پنجشنبه ۱ دی ۱۴۰۱ - ۱۸:۵۶
هدف اصلی نویسنده نوقلم نباید صرفا چاپ یک کتاب باشد

فاطمه بهبهانی، نویسنده کتاب «نشانی گنج» که اولین اثر چاپ‌شده‌اش به حساب می‌آید معتقد است یک نویسنده نباید هدف اصلی‌اش صرفا چاپ یک کتاب باشد؛ همین که او فکر کند یک نویسنده است و از عهده نوشتن یک داستان برمی‌آید یعنی تمام تلاشش را کرده است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ مسیر نویسندگی و انتشار کتاب می‌تواند برای کسی یک‌ساله باشد و برای دیگری چندساله، می‌تواند یکی را با اولین کتابش به شهرت عجیبی برساند و یکی را فقط چندقدم جلوتر ببرد؛ اما نکته‌ای که برای همه این‌ها مشترک است این است که دوست دارند بنویسند، حتی اگر مدت‌ها برای تحقق این آرزو صبر و تلاش کرده باشند. فاطمه بهبهانی، کتاب‌اولی‌ای است که بعد از 18 سال نوشتن، اولین داستانش را منتشر کرد. او متولد سال 1363 در قم، الهیات خوانده و مادر دو فرزند است. کتاب «نشانی گنج» به قلم بهبهانی و به کوشش انتشارات کتاب جمکران در 95 صفحه برای نوجوانان ایرانی منتشر شده است. داستانش به ماجرای بمباران خیابان آذرشهر قم و شهادت خانواده قربانیان در این بمباران می‌پردازد. این کتاب از زاویه دید رضا قربانیان، پسر نوجوان خانواده قربانیان که برحسب اتفاق از بمباران جان سالم به در برده است و با وجود سن کم باید بار مصیبت از دست دادن خانواده را به دوش بکشد، ماجرا را روایت می‌کند. «نشانی گنج» مخاطب را با خود به دهه شصت می‌برد و در حال‌وهوای آن‌روزها با رضا همراه می‌کند. در دهمین شماره از پرونده «کتاب‌اولی‌های ادبیات ایران» با فاطمه بهبهانی گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:


چرا خواستید نام فاطمه بهبهانی به عنوان نویسنده شناخته شود، نه در حرفه‌ای دیگر؟
علاقه خودم بوده است که به دنبال این حرفه رفته‌ام. حدودا 17، 18 سال است که وارد این حوزه شده‌ام و کارهای قبلی‌ام در روزنامه‌ها، مجله‌ها و هفته‌نامه‌ها چاپ شده‌اند. در حال حاضر هم آموزش نویسندگی برای مقاطع مختلف مثل کودک و نوجوان و بزرگسال دارم.
 
با توجه به سابقه‌تان چه شد که به تازگی اولین اثرتان منتشر شد؟
یک‌سری مشکلات برای خودم پیش آمد که گاهی از این مقوله فاصله گرفتم؛ ولی به کمک دوستانم دوباره برگشتم و شروع کردم و ان‌شا‌الله ادامه هم خواهم داد.
 
«نشانی گنج» اولین داستان شماست؛ چطور ایده‌اش شکل گرفت؟
به‌خاطر اینکه با چندنفر از گروه انتشارات کتاب جمکران آشنا بودم و از دوستانم بودند این سوژه به من معرفی شد. آن‌ها خواستند که قلم بزنم و البته تردید هم داشتند که آیا از چنین سوژه‌ای، می‌توان کار نوجوان بیرون آورد یا نه. خوشبختانه توانستیم.
 
به عنوان اولین کار داستانی چرا به سراغ یک موضوع واقعی رفتید که دخل و تصرف در آن ممکن است حساسیت‌هایی را برانگیزاند؟
ببینید من با این فضا آشنا بودم و از زندگی خانواده‌های شهدا دور نبودم و قبلا هم کار درباره شهدا انجام داده بودم. اولش که سوژه پیشنهاد شد، برایم قصه خیلی دردناکی بود؛ ولی چون شخصیتی که دارد داستان را تعریف می‌کند یک نوجوان است فکر می‌کردم که می‌شود از دل آن، یک کار نوجوان درآورد. با این فکر و ایده به سراغ داستان رفتم.
 
اینکه کار اول‌تان یک سوژه واقعی داشته است تجربه خوبی برایتان بود یا دوست داشتید با یک سوژه تخیلی شروع می‌کردید؟
نه، تجربه خیلی خوبی بود و تا آن‌جایی که توانستم موفق بوده است. شرط امانت‌داری را هم رعایت کردم. البته که تخیل هم در آن وجود دارد و صرفا واقعیت نیست. درهم‌آمیزی واقعیت و تخیل در داستان هم که یک امر مسلم است.
 
از نحوه نوشتن این داستان برایمان بگویید. چطور و در چه مدت انجام شد؟
سوژه اولیه که به من تحویل داده شد، خاطرات از زبان شخصیت راوی داستان بود. این اصلا کافی نبود و ما حتما نیاز داشتیم که مجددا مصاحبه داشته باشیم و در جریان جزئیات دیگر قرار بگیریم. در ادامه ما با شخصیت راوی مصاحبه انجام دادیم و خیلی چیزها به سوژه اولیه اضافه شد. حدودا هشت‌ماه با سوژه درگیر بودم. من خانه‌دار بودم و کارهای روزانه‌ام با داستان‌نویسی همراه و فکر و ذهنم درگیر قصه بود. گاهی با آن گریه کردم و گاهی هم خندیدم.
 
آیا نقطه‌ای در روند نگارش داستان بوده است که به کلیت نوشتن داستان شک کنید و برای ادامه کار سردرگم شوید؟
اول که ما می‌خواهیم داستان را بنویسیم حتما به فرمش دقت می‌کنیم و درگیر آن می‌شویم؛ اینکه چه تکنیکی را به کار ببریم. مخصوصا وقتی‌که کار نوجوان می‌خواهیم انجام دهیم، فرم‌های خاص خودش را دارد؛ اینکه چه کار کنیم تأثیر، جذابیت و هیجان آن برای گروه سنی نوجوان بیشتر و بهتر باشد. در ابتدای کار درگیری فرمی داشتیم؛ ولی درباره درگیری محتوایی باید بگویم، سوژه یک سوژه دردناک و غم‌انگیز بود و در خیلی جاها این دردناکی من را متأثر کرد. حتی زمانی که داشتم می‌نوشتم صحنه‌هایی بود که دردناک بود و من باید از آن‌ها کم می‌کردم یا به شکل دیگری بیان می‌کردم که آن دردناکی آن‌طور باید و شاید به مخاطب نوجوانم منتقل نشود. این موارد در مسیر نوشتن وجود داشت و باعث تحول درونی در خودم هم شد.
 
چه می‌شود که یک نویسنده با جدیت از ابتدا تا انتهای زاده شدن یک داستان پای کار می‌ماند و می‌خواهد نسخه چاپ‌شده‌اش را ببیند؟
ابتدا به نظرم به گذشته نویسنده برمی‌گردد که چقدر برای این لحظه‌اش زحمت کشیده و چه مراحلی را طی کرده است که به این‌جا برسد. دوم اینکه آن سوژه‌ای که مقابلش است چقدر کشش این را دارد که نویسنده را همراه کند تا بتواند آن را به بهترین نحو ارائه کند. پس این مساله هم به سوژه و هم به پیشینه نویسنده مربوط است.
 
هر نویسنده، داستان‌نویسی را به شکل متفاوتی می‌بیند. جهان داستان‌نویسی از منظر شما چه شکلی است؟
جهان داستان یک جهان واقعی است که بسته به تجربیات و ذهنیات نویسنده ایجاد می‌شود و یک شکل جدیدی به خود می‌گیرد. واقعیت به شکل جدید و از منظر نویسنده روی صفحه می‌آید.
 
پس شما داستان‌نویسی را بیشتر از منظر واقعیت نگاه می‌کنید نه تخیل؟
بله؛ یک چیز واقعی باید در اطراف ما شکل گرفته باشد. داستان این‌طور است و حالا هر کسی به نوبه خود، با زبان و شکل خود تغییرش می‌دهد و بیانش می‌کند. کار داستان‌نویس و نویسنده همین است.
 
واقع‌گرایی‌تان به این برنمی‌گردد که سوژه اولین کارتان واقعی بوده است؟
نه؛ اصلا این‌طور نیست. اگر سوژه من زندگینامه نبود و واقعیت نداشت باز هم می‌توانستم بگویم چیزی که می‌نوشتم برگرفته از واقعیتی بوده که در اطراف من وجود داشته است.
 
پس شما از واقعیت به تخیل می‌رسید نه برعکس؟
بله؛ همین‌طور است.
 
آیا قاعده خاصی برای نوشتن دارید یا هر زمان سوژه و حس‌وحال نوشتن سراغ‌تان بیاید می‌نشینید و می‌نویسید؟
به نظر من داستان‌نویسی قاعده خاصی ندارد. نویسنده آن جایی که حس می‌کند باید بنویسد، می‌تواند شروع کند به نوشتن.
 
یعنی زمان و مکان مشخص و جای شلوغ و خلوت برایتان ندارد؟
طبیعتا در جای شلوغ مثل یک مهمانی نمی‌توانم بنویسم. آن سوژه را در ذهنم می‌نویسم، حتی اگر یک کلمه باشد و در شرایط مناسب می‌نشینم درباره‌اش روی کاغذ می‌نویسم.
 
در این‌باره می‌گویند که نویسنده‌ها یا علاقه‌مندان به نوشتن خوب است که دفترچه‌ای داشته باشند و ایده‌هایشان را حتما یادداشت کنند. شما چنین چیزی دارید؟
بله؛ من حتی در کلاس‌هایم هم ذکر می‌کنم که دفترچه‌ای همراه‌مان داشته باشیم تا تجربه زیستی برای هر نویسنده در آن نوشته شود. اگر خانه‌دار یا محصل‌ایم می‌توانیم چند برگه بر دیوار نصب کنیم یا به تخته بچسبانیم. با استفاده از این دفترچه ایده‌هایمان را فراموش نمی‌کنیم.
 
همیشه ایده‌هایی وجود دارند که هنوز پروانده نشده‌اند. به نظر شما حس نویسنده‌ای که هنوز بقیه ایده‌هایش داستان نشده‌اند چیست؟
وقتی ایده‌‌ها بال‌وپر نگرفته‌اند مثل نوزادی هستند که باید این‌قدر از آن‌ها مراقبت کنیم تا به آن توانایی برسند. ما اصطلاحا با بال‌وپر دادن به آن‌ها و مجددا برگشتن به یادداشت‌ها، جملات و عباراتی که نوشته‌ایم و تبدیل کردن‌شان به یک داستان کوتاه، آن‌ها را به آن توانایی رسانده‌ایم.
 
ممکن است صدها ایده و سوژه به ذهن نویسنده بیاید؛ ولی درنهایت فقط چند اثر کامل نوشته شود. به نظر شما آیا واقعا همه ایده‌ها قابلیت داستانی دارند یا این‌طور نیست؟
من سعی می‌کنم همه ایده‌ها را یادداشت کنم؛ ولی گاهی همه ایده‌ها به یک ایده اصلی تبدیل نمی‌شوند. ما بقیه ایده‌ها را زیرمجموعه و جزئی از ایده اصلی قرار می‌دهیم و سعی می‌کنیم از همه استفاده کنیم.
 
اشاره کردید که در مسیر چاپ کتاب اول‌تان با دغدغه‌ها و چالش‌هایی مواجه بودید؛ آن‌ها عمومی بودند یا شخصی؟
بعضی عمومی بود و بعضی شخصی.
 
عمومی‌‌ها چه بودند؟
یکی از آن‌ها این است؛ کسی که کار اولش است طبیعتا برای انتشارات شناخته‌شده نیست و برای اینکه کارش مقبول شود باید خیلی تلاش کند و سختی‌هایی را تحمل و با افراد مختلف صحبت کند و مشاوره‌هایی داشته باشد تا بالاخره به جایی برسد که کتابش چاپ شود. فکر می‌کنم به عنوان یک نویسنده نباید هدف اصلی‌مان صرفا چاپ یک کتاب باشد. همین که من فکر کنم یک نویسنده‌ام و از عهده نوشتن یک داستان برمی‌آیم یعنی تمام تلاشم را کرده‌ام و مراحل مختلف آموزشی را دیده‌ام و کتاب‌های مختلف را خوانده‌ام؛ پس می‌توانم یک نویسنده باشم و لازم نیست یک کتاب چاپ‌شده داشته باشم.
 
