شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۶
مکتب صدرالمتالهین در روح و فکر من اثر گذاشت

آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای، اندیشمندی شناحته‌شده محسوب می‌شوند و مدیریت ایشان بر بنیاد حکمت اسلامی صدرا، از ایشان یک چهره علمی معرفی کرده است. رییس بنیاد ایران‌شناسی و بنیاد حکمت اسلامی صدرا اعتقاد دارد که آشنایی با مکاتب فلسفی قدیم و جدی هیچگاه تاثیری متحول‌کننده بر ایشان نداشته است و می‌گوید:«آن‌چه در واقع، در روح و فکر من اثر گذاشت، مکتب صدرالمتالهین بود؛ به ویژه با نگاهی که استاد ما مرحوم علامه طباطبایی به آن داشت.»

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)_ آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای(نماینده وقت مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی ) 20 دی سال ۱۳۶۰ در حالی که قصد عزیمت به مجلس را داشتند، مورد حمله قرار گرفتند. در این حادثه، ایشان بر اثر تیراندازی مهاجمان از ناحیه کمر جراحاتی برداشتند و دو محافظش کشته شدند. 

سالگرد ترور ایشان بهانه‌ای شد تا با رییس بنیاد ایران‌شناسی و بنیاد حکمت اسلامی صدرا به گفت‌وگو بنشینیم، بنیادی که دارای بخش‌های علمی بسیاری است و حدود ۲۰ سال از فعالیت آن می‌گذرد. 

گفت‌وگو اختصاصی ایبنا با آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای را با هم می‌خوانیم:

فعاليت برجسته شما در عرصه علمی به حوزه فلسفه بر مي‌گردد. اين علاقه در شما چگونه ايجاد شد؟ مطالعه آثار چه افرادی در حوزه فلسفه روی جنابعالی تأثير گذار بوده است و در تاريخ فکری خود از چه کسانی تأثير گرفته‌ايد ؟ 
علاقه من به علوم عقلی از جمله فلسفه به دوران نوجوانی بر‌مي‌گردد و همين سبب شد که مرحوم والد چند کتاب از جمله «شرح تجريد علامه» و «باب حادی عشر» را به من درس بدهد و از آن‌جا به بعد فلسفه را رسماً نزد استادان معروف آن در مشهد و در قم خواندم و عمده مدرس من، مرحوم علامه طباطبایی در فلسفه و عرفان بود. 

پس از پايان تحصيل در قم هم از مطالعه و کار در فلسفه جدا نبودم. ضمن آموزش فلسفه در قم با مکاتب فلسفی غربی قديم و جديد هم آشنا شدم ولی هيچگاه تأثيری متحول‌کننده در من نداشت و مرا راضی نمی‌کرد. آن‌چه در واقع در روح و فکر من اثر می‌گذاشت، مکتب صدرالمتألهين ملاصدرا بود؛ به‌ويژه با نگاهی که استاد ما مرحوم علامه طباطبایی به آن داشت. 

مکتب ملاصدرا فقط يک مکتب فلسفی نيست، بلکه علاوه بر نگاه عميق خاراشکن عرفانی و بينش اصالت وجودی که در مکتب اوست، در آن از اخلاق و شريعت و قرآن پژوهشی و ارادت به اهل بيت(ع) هم مايه‌هايی هست و به همين دليل آن را نبايد فقط يک فلسفه نظری دانست، زيرا قائمه حکمت عملی اسلامی و قرآنی هم است و برخلاف فلسفه خشک مشايي، دارای آثار تربيتی و روحی و اخلاقی است. 

در زندگی فکری هر فردی نقاط عطفی وجود دارد. نقطه عطف زندگی فکری شما چه بوده است؟
تفکر در زندگی من همواره جای زيادی داشته و من حتی در نوجوانی هم نسبت به انتخاب مسير زندگی و انتخاب الگوی شخصيتی و معلوماتی که به آن بپردازم، زياد فکر مي‌کردم و هر چند گاه نقطه عطفی پيدا مي‌شد و مسير انتخابی مرا عوض می‌کرد. استادان من هريک به نوبت خود موجب تغيير و تجديد انتخابم می‌شدند.
 
مديران و مربيان نوجوان بايد متوجه اين حقيقت و اين پديده در نوجوانان و جوانان باشند که در انتخاب خود اشتباه نکنند و نقطه عطف پراشتباه يا خطرناکی روبه‌روی آن‌ها قرار نگيرد. خوشبختانه زندگی طلبگی و محيط طلاب و استادان علوم شرعی و عقلی محيط نسبتاً سالمتری است. من به يک معنا نقاط عطفی داشته‌ام، روش و مشی فکری خود را گهگاه تازه می‌کردم و از هر تجربه برای اصلاح راه خود استفاده می‌بردم اما نقطه عطف عمده و فوق‌العاده‌ای که بتوان از آن نام برد به خاطرم نمی‌آيد. 

حرکت سياسی و نهضت امام خمينی(ره) گرچه نقطه عطف نبود و من پيش از آن هم با جريانات سياسی کشور و خوب و بد سياسی آشنا بودم ولی اين حرکت امام(ره) يک تکان مهمی برای به حرکت انداختن و بسيج من به سمتی که ایشان مي‌خواست، بود و راه مبارزه را از همان تاريخ، وظيفه شرعی و دينی خودم دانستم و از عواقب آن باک نداشته و ندارم. 

با توجه به اين‌که دیروز(20 دی) سالگرد ترور نافرجام شما بود، بگویید که اين حادثه چه تأثيراتی بر روند زندگی شما داشت؟ آيا مي‌توان از آن به عنوان يک نقطة تأثير‌گذار به‌ويژه بر روند انديشه‌‌ای جنابعالی نام برد؟
ماجرای ترور و حمله منافقين به من و محافظينم را در چند مصاحبه ديگر و از جمله در کتاب خاطرات سياسی خود گفته‌ام. آن‌ها از سه طرف در يک کوچه کم‌عرض و خلوت ماشين ما را مورد حمله قرار دادند و با اسلحه نزديک به هشتاد گلوله به ماشين ما زدند که گرچه تقريباً ماشين نيمه زرهی بود ولی گلوله‌ها گاهی از آن می‌گذشت و صفحه سربی را سوراخ می‌کرد. آن حمله آن قدر سريع و شديد بود که در همان دقيقه اول دو محافظ من شهيد شدند و من با اين‌که سعی می‌کردم در ماشين را باز کنم ولی به قدری ترکش خرده شيشه و گلوله به سر و دست من می‌خورد که بالاخره منصرف شدم و در نقطه‌‌ای آرام ماندم تا شايد پس از نزديک شدن آن‌ها به من از خودم دفاع کنم. 

چون از تأثير آن ترور بر زندگی من سوال کرديد، بايد بگويم هيچ اثری نه در زندگی و نه در برنامه کاری من در مجلس و نه در برخورد با اشرار سياسی گذاشت و حتی بيشتر به برنامه سياسی اجتماعی خودم اعتقاد پيدا کردم اما حيف است که اين نکته و تفکرات و تأملات عارفانه‌ای را که در آن لحظات داشتم و لذت آن را فراموش نمی‌کنم، نگويم. آن لحظات خطرناک در واقع، حکم يک کارگاه عملی و تجربه‌اندوزی برای عقايد عرفانی و اسلامی بود که آموزش نظری آن را ديده بودم و همواره در دعاهای خود جمله «رب آرنی وجهک الکريم» را گفته بودم ولی در آن لحظه احساس می‌کردم که وجه کريم در اين عوارض حيات و احوال زندگی، عملاًَ خودش را نشان می‌دهد.

از آن همه تير در فاصله يکی دو متری ماشين، گلوله مؤثری که به من خورد، فقط يک گلوله بود و از آن همه گلوله صدمه‌‌ای به من نرسيد. در تمام مدت، احساس می‌کردم کسی مرا با ملايمت به سمت راست و چپ می‌چرخاند و به هر طرف مي‌غلتيدم و سيل گلوله‌ها به سمت ديگر می‌خورد. مقداری از پوست و موی سر مرا گلوله يا ترکش کنده و به ديوار يا شيشه طرف مقابل ماشين چسبانده بود و از سرم خون می‌آمد ولی جراح می‌گفت حتی خراشی روی استخوان جمجمه وارد نشده است و چيزهايي از اين قبيل و تأملاتی از آنگونه که گفتم. 

اين تجربه، درس بزرگی برای جوانان است که بدانند اين جهان مدير دارد و مشيت او بر همه حوادث عالم، حاکم است و همان‌گونه كه قرآن صراحت دارد، هيچ واقعه‌‌ای بدون مشيت او واقع نمی‌شود و در واقع، هر واقعه و حادثه، مصلحتی است که او دانسته است و به هيچ چيز دنيا جز به وجه کريم او نبايد اعتماد و تکيه کرد و بايد فقط راهی را برای زندگی انتخاب کرد که برابر مشيت و رضای خداوند متعال باشد. 

انگيزه‌تان از تأسيس بنياد حکمت اسلامی صدرا چه بوده است و چه چشم‌اندازی را برای اين بنياد ترسيم کرده‌اید؟ 
غرض از تأسيس بنياد حکمت اسلامی صدرا چند چيز بود. نخست، بيرون آوردن اين شخصيت بزرگ اسلامی و شيعی از غبار فراموشی و ناشناختگی و معرفی آن به دانشمندان و حتی افراد عادی جامعه تا سرمايه‌های انسانی و مفاخر ملی خود را بشناسند. 

دوم، نشر بهتر و در دسترس قرار دادن آثار مکتوب اين حکيم به دانشجويان فلسفه و استادان و نيز معرفی آن‌ها از راه ترجمه به زبان‌های ديگر به جهان و محافل فلسفی که خوشبختانه در اين دو هدف توفيق حاصل شده است. 

سوم، تمرکز دادن فلسفه روی اين مکتب و تخصصی کردن کارهای پژوهشی و انتشاراتی و تکيه بر مکتب حکمت متعاليه ملاصدرا به جای پرداختن به مکاتب گوناگون چون در سايه تخصصی کردن فلسفه، رشد آن شديدتر می‌شود و می‌تواند گستره بيشتری پيدا کند. البته مکاتب ديگر را هم بايد خواند و در نظر داشت. 

درباره چشم‌انداز اين بنیاد هم باید بگویم که نشر و معرفی مکتب فلسفه اسلامی ايرانی در درجه نخست به جهان و سپس به جوانانی که در کنار آن زندگی می‌کردند ولی آن را نمی‌شناختند، چشم‌انداز بنیاد بوده است. در برخورد با محافل بين‌المللی و مطالعه مکاتب ديگر فلسفی می‌توان به اين نتيجه رسيد که فلسفه اسلامی در برابر ساير مکاتب فلسفی جهان و مکتب ملاصدرا در برابر ديگر مکاتب فلسفی و عقلی اسلامی همچون مکتب مشائی، اشراقی و مکاتب کلامی و عرفانی، برتری و امتيازهايی دارد و نبايد از اين نعمت که خداوند در اين سرزمين به ما عنايت کرده است، غافل باشيم.
 
امروز معمولاً در زبان مسوولان، چشم‌انداز را بيشتر در معنای عناصر اقتصادی و عمرانی و اکتشافات علمی می‌فهمند و از تأثير عميق انديشه فلسفی و مبانی فکری فعاليت‌های اجتماعی و اقتصادی و اداری کم و بيش غافلند. در واقع، در چشم‌اندازها و برنامه‌های کشوری حتماً بايد به اهميت تأثير مبانی فکری و اعتقادی و فلسفی توجه داشت. همت ما تذکر اين نکته مهم به مسوولان و بهره‌وری از اين سرمايه است.

- آن‌گونه که به نظر می‌آيد جنابعالی پس از پايان دوره دوم مجلس شورای اسلامی، سياست را به ديگران واگذار کرديد و به عرصه تحقيق و پژوهش وارد شديد. چه مسايلی زمينه‌ساز اين موضوع شده است؟

اگر به معنای واقعی سياست که به معنی انديشه خير و صلاح امت و مردم در هرجا و به هر صورت است توجه کنيم، در واقع من اصل سياست را به ديگران واگذار نکرده‌ام، بلکه شکلی خاص يعنی حضور در مجلس و دولت و نهادهای رسمی را ترک کردم.

سبب ترک مجلس نیز دو چيز بود. يکی آن‌که مجلس در دوره سوم از سنگلاخ برخورد اصلی با معارضان نخستين انقلاب، از جمله ليبرال‌ها و کمونيست‌ها، درآمده بود و صورت نسبتاً عادی يافته بود. دوم، وجود این‌که سعی وافر برای حُسن جريان سياست در مجلس و از جمله حُسن اداره و حفظ اعتبار آن به کمک همفکران را داشتم، از اين آرزو مأيوس شده بودم.

چون من به طلبگی و مطالعه و تحقيق عادت داشتم، در تمام مدت اشتغال به وکالت در مجلس هميشه در زمينه‌های تخصصی و علمی خودم مشغول به کار بودم و آن‌ها را ترک نکردم. پس از بيرون آمدن از مجلس طبعاً به کارهای علمی و فرهنگی روی آوردم چون فرهنگ و حکمت و انديشه از مهمترين ارکان سياست و حُسن اداره کشور هم هست که متأسفانه فراموش شده است.

پايه اصلی سياست همواره بر حکمت و فلسفه و همچنین فرهنگ‌سازی برای مردم قرار دارد. اين بود که به کار مطالعه و تأسيس بنياد حکمت اسلامی صدرا پرداختم و به حمدالله موفق بوده‌ايم.

برای ترک مجلس گاهی مردد مي‌شدم که خلاف اراده و رضای الهی نباشد ولی هربار با استخاره از حضرت حق سوال می‌کردم، ترک مجلس خوب و ماندن ميانه می‌‌آمد. از اين رو، ترديد را کنار گذاشتم و به سنگر فرهنگ و فلسفه رو آوردم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط