سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مریم محمدی؛ ایوب آقاخانی نام شناخته شدهای در تئاتر ایران است. انتشار نمایشنامه جدیدش با نام «مادر شبها»، فرصت مناسبی بود تا با او درباره این نمایشنامه و چگونگی نگارش آن به گفتوگو بپردازیم. آنچه میخوانید شرح گفتوگو با ایوب آقاخانی درباره نمایشنامه «مادرشبها» و ترس ها و تردیدهای او درباره نوشتن این نمایشنامه است.
برای شروع کمی در مورد نمایشنامه «مادر شبها» توضیح بدهید که ایده آن از کجا آمد و در چه زمینهای است؟
در ابتدا باید عرض کنم که نمایشنامه «مادر شبها» در واقع محصول واکنش من به واقعه مهم ترک افغانستان توسط نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۲۱ است. به نظرم این اتفاق در تکمیل سه گانهای که درباره افغانستان نوشتهام، یعنی نمایشنامه «کسوف» و رمان «شقیقههای سفید»، به من کمک میکرد و همین هم شد. در این سهگانه، یک حلقه سوم مفقوده وجود داشت که این واقعه بزرگ، یعنی ترک افغانستان توسط نیروهای آمریکایی و پایان جنگ بیست ساله میتوانست مبنای دراماتیک مناسبی برای رسیدن به این هدف باشد. بنابراین، من از زاویه دید خودم به شخصیتها و دنیای خاصی پرداختم که در این نمایشنامه تعریف دارند و داستان آنها را روایت میکنم.
«مادر شبها» داستان و فرم روایی پیچیدهای دارد و با دو شخصیت اصلی پیش میرود که در فرم روایی خاصش به ظاهر پنج کاراکتر دارد و این خود از پیچشهای ساختاری نمایشنامه است. داستان این شخصیتها از این واقعه تاریخی بزرگ برآمده است. البته برای نوشتن این نمایشنامه مدتها صبر و زمان صرف کردم. مهمترین موضوعی که برایم در این میان پس از تکمیل طرحش به نظر پررنگ میرسید، این بود که این طرح نمایشنامه هنوز به جواب نهایی نرسیده و نیازمند افزودن جزئیات بیشتری است.
یکی از مراحل مهم در فرآیند نوشتن و رفع نقص اشاره شده، سفر به افغانستان بود که به منظور مشاهده شرایط پس از ترک نیروهای آمریکایی انجام دادم. این سفر به کابل و هرات در زمانی بود که طالبان دوباره به افغانستان بازگشته بودند و قدرت را در دست گرفته بودند. در این شرایط پرتنش و پیچیده، که به اعتقاد من جرات انجام چنین سفرهایی را از بسیاری میگیرد، من به افغانستان رفتم و چند روزی آنجا بودم. در این مدت، مشاهدات میدانی داشتم، تحقیق کردم و حتی با هنرمندان تئاتر کابل و هرات صحبت کردم. همچنین با طالبان در خیابانها مواجه شدم و از نگاههای شکآلود آنها هراس داشتم. در این مدت، با افغانستانیها هم گپ زدم و تجربیاتم را به ایران بازگرداندم، ولی باز پس از بازگشتم، نتواستم نمایشنامه را به نگارش درآورم.
میخواهم بگویم که نوشتن این نمایشنامه بسیار برای من سخت و دشوار بود. چرا که احساس میکردم در نمایشنامه «کسوف» به قلهای از توفیق رسیدم و به لطف خدا آن نمایشنامه موفق بود و تقریباً در تمام استانهای کشور با هنرمندان استانی اجرا شد و حتی در چند کشور خارجی هم به روی صحنه رفت و جوایز زیادی برای من به ارمغان آورد. با این وصف و با وجود این موفقیتها، باید با دقت بیشتری به این فضا نزدیک میشدم. کامل کردن سه گانهام وسواس خاصی طلب میکرد. این مسئله دست و دلم را میلرزاند و نمیتوانستم به سرعت و شتاب یا با اعتماد به نفس کافی و همیشگی به نوشتن ادامه دهم.
پختن ایده و طراحی نمایشی بر اساس یک شخصیت افغان که با نیروهای آمریکایی همکاری کرده بود، زمانی طولانی از من گرفت. این شخصیت در موقعیت نمایشی ما در شرایط خاصی قرار دارد و از آنجایی که پیچیدگیهای زیادی در توسعه موقعیت او وجود داشت، نوشتنش چهار سال زمان برد. سرانجام، قلم به کاغذ رسید و نمایشنامه «مادر شبها» نوشته شد و با همت نشر «عنوان» منتشر شد. من خوشحالم که این نمایشنامه به چاپ رسید و امیدوارم به زودی اجرایش را نیز روی صحنه داشته باشیم.
واقعاً تا به حال ندیده بودم که کسی برای نوشتن یک نمایشنامه اینقدر تلاش کند. شما برای رفتن به افغانستان چالشی هم داشتید؟
در ابتدا وقتی درباره سفرم به افغانستان صحبت کردم، مخالفتهایی از طرف خانوادهام داشتم. به خصوص همسرم به شدت نگران و ناراحت بود اما از آنجا که یکی از اصول مهم زندگیام این است که وجه حرفهای خود را جدی بگیرم، چون نوشتن و تئاتر برای من بسیار اهمیت دارد، بنابراین به رغم نگرانیهای خانوادهام به این سفر رفتم که با سختیهایی هم همراه بود. وقتی اولین بار ساعت ۹ شب در کابل در یک چهارراه با نیروهای طالبان مواجه شدم، تنها تصویری که در ذهنم آمد، تصویر خانواده و عزیزانم بود که به شدت مخالف راهی شدنم بودند. امیدوار بودم این سفر اشتباهی نباشد و مشکلی برایم پیش نیاید که خوشبختانه به لطف خدا، این سفر سخت و پرخطر با هر فراز و نشیبی بود به خیر گذشت.
اگرچه این نمایشنامه ۵۰ صفحهای به نظر نیاورد که چه سختی هایی پشت نوشتنش بوده، اما من همچنان به رسالت خود در نوشتن وفادارم و به اصالت محصولی که باید بر کاغذ بیاید، پایبند هستم. مهم نیست که رنج و سختی اش به چشم بیاید یا نه. در دنیای امروز که همه چیز میخواهد سریع برگزار شود و آسان گرفته شود، هنوز هم بر این باور هستم که باید با دقت و صرف زمان کافی به کار خود ادامه دهم. از نظر من دنیای امروز از انسانها میخواهد همه چیز را آسان بگیرند و در فرهنگ سطحی و فستفودی غوطهور شوند. امیدوارم بتوانم این نگاه را حداقل به کسانی که تحت تعلیم من هستند، یعنی دانشجویانم یا تحت تاثیر نوشتههایم هستند یعنی مخاطبانم، منتقل کنم.

ما میدانیم که بیشتر نمایشنامههای ایران ترجمهشدهاند و تعداد کمی از آنها به طور اصیل و از قلم ایرانی نوشته میشوند. علت این موضوع چیست و فکر میکنید که مخاطب ایرانی چه میزان به نمایشنامههای ایرانی علاقه دارد؟
هیچگاه نباید فراموش کنیم که ما در یک جریان فرهنگی قرار داریم که پشت آن نامهای بزرگی چون اکبر رادیها، بهرام بیضاییها و غلامحسین ساعدیها قرار دارند. من ترجیح میدهم و اصرار دارم بر این نکته تأکید کنم که ایرانی، داستانگو و قصهسراست و قلم او در بستر جغرافیای خاص خود و تاریخ مملکتش اصالت دارد. ما نمیتوانیم مسئله تعریف و هویت را نادیده بگیریم و اجازه دهیم که تئاتر ما به سیطره آثار ترجمهشده درآید.
البته به نظر من این بدبینی به آثار ترجمهشده شایسته نیست و اساساً این اتفاق مطابق آمار شما نیفتاده است. تئاتر ما در کلیت خود تحت تاثیر آثار فرنگی نیست، اما قبول دارم که لازم است توجه بیشتری به نمایشنامههای ایرانی داشته باشیم. توجه ما به تولید نمایشنامههای ایرانی باید جدیتر باشد و فرآیند تولید این آثار باید بهطور شایستهتر و مستمرتری شکل گیرد. این مسئله باید از طریق آموزش، طراحی زیرساختها و تشویق و تهییج جامعه ایرانی توسط مسئولین و سیاستگذاران فرهنگی دنبال شود.
ما باید سیاستهای اساسیای اتخاذ کنیم که موجب افزایش اهمیت نمایش ایرانی در سطح جامعه شود. منظور من از نمایش ایرانی، نه فقط نمایشهای مبتنی بر آیینها، بلکه نمایشنامههایی است که از قلم ایرانی برآمدهاند. این نمایشنامهها میتوانند در هر قالب مدرن یا سنتی که نویسنده تشخیص دهد، نوشته شوند. من فکر میکنم این موضوع به سیاستگذاریهای ما ارتباط زیادی دارد و ما باید ستونهای ادبیات نمایشی ایران را همانطور که اسلاف و پیشینیانمان برای آن تلاش کردند، جدی بگیریم و در مسیری که آنها بر اساس اصالت فرهنگی ایجاد کردهاند، حرکت کنیم. این چیزی که میگویم شعار نیست و خود من در عمل به آن پایبند بودهام.
