سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، طاهره مهری - جمال عبدالنّاصر حسین (عربی: جمال عبدالناصر حسین؛ ۱۵ ژانویه ۱۹۱۸ – ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰) سیاستمدار مصری بود که از ۱۹۵۶ تا هنگام مرگش در ۱۹۷۰ بهعنوان دومین رئیسجمهور مصر فعالیت کرد. او رهبر انقلاب ۱۹۵۲ مصر بود که منجر به سرنگونی پادشاهی خاندان محمد علی شد. او در سال بعد قانون اصلاح کشاورزی را اجرا کرد. ناصر در سال ۱۹۵۴، هنگامی که ترور او به دست یکی از اعضای اخوانالمسلمین به سرانجام نرسید، به این سازمان یورش برد. وی، اولین رئیسجمهور مصر، محمد نجیب، را در حبس خانگی قرار داد و خود به جای او نشست. او در همهپرسی ۲۳ ژوئن ۱۹۵۶، رسماً رئیسجمهور شد.
ناصر از اوایل ۱۹۶۷، خود را به نخستوزیری منصوب کرد و برای بازپسگیری سرزمینهای از دست رفته مصر در جنگ ششروزه، جنگ فرسایشی در پیش گرفت. او ضمن سیاستزدایی از ارتش مصر، چند اصلاحیه برای آزادی سیاسی اجرا کرد. سرانجام ناصر پس از پایان جلسه سران اتحادیه کشورهای عرب در ۱۹۷۰، بر اثر سکته قلبی ناگهانی، درگذشت. پس از مرگ وی غم و اندوه جهان عرب را فراگرفته بود. در مراسم تشییع جنازهاش در قاهره پنج میلیون نفر شرکت کردند.
ناصر امروزه نیز در جهان عرب به دلیل گامهایش در زمینههای عدالت اجتماعی، یکپارچگی عربی، سیاستهای ضد امپریالیسم، شخصیتی بارز بهشمار میرود.
کتاب «ناصر، آخرین عرب» تالیف سعید خلیل ابوریش با ترجمه بنفشه شریفیخو از سوی کتابسرای تندیس منتشر شد. در واکاوی شخصیت این مبارز عرب از نگاه ابوریش در این کتاب با مترجم به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
به دلیل کدام ویژگی تصمیم به ترجمه کتاب «ناصر، آخرین عرب» گرفتید؟
ناصر یکی از شخصیتهای سیاسی برجسته و از کاریزماتیکترین چهرههای عرب در قرن بیستم بود و نامش با وقایع مهمی از جمله پایان نظام سلطنتی در مصر و ملیسازی کانال سوئز گره خورده است. بهعلاوه، وی در سالهای سرنوشتساز ۱۹۵۲-۱۹۷۰ زمام نظام سیاسی کشور را در دست داشت، یعنی دو سال پس از تثبیت اسرائیل در سرزمینهای اشغالی (۱۹۴۸) و دورهای که شاهد وقایع مهمی چون جنگ ششروزه (۱۹۶۸)، سرنگونی سلطنت در عراق (۱۹۵۸)، آغاز جنگ داخلی در یمن (۱۹۶۲) و به قدرت رسیدن قذافی (۱۹۶۹) و بسیاری وقایع مهم دیگر بود. از سوی دیگر، در همین دوره و در جریان جنگ سرد، جهان عرب به عرصه رقابت امریکا و شوروی تبدیل شد. بنابراین، مطالعه زندگی ناصر نهتنها ما را با یکی از برجستهترین شخصیتهای سیاسی جهان عرب آشنا میکند، تصویر جامعی از مسائلی به ما میدهد که جهان عرب و خاورمیانه را به وضعیت کنونی آن رساندهاند.
در واکاوی شخصیت جمال عبدالناصر در کتاب «ناصر، آخرین عرب» به چه ویژگیهای برجستهای برمیخوریم؟ نقش او در مصر چگونه است و چه کارهای ماندگاری را در مصر به سرانجام رسانید؟
به گفته ابوریش، ناصر مردی بود از جنس خود مردم و اولین رهبر مصری بود که قدرتش را نه از نظام سلطنتی یا قدرتهای خارجی، که از خود مردم میگرفت. او ناصر را «رؤیاپردازی» توصیف میکند که رؤیای بازگرداندن کرامت به اعراب را در سر داشت و میخواست ضمن بهرهگرفتن از رقابت غرب و شرق، استقلال کشورش را حفظ کند. شخصیتی که ابوریش در این کتاب از ناصر ارائه میکند شخصیتی است پیچیده، کاریزماتیک و درعینحال گرفتار تناقضهای درونی. ناصر با اقدامات دیگری مثل اصلاحات ارضی، توسعه آموزش و بهداشت و پروژههای عظیمی مانند سد اسوان، مصر را وارد دورهای تازه از مدرنیزاسیون کرد. ابوریش نشان میدهد ناصر نهتنها ساختار سیاسی مصر را دگرگون کرد، روحیه ملی و اعتمادبهنفس جمعی را هم در مردم زنده ساخت.