به عنوان کسی که این مسیر را رفته است، چه پیشنهاداتی برای ناشران و نهادهای فرهنگی دارید که نوقلم‌ها بیشتر دیده شوند؟ آیا نقش یکی از دیگری مهم‌تر است؟
هم نهادهای فرهنگی و هم ناشران در این مساله نقش دارند و نمی‌توانم بگویم که فقط یک نهاد یا انتشارات می‌تواند نقص‌های مسیر نوقلم‌ها را برطرف کند. از یک طرف نهادها باید به نویسنده اعتماد کنند و امکاناتی هم برای انتشارات قائل شوند که ناشران هم به نویسنده نوقلم اهمیت دهند تا اثری از او چاپ کنند. صرفا انگشت اشاره‌ام را سمت یک مورد نمی‌گیرم و فکر می‌کنم که درست هم نیست.
 
شبیه یک مثلث است؛ نهادهای فرهنگی، انتشارات و خودِ مولف. برای نویسنده‌هایی که می‌خواهند اثرشان را منتشر کنند چه توصیه‌ای دارید؟
فکر می‌کنم خود نویسنده‌ها باید مراحل مختلف آموزشی و مطالعاتی را طی کنند و به درجه‌ای برسند که ابتدا به خودشان اعتماد کنند و از آن طرف اگر اثری دارند که دوست دارند چاپ شود، نهادها و انتشارات هم همکاری لازم را داشته باشند و حتی فقط متن و داستان آن‌ها را بخوانند و دست‌کم نظری یا مشاوره‌ای دهند؛ چون نویسنده نوپا از همان مشاوره کوچک هم استقبال و دوباره متن را بازنویسی می‌کند تا مقبول انتشارات باشد.
 
اکنون به واسطه رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، امکان بیشتر نوشتن برای هر نفر فراهم شده است که در وبلاگ‌ها و دیگر رسانه‌های کوچک بنویسند. شما توصیه می‌کنید که از این‌ها بیشتر استفاده کنند تا به بیشتر شناساندن نام و قلم‌شان (برندسازی) به مخاطبان کمک کند یا اینکه به صفحه word و کاغذ پناه ببرند؟
به نظر من شبکه‌های مجازی اصلا چیز بدی نیستند. به قول شما باعث بیشتر شناخته شدن آن نویسنده می‌شوند. خیلی‌ها هستند که از این طریق شناخته شده‌اند. برای کسانی که امکان دسترسی به کتاب کمتری دارند از طریق این شبکه‌ها می‌توانند نویسنده‌ها را بهتر بشناسند و خودشان و کارشان را هم به بقیه بیشتر معرفی کنند. البته حتما باید کار با صفحه word را هم تقویت کنند.
 
ادبیات داستانی کشورمان را در بحث تألیف رو به جلو می‌بینید یا کاستی‌هایش بیشتر نمود دارد؟
این‌طور که من دارم می‌بینم فکر می‌کنم که مسیر رو به جلویی داریم؛ ولی کم‌وکاستی‌هایی هم حتما در کنارش وجود دارد. نمی‌شود که یک مسیر نقص نداشته باشد. نویسنده‌های جوان و نوجوانی را دارم می‌بینم که آینده کشور را حتما تغییر می‌دهند و می‌توانند از عهده تألیف کتاب‌هایی بربیایند که شاید شاهکار نباشد؛ ولی آینده روشنی دارد.
 
به طور مشخص، نقطه قوت و ضعف ادبیات تألیفی امروز را چه می‌بینید؟
اینکه نویسنده‌ها اعتماد کافی و لازم را ندارند و اتفاقا کسانی که آثار بازاری می‌نویسند اعتماد کاذب دارند. فکر می‌کنم اگر جای این دو تا عوض شود خیلی بهتر است؛ یعنی آن‌هایی که واقعا باید اعتماد کافی داشته باشند جلو بیایند و آن‌هایی که می‌بینیم کارشان نقص دارد پا پس بکشند.
 
کتاب اول‌تان بالاخره پس از سال‌ها تلاش چاپ و منتشر شد. سوژه دیگری هم در ذهن یا در دست نگارش دارید؟
هم سوژه ذهنی دارم که به آن فکر می‌کنم و هم یک داستان کوتاه دارم که نیاز به بازنویسی دارد. هر دو در قالب داستان نوجوان هستند و البته فکر نمی‌کنم هر دو دوباره فضای ادبیات پایداری داشته باشند. احتمالا یکی از آن‌ها داستان تخیلی شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها