چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۳:۳۲
میشائیل کلبرگ: ستون فقرات رمان من ادبیات ایران است

میشاییل کلبرگ نویسنده آلمانی در این نشست درباره رمان خود گفت: من کتاب «لیلی و مجنون» از نظامی را خواندم و از آن یک لیلی و مجنون مدرن خلق کردم. لیلای مدرن من یک آهنگساز ایرانی است که در آلمان سکونت دارد و مجنون من یک آلمانی است این دو شخصیت در رمان تبلور پیدا کرده و عینیت می‌یابند. سفر من به ایران سفر تعیین‌کننده‌ای برای نوشتن این رمان بود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) عصر سه‌شنبه یازدهم اردیبهشت همزمان با برگزاری سی‌ویکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران برنامه ادبیات امروز آلمانی زبان با عنوان «سه سرزمین یک زبان» برگزار شد.

در این نشست میشاییل کلبرگ از آلمان، اورس مانهارت از سوئیس و کرنلیا تراونیچک از اتریش به همراه مترجمانی چون محمود حسینی‌زاد، سعید فیروزآبادی و علی‌اصغر حداد حضور داشتند. این نشست‌ها از سال 1390 در شهرکتاب با هدف بررسی تحولات ادبی معاصر کشورهای آلمانی زبان و داستان‌خوانی برگزار می‌شود.

در ابتدای این نشست علی اصغر محمدخانی درباره آثاری که از ادبیات آلمانی به فارسی ترجمه شده گفت: هر دو روز در ایران یک کتاب از آلمانی ترجمه می‌شود و در این میان غلبه با داستان است و ترجمه شعر کمتر است.

                              

در ادامه علی‌اصغر حداد، مترجم به معرفی اولین مهمان این نشست پرداخت و گفت: کرنلیا تراونیچک در رشته‌های چین‌شناسی و انفورماتیک درس خوانده است و به صورت پاره‌وقت به ترجمه می پردازد. آثارش تا کنون برنده جوایز متعددی شده است. در سال 2015 از رمان «چاکس» او فیلمی ساخته شده است. آثار او به زبان‌های انگلیسی،‌ ایتالیایی، اسپانیایی، استونیایی، عربی و چند زبان دیگر ترجمه شده است.

سپس کرنلیا تراونچیک متن کوتاهی با عنوان «آرزوی سرخپوست بودن» خواند که بخشی از آن به قرار زیر است:
در حالی که در قرن بیست‌ویکم ضرورت دارد در برابر صورتی‌رنگ شدن بیش از اندازه اسباب‌بازی‌های دخترانه و همین‌طور در برابر دنیای به همان میزان محدود تولیدکنندگان اسباب بازی‌های پسرانه ایستادگی کنیم، من در دوران کودکی با چنین مساله‌ای روبه‌رو نبودم. من به عنوان یک دختربچه در قرن گذشته مجموعه‌ای از آثار کارل مای را در اختیار داشتم و آن مجموعه را از پدرم به ارث برده بودم... من کاست ویدئویی تمام فیلم هایی را که از روی این آثار ساخته شده بود تهیه کرده بودم و هر سال در گفول به دیدن نمایش وینه تو می‌رفتم و همه این‌ها همه خیلی زود به یک آرزو انجامید: آرزوی سرخ پوست بودن.

                           

سپس علی‌اصغر حداد که تمام متن خوانده شده را که به فارسی ترجمه کرده بود،‌ برای حضار خواند. در ادامه این نویسنده آلمانی شعری از مجموعه خود به نام «پارا پلو» که در زبان فرانسه به معنای چتر است، خواند و حداد آن را ترجمه کرد.
بخشی از شعر:

زمین زیر پایش فشرده می‌شود
بوی کلم زیر آفتاب رها می‌شود
میان مژه‌های سگ حشره‌ای به دام افتاده است
در گردوغبار راه‌پایی جا مانده است
اینک استخوانی خشکیده، تکه‌ای پوست
پیله کرمی بادنما مانند می‌چرخد
پروانه در رویای خود تاب می خورد
 
سپس تراونیچک درباره این مجموعه شعر توضیحاتی داد و گفت: این مجموعه در حقیقت یک گفت‌وگو است با شاعری به نام سیلویا پلات شاعر امریکایی که در اوج شهرت خودکشی کرده است. من در مقابل هر شعر او شعری سروده‌ام و بسیاری از شعرهای این مجموعه با اعضای خانواده‌ام به خصوص مادربزرگ و پدرم ارتباط دارد.

تراونیچک در ادامه شعری به نام «نوبت‌کار» خواند که بخشی از آن در ادامه آمده است:
فقط هجوم سکوت
پرواز حشرات
پارس سگ
 و این نه از آن سوست
چون دیگر از این سو چیزی نمی‌آید
جیغ فلز بر فلز
آن‌گاه که آخرین کس
تعطیلی را تحمیل می کند

                         

سپس علی‌اصغر محمدخانی سوالی درباره رمان‌نویسی و شعر سرودن به طور همزمان مطرح کرد و از مسائلی که وی در شعر خود مطرح می کند سوال کرد. کرنلیا تراونیچک در پاسخ به این سوال گفت: من در شعر مسائل شخصی خودم را مطرح می‌کنم و شعر بیشتر از درون خودم سرچشمه می‌گیرد. در رمان از موضوعات تخیلی استفاده می‌کنم و معمولا دنبال مضمون برای نوشتن داستان یا رمان نمی‌گردم و موضوعاتی که ذهنم را درگیر می‌کند به صورت متن ادبی درمی‌آید. من در اشعار از تصاویر گوناگون و موضوعات اجتماعی و سیاسی استفاده می‌کنم و یکی از آن‌ها درباره همان کودک سوری بود که بر ساحل ترکیه افتاده بود. من قضاوتی در آثارم نمی‌کنم و سعی می‌کنم تنها تصویری از آن چه می‌بینم ارائه دهم.

در ادامه علی اصغر حداد از وی درباره علاقه‌اش به شعر پرسید و از این بابت که در کشوری که بیشتر به دلیل رمان‌نویسی و رمان‌هایش مشهور است،‌ وی به سرودن شعر روی آورده است،‌ ابراز شگفتی کرد. کرنلیا تراونیچک در پاسخ به این سوال گفت: من از 12 سالگی به سرودن شعر پرداختم و در چند مسابقه شعر شرکت کردم و برنده جوایزی شدم. داستان‌های کوتاهی نوشتم که مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت. من خیلی زود به این نتیجه رسیدم که اگر قرار است از راه نوشتن زندگی کنم بهتر است رمان بنویسم. رمان اولم مورد استقبال قرار گرفت و بعد از نوشتن رمان دوم بود که به حوزه شعر برگشتم اما شعر نوشتن گرچه از لحاظ مادی چندان منفعتی برایم نداشته اما از لحاظ معنوی برایم بسیار ارزشمند است.

در بخش دوم این برنامه میشاییل کلبرگ، اورس مانهارت به همراه محمود حسینی‌زاد و سعید فیروزآبادی حضور داشتند. در ابتدای این بخش حسینی‌‌زاد،‌مترجم به معرفی میشاییل کلبرگ پرداخت و گفت: کلبرگ مقاله‌نویس و مترجم ادبی متولد 1958 در اشتوتگارت  آلمان است. وی در چارچوب برنامه دیوان غربی-شرقی که هدف آن تبادل نویسنده است مدتی در لبنان و مصر و سوریه اقامت کرد. وی چند سالی است که مقیم برلین است و آثارش به زبان‌های متعددی از جمله آلبانی، عربی، دانمارکی و... ترجمه شده است. وی در سال 2015 نیز برای داستان‌خوانی به ایران آمد. برخی از آثار او عبارتند از؛ «مرگ پاک» و «جانوری که گریه می‌کند».

                            

 
میشاییل کلبرگ از کتاب «مجنون: دیوان» فصل هفتم را خواند و محمود حسینی‌زاد ترجمه‌اش کرد. حسینی‌زاد در ادامه این سئوال را مطرح کرد که این کتاب یک رمان است یا دیوان؟ کلبرگ در پاسخ به این سوال گفت: هر دو. دیوان گوته دارای فصل‌های متعددی است و همین جرقه‌ای در ذهنم زد برای نوشتن این رمان. کتابی که نوشتم یک جور دیوان است و اولین اندیشه من این بود که برای فیگور رمان یک شاعره را انتخاب کنم. می‌خواستم از شعر فارسی که متناظر آن در آلمانی هم وجود دارد در این رمان استفاده کنم.
 
حسینی‌زاد در ادامه سئوالی مطرح کرد و گفت: با اینجور برداشت‌ها هراسی نداشتید به دام کلیشه بیفتید؟
کلبرگ در جواب گفت: ایران و اندیشیدن درباره ادبیات ایران کمک موثری را برای نوشتن این کتاب ستون فقرات و نقطه اتصال بخش‌های این کتاب ادبیات ایران بود. من کتاب «لیلی و مجنون» از نظامی را خواندم و از آن یک لیلی و مجنون مدرن خلق کردم. لیلای مدرن من یک آهنگساز ایرانی است که در آلمان سکونت دارد و مجنون من یک آلمانی است این دو شخصیت در رمان تبلور پیدا کرده و عینیت می‌یابند. سفر من به ایران سفر تعیین‌کننده‌ای برای نوشتن این رمان بود.
 
در ادامه حسینی‌زاد درباره بخش‌های مختلف این رمان-دیوان پرسید و نویسنده از 12 بخش این رمان یاد کرد.

کلبرگ در ادامه گفت: دیوان شرقی ـ غربی گوته با این جمله آغاز می‌شود که: با عجله فرار کن به شرق تا هوای جدیدی را تنفس کنی. اما الان شرایط فرق کرده و لازم نیست حتما به شرق بروم تا شرقی‌ها را ببینم در آلمان هم شرقی‌ها حضور دارند چون آلمان امروز مرکز برخورد تمدن‌هاست.
 
این نویسنده در ادامه افزود: دیوان گوته سیاسی نیست و برای همه قابل درک است، من کتابی نوشته‌ام که تابه‌حال کسی به آن شکل ننوشته است اما برای همه هم قابل درک است، مخاطب خاصی برای رمان در نظر نمی‌گیرم و آن را به همه تقدیم می‌کنم. در سفری که به ایران داشتم از روش سخن گفتن ایرانیان و رک بودنشان نوعی احساس همبستگی و قرابت به من دست داد. تا من به عنوان یک اروپایی خودم را به آدم‌های ایران نزدیک ببینم.
 
سپس در ادامه حسینی‌زاد به معرفی اورس مانهارت پرداخت و گفت: مانهارت در منطقه روستایی سوئیس در سال 1975 به دنیا آمد. تحصیلات او ادبیات آلمانی،‌ ادبیات انگلیسی و تعدادی واحد فلسفی است. او به عنوان یک روزنامه‌نگار هم فعالیت داشته و در امور پناهندگان هم کار کرده است. امروز هم در یک مزرعه ارگانیک در نزدیکی شهر برن به کشاورزی مشغول است.

  سپس نویسنده بخشی از رمان خود به‌نام «کوهنوردی در دشت هموار» را خواند. سپس حسینی‌زاد درباره تبلور تجربیات شخصی نویسنده در رمان که آن را اندکی شبیه رپرتاژ نویسی کرده است سوال پرسید و نویسنده در جواب گفت: در رمان محدودیتی نیست می‌توان کم نوشت یا زیاد نوشت شاید این هم درست باشد که پیشامدهای زندگی شخصی من در رمانم نمود پیدا می‌کند و آن را تبدیل به رمانی 600 صفحه‌ای کرده است. از نظر من اروپا شبیه خانه‌ای است که هر کسی در اتاق خودش زندگی می‌کند و مشکل از جایی پیدا می‌شود که آدم‌ها برای رفع گرسنگی سراغ یخچال می‌روند.
 
حسینی‌زاد درباره مضمون رمان از نویسنده سئوال پرسید و مانهارت پاسخ داد: من به جغرافیا دقت دارم اولین باری که به باکو رفتم متوجه شدم باکویی که من دیده‌ام با باکوی رمانم همخوانی ندارد اما چیزی که مهم است برای من داستان است. داستان من به تاریخم ارجاعاتی دارد و در عین حال سرگرم‌کننده و قصه‌محور است.

                         
 
حسینی‌زاد درباره سختی زبان این رمان سوالاتی مطرح کرد و نویسنده جواب داد: شاید سوئیسی‌ها پیچیده می‌نویسند من کشاورزم و در روز وقت کمی دارم و آن را به خواندن و نوشتن اختصاص می‌دهم از کشاورزی خیلی چیزها می‌توان وارد داستان کرد من همیشه این مشکل را دارم که در هنگام پروراندن شخصیت‌ها باید برای آن‌ها گفت‌وگو بنویسیم و این نحوه گویش اگر ساکن شهر نباشیم هم فرق می‌کند و نقش ویراستاری اینجا خیلی مهم است.
 
در ادامه سعید فیروزآبادی، مترجم سئوالی مطرح کرد و گفت: اگر من به‌عنوان مترجم بخواهم رمان را بخواهم در هر بخش یک اتفاق خاص رخ می‌دهد و این مرا کمی بین نگاه واقع‌گرایانه و تخیل نویسنده دچار دوگانگی می‌کند.
 
نویسنده در پاسخ گفت: آن چیزی که در خبرها و سایت‌ها می‌بینیم با واقعیت روز فرق می‌کند من از جزئیات اتفاقات یادداشت برداری کرده‌ام و با انتخاب خودم به تصویر واضح‌تری می‌رسم.
 
 
 در انتهای مراسم شهرکتاب از رایزن فرهنگی سوئیس در ایران،‌خانم فیشر همزمان با پایان یافتن ماموریت او در ایران تقدیر به عمل آورد.
 
 

 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها