزی «واقعا» گران است و زمانبر. چند سال پیش با صادق - یکی از دوستان کتابخوانم - راجع به گرانی کتاب حرف میزدیم. به صادق گفتم هر چقدر هم کتاب گران باشد، باز
هزینهای که ما بابت کتاب نخواندن میدهیم بسیار بیشتر از هزینهای است که بابت کتاب خواندن میدهیم.»
نظر شما