آیا اساسا امکانی برای تصویرسازی از نظام معرفتشناسی سهروردی وجود دارد؟
اگر بخواهیم به اجمال سخن بگوییم، معرفتشناسی، بحث از ماهیت و عوارض ذاتی معرفت یا شناخت انسان و مسائل مرتبط به آن است. در این باره دو نکته وجود دارد: 1. فلاسفه اسلامی و از جمله سهروردی (شیخ اشراق) به طور مستقل به معرفتشناسی نپرداختهاند. اساسا فلاسفه اسلامی، فیلسوف هستند نه معرفت شناس. آنها با مابعدالطبیعه و وجودشناسی بیشتر سروکار داشتهاند و اگر به معرفتشناسی پرداختهاند، به این دلیل بوده که معرفتشناسی مقدمه وجودشناسی است. بدین معنا که تا انسان تکلیف معرفت و توانایی معرفتی خویش را روشن نکند، نخواهد توانست به شناخت وجود و عالم هستی نائل آید.
2. گذشته از این، فلاسفه اسلامی طبعا به معرفتشناسی به معنای موردنظر کانت و معنای موردنظر فلاسفه تحلیلی غربی قرن بیستم که معادل اپیستمولوژی (epistemology) است نیز نپرداختهاند. اما این دو نکته اصلا به این معنا نیست که فلاسفه اسلامی و از جمله سهروردی معرفتشناسی نداشتهاند. بر عکس، آثار فلاسفه اسلامی سرشار از مباحث معرفتی است، یعنی آنها به نظریه معرفت (theory of knowledge) پرداختهاند. تا آنجا که در مورد برخی از آنها مانند سهروردی میتوان از طرح یک «نظام» معرفت شناسی نیز سخن گفت. بنابراین، پاسخ من به پرسش شما مثبت است. بدین معنا که اگر هم نتوان از نظام معرفت شناسی سهروردی سخن گفت، دست کم میتوان تصویری نظاممند از آن ارائه کرد.
نظام معرفتشناسی اشراقی سهروردی دارای چه شاخصهها و مولفههایی است؟
منظور از نظام فکری، دستگاهی است مستدل، قابل دفاع و دارای ارکان و اجزای منسجم و تامین کننده اهداف و کارکردهای مشخص که در مواجهه با انبوه مسائل فکری، امکان دستهبندی، پاسخگویی و ارائه راه حل را داشته باشد. نظام معرفتشناسی سهروردی به نظر بنده دارای سه مولفه اصلی است: 1. به ارکان معرفت پرداخته است. منظور از ارکان معرفت، بحث از فاعل معرفت (عالِم)، خود معرفت (علم) و متعلَق معرفت (معلوم) و سنخیت این سه رکن با یکدیگر است. 2. به مسائل اصلی معرفتشناسی پرداخته است. این مسائل عبارتند از چیستی معرفت، امکان معرفت و حل مسئله شکاکیت، معیار معرفت، ابزارها و منابع معرفت، اقسام و مراتب معرفت، رابطه ذهن و عین و حل مشکل وجود ذهنی، مرزها و حدود معرفت، بداهت و ملاک آن، مسئله یقین و حد نهایی آن، تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر معرفت، فرآیند تکون معرفت و ... 3. به مسائل فرعی یا جدید معرفتشناسی پرداخته یا امکان پاسخگویی به آنها را داشته است. برخی از این مسائل عبارتند از صدق (truth) و توجیه (justification)، تعریف و شرایط آن، علم انسان به اذهان دیگر، امکان علم انسان به خدا، دلالت و... سهروردی به مدد عامل «اشراق»، یعنی تابش نور معنوی از جانب خدا و فرشتگان بر قلب انسان، سعی کرده است به یک نظام معرفتشناسی را بپروراند و از این نظر کار وی منحصر بهفرد است.
آیا در این کتاب نسبت به نظام معرفتشناسی اشراقی سهروردی انتقادهایی هم مطرح شده است؟ مهمترین انتقاد نسبت به این موضوع چیست؟
بله. اگر چه معرفتشناسی سهروردی نظاممند است یا دست کم میتوان تصویری نظاممند از آن ارائه کرد و این نظام، از جهات مختلفی مانند روشمند، غایتمندی، شمول، انسجام، کاربردمندی و ... مجموعا نظامی مطلوب است، اما این به معنای نقدناپذیری آن نیست. دیدگاههای سهروردی در مسائل خاص معرفتی، بعضاً در تقابل با دیدگاههای فلاسفه مشاء به ویژه فارابی و ابن سینا شکل گرفته و بسیار نوآورانه است، اما نمیتوان آنها را دربست پذیرفت، چنان که ملاصدرا و فلاسفه صدرایی نیز برخی از دیدگاههای معرفتی او را نقد کردهاند.
به نظر میرسد یکی از مهمترین نقدهایی که بر سهروردی در مباحث معرفتشناسی وارد است، این است که او علم انسان به اشیای مادی را از سنخ علم حضوری دانسته است. اما مشائیان علم انسان به اشیای مادی را از سنخ علم حصولی میدانستند. به نظر بنده، در این مورد حق با مشائیان است نه سهروردی. البته در اینجا فرصت بحث مفصّل در این باره نیست و من این مسئله را به تفصیل در کتاب «نظام معرفت شناسی اشراقی سهروردی» بحث کرده ام.
درباره سهروردی آثار متعددی نگاشته شده است، نقطه تمایز این اثر چیست؟
همانطور که اشاره کردید، درباره سهروردی و دیدگاههای او آثار فراوانی در داخل و خارج کشور موجود است. اما به نظر بنده، وجه تمایز اصلی این کتاب با دیگر آثار موجود درباره سهروردی به ویژه این است که در این کتاب سعی شده است، معرفتشناسی سهروردی در قالب یک «نظام» ارائه شود. به نظر میرسد، در کتب دیگر با همه نقاط قوتی که دارند، چندان از این زاویه درباره تفکر سهروردی بحث نشده است.
امروز نظام معرفتشناسی اشراقی سهروردی چه کمکی میتواند به ما بکند؟
نظام معرفتشناسی اشراقی سهروردی از چند جهت برای ما و اساسا تفکر معاصر میتواند مهم باشد که بنده در انتهای کتابم به آنها اشاره کردهام، اما یک جهت به نظر من از همه مهمتر است و آن عبارت است از توجه به نقش محوری «معنویت» در معرفت انسان. به باور سهروردی نفس یا روح انسان ابتدا در عالم ملکوت یا به تعبیر او در «مشرق انوار» بوده اما چون به عالم مادی آمده و با بدن آمیخته شده، اسیر «غربت غربی» شده و لذا باید دوباره به همان عالمی توجه کند که از آنجا امده است و لازمه چنین کاری استفاده از عامل معنویت در معرفت و شناخت انسان است. چنین توجهی به باور او صرفا از طریق دوری از امور مادی و پرداختن به امور معنوی امکانپذیر است. همین دوری از معنویت و اصالت دادن به دنیا و امور مادی، یکی از مشکلات عصر ماست که باعث معضلات بسیار بزرگی در دنیا شده است. بنابراین، توجه به عامل معنویت می تواند از این نظر برای ما بسیار مهم باشد.
نظر شما