دمشناس این صحبتها را در نشست نقد و بررسی مجموعه داستان کوتاه «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟» مطرح کرد که با حضور او، رضا فکری، شهلا آبنوس(به عنوان دبیر جلسه) و میترا معینی (نویسنده کتاب) و با همکاری انجمن صنفی داستاننویسان استان تهران، بعدازظهر یکشنبه (۱۹ آبانماه) در سرای اهل قلم برگزار شد.
ابراهیم دمشناس در ادامه صحبتهایش عنوان کرد: این مجموعه داستان، برخلاف شکل غالب که در فضای شهری میگذرد، از خروج از شهر شروع میشود. مثلا در داستان اول از شیراز بیرون میآییم و در داستانهای دیگر هم باز به همین شکل به دل طبیعتی میرویم، که در آنجا با کسی مواجه نمیشویم. عنوان کتاب هم یک نوع گویایی در رابطه با این وضعیت دارد. یعنی بیرون رفتن از یک جماعت انسانی و انبوه و پیوستن به طبیعت که در همه داستانها مکرر میبینیم.
عنوان کتاب نوعی گفتوگو با طبیعت است
نویسنده «آتش زندان» اضافه کرد: خود عنوان داستان یک گفتوگو با طبیعت است. خیلی جاها داستانها به این سمت میرود که این گفتوگو یکطرفه میشود، در واقع یک گفتوگوی تنهایی یا واگویه یا گفتوگو با طبیعت و اشخاص غایب است.
مسئله مرگ و زندگی در «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟»
وی در ادامه به صورت موردی به داستان «دشت خاموش» از مجموعه «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟» پرداخت و گفت: داستان «دشت خاموش»، گشت و گذار دو دلداده است، که از شهر بیرون میروند و در مناطق حومه شیراز گردش میکنند؛ که در ادامه مرد فاش میکند قرار است بمیرد و در موقعیتی است که در یک فرصت تنگ، مرگ دنبال او است. همینطور زن داستان هم از مادرش وداع میکند. بنابراین این گشت و گذار یک توجهی هم به موضوع مرگ دارد. در واقع مسئله مرگ و زندگی و اندیشیدن به مرگ، در همه داستانهای این مجموعه به شکلهای مختلف تکرار میشود.
نویسنده «نامه نانوشته» در ادامه گفت: داستانهای مجموعه «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟» داستانهایی است که روابط آنها بر اساس منطق درونی خود آن داستانها است و نویسنده در هر داستان قصهای را برای ما روایت میکند؛ ولی جاهایی هم هست که از این وضعیت سمت و سوی دیگری نشان میدهد، که میگوید یک روایت دیگر هم میتوان از داستانها دست داد. توجه من هم روی روایت دوم است، که پشت روایت اول قرار میگیرد.
پیوند داستان «دشت خاموش» با شعر عطار
او در ادامه صحبت خود درباره داستان «دشت خاموش» اظهار کرد: «دشت خاموش» گزارش یک سیر و سفر از صبح تا بعد از ظهر است، که برخلاف داستانهای دیگر این مجموعه وجه و حافظه تاریخی و اشارات به داستانها و روایتهای دیگر را دارد. از این لحاظ با یک سنتی از ادبیات ایران پیوند میخورد که ما در داستانهای متنوعی در تاریخ ایران با آن روبهرو هستیم. استعارههایی که ما در شخصیتهای داستان تحت عنوان «نگار نامسلمان» یا «کافر» میبینیم، یک چهره از معشوق هستند که این روایتها را در شعر عطار و داستان شیخ صنعان و روایتی که شاعرانی چون حافظ از این داستان دارند، تا شاعران محلی مثل فایز دشتستانی میبینیم. تا حتی در داستانهای ما، از «بوف کور» گرفته تا داستانی از گلشیری و رمانی از ابوتراب خسروی، ما این معشوق نامسلمان را میبینیم و مکرر در داستانهای ما تکرار شده است؛ که «دشت خاموش» را از این لحاظ هم میتوان بررسی کرد.
دمشناس ضمن اشاره به سویههای مذهبی و عرفانی داستان «دشت خاموش» گفت: جغرافیایی که داستان در آن روایت میشود، از جغرافیای تاریخی که ما امروز در نقشه داریم فراتر میرود. همچنین روایتی که ما در داستانهای عشقی داریم، معمولا روایتهای مردانه هستند و کمتر روایت را به زن واگذار میکنند؛ ولی در این داستان راوی زن است. البته هر چه در داستان پیش میرویم، تغییراتی در روایت پیش میآید، که روایت زن به سمتی مانند سکوت میرود، و میتوان گفت طرف دیگری رشته سخن را به دست میگیرد و او را به موضع سکوت میبرد. البته چون لازمه روایت کردن دانستن است؛ بنابراین این حرکت و راندن به سمت سکوت، خیلی جاها تحت دوگانه دانستن و ندانستن است.
دمشناس در پایان گفت: رابطه زن و مرد داستان «دشت خاموش» در آغاز یک رابطه استاد و شاگردی بوده و بر اساس همان رابطه شاگرد_ استادی است که روایت به زن منتقل میشود؛ در واقع استاد به شاگردش اجازه روایت میدهد؛ ولی این اجازه در جاهایی مشروط است و در ادامه شک در دانستن راوی زن، روایت را مردانه میکند؛ که این تغییر راوی را در نقاط مختلف داستان شاهد هستیم.
زبان نویسنده «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟» رمانتیک است
رضا فکری، نویسنده و منتقد دیگر سخنران این نشست بود که در شروع صحبتهای خود گفت: با چند سرفصل میتوان به مجموعه داستان «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟» وارد شد. زبان اولین چیزی است که در هر متن داستانی نظر مخاطب را جذب میکند و معنا بر آن سوار است. زبان یک وجه آرکائیک دارد که ریشه در ادبیات کهن دارد و نمونه افراطی آن را در «معصوم پنجم» گلشیری میبینیم؛ یا اینکه بر پایه ادبیات فولکلور بوده و این دو زبان را مقداری فراتر از آنچه که مخاطب توقع داشت، ارتقا میداد. اما مواجهه نویسنده این کتاب، بیشتر بر پایه مدل رمانتیک است؛ یعنی یک شاعرانگی به زبان داده، که علاوه بر این که از آن فرهنگ عامه چیزهایی به دست میآوریم و در واقع زبان یک وجه مطالعات فرهنگی دارد؛ یک وجه زیباییشناسی هم دارد.
او ادامه داد: این شاعرانگی چیزی است که معمولا کسانی که وارد حوزه داستاننویسی میشوند، به شدت از آن منع میشوند و گفته میشود که زبان شما باید وجه افتراقی بین شعر و داستان داشته باشد؛ یعنی هرچه شاعرانگی پررنگتر شود، به نوعی اثر متعلق به دوره رمانتیستها، در اوایل قرن نوزدهم میشود. داستانهای معینی در این مجموعه، خیلی روی زبان کارکرد شاعرانه دارد. وقتی هم که وارد فضای شاعرانه میشویم، قاعدتا باید از صنعتهای ادبی مثل سجع، قافیه، واژگان موزون و این قبیل موارد استفاده کنیم؛ یا اینکه از حواس به شکلی که خود شاعر ها استفاده میکنند، بهره ببریم. مثل ترکیب «خبر تلخ» که قضاوت ایجاد میکند و این قضاوت را به کرات در داستانهای معینی میبینیم؛ که مطمئنا به آن وجه عاطفی که مدنظر اوست، متصل است.
فکری در ادامه به وجه اقلیمی در داستانهای مجموعه داستان «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟» اشاره کرد و گفت: در داستانهای این مجموعه با اقلیمهایی سروکار داریم، که تقریبا برای ما ناشناخته هستند. مدلی که نویسنده از اقلیم استفاده میکند، خیلی مستعد این است که فضای داستان به سمت داستانهای فراواقعی برود، یا اینکه یک وجه وهمی به آن داده شود؛ اما در حقیقت داستانها خیلی بر مبنای رئالیسم پیش میرود و هیچ وجه وهمی در آن وجود ندارد.
ارادت به طبیعت از وجوه برجسته این مجموعه داستان است
نویسنده رمان «ما جای بدی ایستاده بودیم» ارادت به طبیعت را از وجوه برجسته داستانهای مجموعه «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟» خواند و افزود: طبیعت در داستانها بسیار برجسته است و آدمها و شخصیتهایی که در داستانها داریم، به شدت به طبیعت و وجود آن علاقهمند هستند و توصیف طبیعت بسیار است. حتی در داستانی که اسم کتاب هم از آن گرفته شده، طبیعت واجد جان هم میشود، به آن معنی که انگار روح در آن حلول میکند؛ که این فقط مختص نویسنده نیست، بلکه دینها و آئینهایی به قدمت تاریخ داریم، که در آن پرستشها بر همین مبنا بوده است. یعنی اشیا یا طبیعت دارای روح فرض میشده و گاه مورد پرستش هم قرار میگرفته است.
او ادامه داد: طبیعت برای راوی نوعی مامن است، که از فرط تنهایی به آن روی آورده و شروع به صحبت کردن با وجوه طبیعت میکند؛ که این در داستان ما مسبوق به سابقه است و مثلا در داستانهای بیژن نجدی، مخصوصا در مجموعه «یوزپلنگهایی که با من دویدهاند»، این نوع برخورد با اشیا و طبیعت را میبینیم.
شباهت «آقای چنار با من از ادواج میکنی؟» با شعر سهراب سپهری
فکری در ادامه گفت این وضعیت ارتباط با طبیعی در داستانهای مجموعه «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟» به نوعی به عرفان شرقی هم پهلو میزند شبیه همان چیزی که سهراب سپهری در شعرهایش اشاره میکند. یعنی شما همه اجزای طبیعت را دارای روح و ارزش میبینید و هیچ کدام هم بر دیگری برتری ندارد. علاوه بر این معمولا راویهای داستانهایی که در جنوب اتفاق میافتند خیلی به طبیعت ارادت دارند و با دیدن مختصر سبزه و زیبایی آن را تشبیه میکنند.
نویسنده مجموعه داستان «چیزی را به هم نریز» وارد شدن به سفر را از نکات دیگر داستانهای مجموعه «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟» خواند و اضافه کرد: در این داستانها وارد راهی میشوید که وجه معرفتی دارد و در طول آن خود را پیدا میکنید. سفر در این داستانها به معنای معمول آن نیست، بلکه به معنای جستوجو است و در آن جستوجویی را آغاز میکنید، که وجهه خودشناسانه دارد و در انتها شما با انسان ابتدای راه یکی نیستید، یا چیزهایی یافتید، که در ابتدای راه نداشتهاید.
وی افزود: سخصیتهای داستانهای این مجموعه گذشتهگرا هستند، که بر خلاف معمول که گذشتهها معمولا تلخ هستند؛ گذشته این آدمها خیلی شیرین است و با گذشته به شکل خیلی نوستالژیکی برخورد میکند. در واقع گذشته یک هویت امروزی برای شخصیتهای داستانها درست میکند که از قضا هویت یا زیست بدی نیست؛ یعنی گذشته آنها به زیست کنونی نابهنجاری نینجامیده است.
فکری در بخش دیگری از سخنان خود اظهار کرد: شخصیتهای داستانهای مجموعه «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟» خیلی مرگاندیش و به دنبال آینده و دنیای پس از مرگ هستند. بنابراین میتوان گفت مطلقا دیدگاه نیهلیستی ندارند و درونگرا نیستند. به همین دلیل هم دنبال مکانهایی برای آرامگاه خود هستند، که به نوعی قدسیتی داشته باشند. در واقع یک جور مرگ زیبا را طلب میکنند و میخواهند مرگ خوبی داشته باشند؛ چون مرگ هم بخشی از طبیعت است. در واقع همه آنها تن به همان چیزی میدهند که طبیعت برای آنها درنظر گرفته است، که بیماری و مرگ هم جزو آن است.
وی در پایان گفت: در نهایت انگار تنهاییها، و بیماریها، حسرتها و فقدانهایی که اشخاص این داستانها درگیر آن هستند، یک راه حل بیشتر ندارد و آن هم پناه آوردن به طبیعت است. یعنی تنها مامنی که برای گریز از این شرایط پیدا میکنند، پناه بردن به همان طبیعت است.
شاید به گذشته برمیگشتم، کتاب را طور دیگری مینوشتم
در پایان نشست هم میترا معینی، نویسنده کتاب ضمن تشکر از منتقدین اثر گفت: در این جلسه به وجوهی از داستانهای مجموعه «آقای چنار با من ازدواج میکنی؟» اشاره شد که شاید خودم به این دقت به آنها توجه نداشتم. در هر صورت من دیگر از این کتاب عبور کردهام و روی کارهای بعدیام متمرکز شدهام؛ اما شاید اگر به گذشته برمیگشتم، این کتاب را طور دیگری مینوشتم.
نظر شما