سالهاست که پروژهای به نام «چهار فصل تئاتر ایران» را مدیریت کردهام. هدف این پروژه تولید نمایشنامههای ایرانی است، نمایشنامههایی که در مناطق مختلف ایران و توسط نویسندگان مختلف با مضامین متنوع نوشته میشوند. در طول این دو دهه، بیش از ۲۰۰ نمایشنامه ایرانی قابل دفاع تولید شد که نه در پایتخت، بلکه در تمام مناطق ایران از جمله جنوبیترین و شمالیترین نقاط، توسط نویسندگان آن خطهها به نگارش درآمد. در این فرایند، ما تأمین مالی برای چاپ، مشاوره با نمایشنامهنویسان زبده و دیگر امکانات حمایتی را فراهم کردهایم. تمامی این تلاشها و نتایجی که گرفتیم نشان داد که مخاطبان به سرعت این فرصتها را جذب کرده و از آن بهره میبرند.
در صحبتهای قبلی اشاره کردید که این پروژهها نباید وابسته به یک فرد خاص باشند، در مورد این دیدگاه بیشتر توضیح بدهید.
بله، همانطور که گفتم، انجام این کار نباید وابسته به فرد خاصی باشد. فردی مانند ایوب آقاخانی نباید محور این پروژهها باشد. نباید قائم به فرد باشد.این روند باید به یک سیستم تبدیل شود که متکی بر برنامهریزی و اولویتبندی مسئولان فرهنگی کشور باشد. ما میراثدار گنجینهای با تاریخی چند سدهای در ادبیات ایران هستیم و اکنون نیز در مورد ادبیات نمایشی ایران صحبت میکنیم. ما باید این میراث را به درستی برای آیندگان حفظ کنیم. باید آن را با دقت و وسواس بررسی کرده و به جهانیان نشان دهیم که چنین میراثی داشتهایم و به آن میبالیم. این نیاز به یک جهد عمومی، فردی و سیستماتیک دارد. سیستماتیک یعنی از سوی مسئولان و فردی یعنی از طرف هنرمندان. تا زمانی که این همگرایی به درستی ایجاد نشود، هیچکدام از این مسائل به اندازه کافی اثرگذار نخواهند بود. ترکیب این دو پاسخدهنده است. این فریادی است که من سالهاست میزنم و هنوز امیدوارم کسی بهدرستی این صحبتها را بشنود. مسئول دلسوختهای باید به ظرافتهای مسئله توجه داشته باشد، اما تا این لحظه به نظر میرسد که توجهی به این نکات نشده است. امیدوارم که به زودی این توجه صورت گیرد.

آیا پروژه «چهار فصل» تعطیل شده است یا خیر؟
در حال حاضر خیر، همچنان تعطیل نشده است. در واقع، متولی یا حامی مالیاش را از دست داده است. ولی تا زمانی که من زندهام، پروژه تعطیل نخواهد شد. فقط منتظر هستم تا یک جای دیگر مسئولیت تأمین هزینههای پروژه را بر عهده بگیرد تا بتوانم دوباره آن را فعال کنم. با توجه به مسئولیتی که در دانشگاه سوره دارم، ممکن است بتوانم این کار را از طریق واحد فرهنگی دانشگاه سوره انجام دهم. اگر اینطور نشد، بالاخره جایگزینی پیدا خواهد شد. من شخصی نیستم که به سادگی کوتاه بیایم.
با توجه به دورههای آموزشی و کلاسهایی که برگزار میکنید آیا هیچگاه به فکر این نبودهاید که یک کتاب آموزش نمایشنامهنویسی یا چیزی شبیه به آن بنویسید؟
ببینید، این پیشنهاد بسیار خوبی است. پیشنهاد شما مرا به یاد روزگاری میاندازد که من را مجاب کردند تا کتابی به عنوان راهنمای عملی نمایشنامهنویسی برای رادیو بنویسم. این کتاب تاکنون تنها کتاب مرجع کاربردی در زمینه نمایش رادیویی است که در بسیاری از دانشگاهها تدریس میشود. من از کسانی که مرا ترغیب کردند تا این کتاب را بنویسم، سپاسگزارم.
اما در خصوص نمایشنامهنویسی برای صحنه، باید بگویم که تالیفات زیادی هم به زبان فارسی و هم به زبانهای دیگر در دسترس است. این مسئله کمی من را بیانگیزه کرده است، چرا که تا زمانی که مطمئن نشوم کتابی که بنویسم، مطلب جدید و نوینی خواهد داشت که در آثار دیگران برای مخاطب قابل دستیابی نباشد، رغبت و همت برای این کار ندارم. اما پیشنهاد شما را روی چشم میگذارم و مطمئن باشید که به آن فکر خواهم کرد. شاید روزی به آن عمل کنم. ولی دغدغه اصلی من این است که آیا یک کتاب جدید در زمینه نمایشنامهنویسی چیزی بر آنچه که در بازار موجود است، میافزاید؟ چیزی که در دیگر کتابها قابل دستیابی نباشد. به محض اینکه به چنین باوری رسیدم، یقیناً همان روز اقدام خواهم کرد.
نظر شما