مترجم کتاب «جامعه صنعتی و آینده آن» در گفتوگو با ایبنا:
کازینسکی به دنبالِ درمانِ این جامعه نیست/ پرده آغازینِ یک نمایشِ وحشتناک
به گفته مصطفی آقایی، کازینسکی در کتاب «جامعه صنعتی و آینده آن» نشان میدهد که راحتطلبیِ حاصل از پیشرفتِ تکنولوژیهای مدرن فرآیندِ قدرت را برای جمعیتهای بزرگی مختل کرده و بنابراین چپگراییِ مدرن و تاکیدِ سخنورانه بر ارزشهای جهانشمول درواقع دردنمونِ یک بیماری و علامتی است که نشان میدهد مشکلی جدی وجود دارد.
کازینسکی شخصیت جنجالی دارد، تاریخچهای که ممکن است بسیاری را به سمت خواندن آثار او سوق دهد، به عنوان پرسش نخست، شما به عنوان مترجم کتاب «جامعه صنعتی و آینده آن» چقدر به این پیشینه توجه داشتهاید و آیا این موضوع شما را به ترجمه این کتاب که مانیفست او نیز هست، ترغیب کرد؟
بله، کازینسکی شخصیتی بسیار جنجالی محسوب میشود. او در سال ۱۹۶۹ زندگیِ دانشگاهیش را ترک میکند و از آغاز دهه ۱۹۷۰ به زندگی در طبیعت روی میآورد، خودش را از شبکه توزیع آب و برق جدا میکند و به یادگیریِ مهارتهای بقا میپردازد. او چند سال بعد به این نتیجه میرسد که روندِ نابودیِ محیطزیست زندگیِ مستقل در طبیعت را ناممکن کرده و در ادمه از ۱۹۷۸ کمپین بمبگذاریش را شروع میکند. او در این کمپین بهزعمِ خودش عواملِ پیشبردِ تکنولوژیِ مدرن را هدف قرار میدهد و درسال ۱۹۹۵ با توجهی که جلب کرده موفق میشود، «جامعه صنعتی» را در مقیاسِ وسیع در آمریکا منتشر کند.
بیشک علت اینکه ما این فرد را میشناسیم همین مسیر خشونتبار هست. من هرگز خشونت را جز در حالت دفاعی تایید نمیکنم، اما واقعیت این است که بدون استراتژی برای جلب توجه عمومی کازینسکی هرگز نمیتوانست افکارش را در این مقیاس منتشر کند. همانطور که در بند ۹۶ کتاب توضیح میدهد، حتی اگر آزادی بیانِ مطلق حاکم باشد، برای جلب توجه عمومی استفاده از کلمات فینفسه کافی نیست، چون حجمِ عظیمی از اطلاعات بیوقفه توسط بنگاههای رسانهایِ بزرگ تولید میشود و این اطلاعات مثل بهمن عمل میکنند و افکار جدید را حتی اگر بی دردسر منتشر شده باشند زیرِ خود دفن میکنند. محکوم کردن خشونتِ تد کازینسکی کار سختی نیست، اما پاسخ به مسئلهای که مطرح میکند حقیقتا دشوار است. کسانی که این کتاب را آموزنده یا الهامبخش تلقی میکنند باید به این موضوغ فکر کنند که نویسنده بدون خشونت چطور میتوانست با جمعیتی به این بزرگی ارتباط بگیرد. اشتباه برداشت نشود، منظور من این نیست که برای شنیده شدن باید به خشونت متوسل شد، بلکه میخواهم بگویم همهی کسانی که افکار انتقادی و ریشهای دارند باید برای شنیده شدن حرفشان همه امکانات، خلاقیتها و مهارتهای موجود را به کار بگیرند تا مجبور نشوند مسیر خشونت را طی کنند. کازینسکی مورد استثنایی حساب میشود؛ اما تقریبا همیشه خشونت خشونتِ بیشتر به بار میآورد و عاملانِ خشونت معمولا دانسته یا ندانسته توسط دشمنی که فکر میکنند یا وانمود میکنند که دارند با آن میجنگند هدایت میشوند.
کازینسکی در این مانیفست در پی چیست؟ آیا این کتاب تنها اعتراض به وضع موجود است یا بدیلهایی را نیز ارائه میدهد؟
در این کتاب یک نقدِ بسیار ریشهای از زندگیِ مدرن مطرح میشود. معمولا مردم تکنولوژی را به صورتِ راهحلی خلاقانه برای مسائلی که بشر با آنها دست به گریبان هست میفهمند، مثلا درمان بیماریها، تسریعِ ارتباطات یا تسهیلِ امورِ روزانه. استدلالِ نویسنده این است که در واقع، این «پیشرفت» در سطح کلان مسیری را رقم میزند که از اراده انسانهایی که مصرفکننده یا دستاندرکارِ خردهپای تکنولوژی هستن مستقل است، و سرانجام به فروپاشیِ اکولوژیک و حذفِ کامل فردیت و آزادیِ انسانی منجر میشود. کازینسکی نشان میدهد سیستمهای بزرگ و پیچیدهای که در اثر پیشرفتهای دو قرن اخیر ایجاد شدند با تمرکزِ هرچه بیشترِ قدرت همراه هستند، و قاطبه مردم از ابعاد یا اهدافِ این قدرتهای متمرکز تصوری ندارند. در واقع بسته به اینکه خواننده دنبال چه نوع از زندگی هست، این نقد میتواند در سطوح مختلف راهگشا باشد و بنابراین برای بعضی افراد راه حل محسوب شود. مثلا باعث شود دور شدن از مراکزِ بزرگِ جمعیتی را به عنوان هدف جدی بگیریم، سعی کنیم برای زندگیِ سازگارتر با طبیعت مهارت کسب کنیم، و همچنین نسبت به مسیری که زمانه خودمان با تکنولوژیهای جدیدِ پزشکی و همچنین مواردی مثل چاپِ سهبعدی، سلولهای بنیادین، ادیتِ ژن و هوش مصنوعی طی میکند، بدگمانیِ درست ایجاد کنیم. متاسفانه جامعه ما بهشدت علمزده است و حتی در میان روشنفکرهای چپ و اقشارِ مذهبی ذوقزدگیِ سادهلوحانه در قبالِ تکنولوژی حکمفرماست.
اما برای کلیتِ جامعه مدرن راه حلی وجود ندارد. کازینسکی به دنبالِ درمانِ این جامعه نیست، بلکه میخواهد نشان دهد که فروپاشیِ اکولوژیک و سقوطِ شکلِ کنونیِ این تمدن واقعیتی قطعی است. طی سالهای اخیر ابعاد فجایعِ زیستمحیطی گسترش پیدا کرده و این واقعیت که تمدنِ مدرن عمر درازی درپیش ندارئ تا حدی پذیرفته شده است. اما مشکل این است که با تداومِ غلبه ذوقزدگیِ تکنولوژیک بر عمومِ مردم، مراکزِ قدرتی که افسار تکنولوژیهای جدید را در دست دارند و خود عاملِ نابودیِ محیط زیست هستند بهراحتی این فروپاشی را طوری هدایت میکنند که منافع و خواستههای خود به بهای زندگیِ بقیه موجوداتِ زنده تامین شود. چه بسا بحرانِ سلامتی که دو سال است جهان را در بر گرفته برای بشریت پرده آغازینِ یک نمایشِ خیلی وحشتناک باشد.
آیا میتوانیم «جامعه صنعتی و آینده آن» را با اقدامات تروریستی نویسنده و منش او مرتبط بدانیم ؟
خشونتِ تد کازینسکی، هرچند اصلا قابل دفاع نیست، با اقداماتِ تروریستهایی که بدونِ تمایز جمعیتِ غیرنظامی را هدف میگیرند فرق دارد. هدف کازینسکی این است که توجهِ مصرفکنندهها و دستاندرکارهای خردهپای تکنولوژی را به ردههای بالای هرمِ قدرت جلب کند و نشون بدهد که خیلی از مدیرانِ اجرایی، دانشمندها و پزشکهای برجسته در چارچوبِ بنیادها و نهادهای بینهایت قدرتمند و ثروتمندی که در هیچ معنایی به مردم پاسخگو نیستند برای بشریت تصمیماتِ سرنوشتساز میگیرند و از ناآگاهیِ عمومی در این باب بهترین استفاده را میبرند. پس بمبگذاریها به مضمونِ کتاب بیارتباط نیست. اما ای کاش در جهانی زندگی میکردیم که بجای کارزارِ خشونتآمیزِ کازینسکی، کارزارهای نامهنگاری و امضای طومار توسط سازمانهای مردمی این مراکزِ قدرت را به وحشت میانداخت.
فارغ از پیشینه نویسنده، اگر از نگاه علوم اجتماعی به کتاب نگاه کنیم چگونه میتوان آن را ارزیابی کرد؟
به نظر من تحلیلِ این کتاب از چیزی که نویسنده آن را «چپگراییِ مدرن» نامیده است، فوقالعاده معتبر و نیرومند است، چون بنیادیترین تناقضِ جوامعِ مدرن را به تصویر میکشد. این تناقض در فضای عمومی بهطور سخنورانه روی یکسری ارزشِ جهانشمول و انساندوستانه تاکید میکند و اکثر مردم تلاش میکنند خود را قانع کنند که زندگیشان با تحکیم و گسترشِ این ارزشها سازگار است، اما اکثرِ این مردم همزمان، از راه مصرفِ محصولاتِ بهرهکشی و کار کردن برای حکومتها و مجامعِ صنعتی، به تقویتِ سیستمی کمک میکنند که ذاتا ناپایدار است و بنابراین بهطرزِ فزاینده آبستنِ تهدیدِ بدترین فجایعِ انسانی. این «کمک» تقریبا همیشه ناخواسته و ندانسته است. نویسنده با استفاده از مفهومِ «فرآیندِ قدرت» این موقعیت را قابلِ فهم میکند. دسترسی به فرآیندِ قدرت یعنی داشتنِ هدفهایی که در زندگیِ فرد بیشترین اهمیت را دارند و برای دستیابی به آنها به تلاشِ طاقتفرسا و مصرفِ خلاقانهی انرژی نیاز داریم. کازینسکی نشان میدهد که راحتطلبیِ حاصل از پیشرفتِ تکنولوژیهای مدرن فرآیندِ قدرت را برای جمعیتهای بزرگی مختل کرده و بنابراین چپگراییِ مدرن و تاکیدِ سخنورانه بر ارزشهای جهانشمول درواقع دردنمونِ یک بیماری و علامتی است که نشان میدهد مشکلی جدی وجود دارد. چه بسا بعد از خواندنِ کتاب ندیدنِ این تناقض مستلزمِ نوعی خودفریبی یا کوریِ خودخواسته باشد. به گمان من بهترین آثارِ علوم اجتماعی نیز چین هدفی دارند، یعنی طرحِ یک تناقضِ فراگیر، بهشکلی که مواجهه با اثر برای کسانی که درگیرِ آن تناقض هستند دو راه بیشتر باقی نگذارد: یا دگرگونیِ عمیقِ زندگی و تلاش برای غلبه بر تناقض، یا واکنشِ دفاعیِ شدید و بنابراین ریاکاریِ غلیظتر و آگاهانهتر با هدفِ پنهان نگه داشتنِ تناقض. این نکته را اضافه کنم که شاید بحثِ نویسنده درباره آینده کمتر جذاب و گیرا باشد، هرچند طی ۲۶سالی که از انتشار کتاب گذشته ناپایداریِ زیستیِ تمدنِ مدرن برای بخشِ بزرگی از مردم آشکار شده است، اما مهمتر اینکه شکلگیریِ گفتارِ امنیتیِ پسا۱۱سپتامبر و تمرکزِ بیسابقه قدرت و ثروتی که در این سالها و بهویژه در دو سال اخیر پشتِ ویترینِ بحرانِ کووید پیش رفته است، اعتبارِ کلیت تحلیل او را تایید میکند، این تمرکزِ قدرت در کنار امکاناتِ مخوفِ تکنولوژیهای «انقلاب صنعتی چهارم» واقعا ظرف چند سال بشریت را بهسمت کنترلِ کاملِ رفتارها و حتی افکار و فرآیندهای بیولوژیکیِ بدن توسط یک اقلیتِ بسیار کمتعداد اما بینهایت قدرتمند هدایت میکند، که در یک دهه اخیر با عنوانِ «یک درصد» به آنها اشاره میشود. با وجودِ فروپاشیِ اکولوژیک، این مراکزِ قدرت بیشک تلاش میکنند منابعِ باقیمانده سیاره را بیش از پیش از قاطبه ساکنانش دریغ کنند تا بتوانند با استفاده از قدرتِ عظیمِ کنترلیِ تکنولوژیهایی که در اختیار دارند آینده را تنها برای خود تضمین کنند.
نظر شما