او در جهان عرب چه نقشی ایفا کرد و در پی رسیدن به چه هدفی بود که او را محبوب قلوب اعراب کرده است؟
ناصر در جهان عرب فراتر از یک رئیسجمهور عمل کرد. او به نماد آرمانهای عربی تبدیل شد. هدف اصلی او ایجاد وحدت میان کشورهای عربی و رهایی آنان از سلطه قدرتهای خارجی بود. ناصر با صدای رسا و سیاستهای ضد امپریالیستیاش، غرور ازدسترفته عربها را بازگرداند و به آنان احساس هویت مشترک بخشید. محبوبیتش از این واقعیت سرچشمه میگرفت که مردم باور داشتند او برای آنان سخن میگوید و برای آنان میجنگد و همین باعث میشد او را نه صرفاً یک سیاستمدار، که قهرمان خود بدانند.
جمال عبدالناصر برای بازپسگیری سرزمینهای از دسترفته مصر در جنگ ششروزه چه تاکتیک سیاسی را در پیش گرفت؟
سرزمینهایی که در جنگ ششروزه از دست رفت شامل صحرای سینا و نوار غزه بود که اگرچه جزو قلمرو مصر محسوب نمیشد، پس از جنگ ۱۹۴۸، مصر اداره نظامی و مدنی آن را در دست داشت. پس از شکست سنگین ۱۹۶۷، ناصر وارد مرحلهای شد که بسیاری از پژوهشگران آن را «واقعگرایی پس از شکست» مینامند. او بهجای شعارهای احساسی، استراتژی چندلایهای را آغاز کرد که مهمترین بخش آن جنگ فرسایشی بود و همزمان از طریق شوروی و سازمان ملل تلاش کرد حمایت بینالمللی را برای بازپسگیری سینا به دست آورد. اگرچه در دوران حیات ناصر صحرای سینا همچنان در اشغال اسرائیل بود، عاقبت در زمان انور سادات و با توافقات صلح کمپ دیوید (۱۹۷۸) و پیمان صلح مصر–اسرائیل (۱۹۷۹) مصر موفق شد صحرای سینا را پس بگیرد.
سعید خلیل ابوریش از چه جنبههایی به زندگی جمال عبدالناصر به عنوان یکی از رهبران جهان عرب پرداخته است؟
ابوریش زندگی ناصر را از زاویههای گوناگونی بررسی میکند: از دوران کودکی و شکلگیری شخصیتش گرفته تا نقشآفرینیاش در انقلاب ۱۹۵۲، روابطش با قدرتهای جهانی، شکستها و پیروزیهایش و حتی زندگی خصوصی و احساسات پنهانش. او ناصر را در بستر زمانهاش میسنجد و نشان میدهد که چگونه شرایط تاریخی و ویژگیهای شخصی او در هم تنیده شدهاند.
زاویه دید ابوریش در آثارش چگونه است و این شخصیتها را از چه جنبهای مورد واکاوی قرار داده است؟
ابوریش نویسندهای است که از اسطورهسازی فاصله میگیرد و رهبران عرب را در بستر واقعیتهای سیاسی و انسانی تحلیل میکند. او نه شیفته شخصیتهاست و نه دشمن آنها، بلکه تلاش میکند سازوکار قدرت، انگیزههای پنهان و تناقضهای درونی آنها را آشکار کند. چهرهای که ابوریش ترسیم میکند هم نقاط قوت دارد و هم ضعفهای انسانی.

از نگاه سعید خلیل ابوریش کدام ویژگی، ناصر را از دیگر رهبران عرب معاصر متمایز میکند؟
از دید ابوریش، ناصر تنها رهبر عربی بود که مشروعیت خویش را از مردم میگرفت، نه از قدرتهای خارجی یا ساختارهای سنتی. او رهبر آرمانگرا و عدالتخواهی بود که برای باورهایش هزینه میداد و همین صداقت ذاتی، او را از سایر رهبران عرب متمایز میکرد. هنگام ترجمه کتاب، بارها به این نکته برخوردم که ناصر نماد امید و کرامت برای میلیونها عرب به شمار میرفت. این ویژگی، او را به چهرهای یگانه در تاریخ معاصر عرب تبدیل کرده است.
آیا امروز شخصیتی همتای او در کشورهای عربی نقشآفرینی میکند؟
با خواندن تحلیلهای ابوریش به این نتیجه رسیدم که جهان عرب پس از ناصر دیگر شاهد ظهور رهبری با آن سطح از کاریزما، استقلالطلبی و آرمانگرایی نبوده. شرایط سیاسی و اجتماعی منطقه تغییر کرده و رهبران امروز بیشتر تکنوکرات یا محافظهکار هستند. ناصر محصول دورهای بود که آرمانهای بزرگ و مبارزه با استعمار امکان ظهور داشت، اما امروز چنین زمینهای کمتر وجود دارد. بنابراین، پاسخ کوتاه این است که نه؛ شخصیتی همسنگ او در جهان عرب دیده نمیشود.
چرا عنوان کتاب «ناصر، آخرین عرب» انتخاب شده است؟
این عنوان برای من بهعنوان مترجم، یکی از معنادارترین بخشهای کتاب بود. «آخرین عرب» اشارهای نمادین به این واقعیت دارد که ناصر آخرین رهبر عربی بود که آرمانهای بزرگ عربی را نمایندگی میکرد؛ آرمانهایی مثل وحدت، استقلال، عدالت اجتماعی و مقاومت در برابر سلطه خارجی. ابوریش معتقد است که پس از ناصر، جهان عرب وارد دورهای شد که سیاستمداران جای رهبران آرمانگرا را گرفتند. بنابراین، این عنوان نه یک توصیف تاریخی، بلکه یک داوری فرهنگی و سیاسی است که نشان میدهد چرا ناصر هنوز هم در حافظه جمعی عربها جایگاهی یگانه دارد.
نظر شما