سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): نظریهپردازی درباره جنگ یکی از جنبههای پیچیده و عمیق است که میتواند ابعاد مختلفی از جنگ را مورد بررسی قرار دهد. در دوران جنگ، بهویژه در جنگهایی مانند جنگ عراق و ایران، نظریهپردازی و تحلیل تنها به ایدههای نظامی محدود نمیشود، بلکه به تحلیلهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میپردازد. فرآیند تصمیمگیری در شرایط جنگی، معمولاً به دلیل فشارهای زمانی و بحرانهای لحظهای دچار محدودیت میشود و فرصت برای تامل نظری در بسیاری از موارد کمتر است. اما بهرغم این، تحلیل و نظریهپردازی درباره جنگ میتواند راهگشا و کارساز باشد، وقتی نظریهپردازی به درستی انجام شود میتواند منجر به فهم بهتر فرآیندها و تصمیمات جنگی، تحلیل رفتار دشمن، بررسی اشتباهات استراتژیک و حتی پیشبینی شرایط آینده شود. در واقع، جنگ نه تنها عرصهای برای کنشهای نظامی است، بلکه میتواند فضایی برای ارتقای دانش نظری و توسعه راهبردهای مختلف در شرایط بحرانی باشد. جنگ عراق و ایران نمونهای از این فرآیند است که در آن ما شاهد ترکیب علوم نظامی با علوم انسانی و دینی بودیم. استفاده از مفاهیم عاشورا و جنگهای صدر اسلام در کنار مفاهیم مدرن و استراتژیهای نظامی نوعی نظریهپردازی منحصربهفرد را شکل داد که همزمان هم الهامبخش و هم کاربردی بود. برای بررسی عدم تمایل دانشگاهیان به تحقیق و تالیف درباره جنگ عراق و ایران با غلامرضا ظریفیان، استاد بازنشسته تاریخ دانشگاه تهران و داور کتاب سال دفاع مقدس به گفتوگو پرداختیم که در این مجال بخش دوم آن منتشر شد.
بیش از سه دهه از جنگ عراق و ایران میگذرد اما هنوز اسناد جنگ بهطور کامل در دسترس نیست و آثار چندان قوی در زمینه تحلیل جنگ منتشر نشده است. به نظرتان چه علتی سبب شده تا دانشگاه رغبتی نداشته باشد در زمینه جنگ تحمیلی تحقیق و پژوهش کند؟
با وجود گذشت سالها از پایان جنگ، همچنان در مواجهه با اسناد محرمانهای که پس از ۳۰ سال امکان دسترسی به آنها فراهم میشود، ما هنوز اسیر روایتهای رسمی از جنگ هستیم. جریانهای غیررسمی از جمله روشنفکری و آکادمیک، بهندرت به عرصه جنگ ورود کردهاند و تنها به طور محدود به تحلیل عوارض آن پرداختهاند. در حالی که زبان رسمی تا حد زیادی مفید و کارآمد است، به ویژه زمانی که راویان جنگ که خود در کنار فرماندهان حضور داشتند موفق به جمعآوری روایتهایی دست اول از عملیاتها شدهاند، بازتاب دقیقتر و پردازش این وقایع همچنان امری پیچیده و دشوار به نظر میرسد.
تا زمانی که جنگ در چارچوب رسمی خود باقی بماند، متولیان خاصی به تبیین مفاهیم آن خواهند پرداخت. همچنان قوانین و قواعدی وجود دارند که مشخص میکنند «جنگ چیست» و این پاسخ باید از زبان رسمی و نهادهای مربوطه صادر شود. اما حقیقت آن است که هر پدیدهای در دنیای مدرن با نقد مواجه میشود، بیشتر در ذهنها باقی میماند. چرا که هر چه پدیدهای از عرصه نقد و بررسی خارج شود احتمال ماندگاری و تداوم آن کاهش مییابد. این در حالی است که تصور عمومی این است که اگر جنگ کمتر مورد نقد قرار گیرد، محفوظتر خواهد ماند. چنین تصوری اساساً اشتباه است.
با نگاهی به تاریخ، حتی در متون مذهبی نیز میتوان دید که شکست بخشی از تجربه انسانی است. جنگ احد، جایی که پیامبر اسلام و صحابه در آن حضور داشتند و شکست خوردند به روشنی نشاندهنده این واقعیت است که شکست جزئی از تاریخ است. حتی خداوند در قرآن به نقد این جنگ پرداخته و ضعفها و کاستیهای مومنان را مورد اشاره قرار داده است. این امر به ما یادآوری میکند که درک و بررسی ضعفها و نقد حوادث تاریخی نه تنها تضعیفکننده نیست، بلکه میتواند موجب تقویت و یادگیری از آنها شود.
اگر ما به این باور برسیم که نقد جنگ باعث تضعیف آن خواهد شد در واقع فرصتی بزرگ برای پیشرفت و رشد خود را از دست دادهایم. نقد جنگ میتواند به ما کمک کند تا ضعفهای گذشته را شناسایی کرده و از وقوع چنین حوادثی در آینده جلوگیری کنیم. بنابراین، لازم است که در گفتمان عمومی جنگ را از ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و الهیاتی مورد بررسی قرار دهیم. بهویژه که در جنگ ایران و عراق علاوه بر فداکاریهای انسانی ابعاد مختلفی از مفاهیم سیاسی، مذهبی و نظامی در هم آمیخته بود که نباید از آنها غافل ماند.
با توجه به اینکه در جنگ عراق و ایران حضور داشتید درباره شیوه جنگ بفرمایید؟
اگرچه در ابتدای جنگ مفاهیم و استراتژیهای جنگهای کلاسیک به کار گرفته میشد به مرور زمان شاهد تحولات جدیدی بودیم. جنگ ایران و عراق نه تنها به لحاظ عملیاتی، بلکه در زمینههای نوآوریهای فنی و علمی نیز به رشد و تکامل دست یافت. دانشگاهیان و متخصصان در حوزههای مختلف علمی از جمله رادار، مهندسی جنگ و تکنیکهای جدید در عملیاتها نقشی اساسی ایفا کردند. این همکاری بین جنگ و آکادمی که بسیاری از فرماندهان جدید از دانشگاهیان بودند وجه تمایزی در جنگ ما ایجاد کرد.
جنگ ایران و عراق با وجود استفاده از مفاهیم و اصول ابتدایی در آغاز جنگ بهطور عمده به جنگی مدرن تبدیل شد. شکستهای اولیه، که از جمله در عملیات رمضان مشاهده شد به تدریج موجب تغییر استراتژیها و تحولات جدید در سازماندهی و تکنیکهای جنگی شد. آنچه که ابتدا به صورت جنگی کلاسیک آغاز شد به تدریج به یک جنگ مردمی و نامتقارن تبدیل گشت. این تحول نشاندهنده تغییرات عمده در شیوههای جنگی و انطباق با شرایط پیچیدهتری بود که در آن زمان ایجاد شد.
در نهایت جنگ ایران و عراق نه تنها در عرصه نظامی، بلکه در عرصههای اجتماعی و سیاسی نیز به یک چالش بزرگ تبدیل شد. با آنکه عراق نتوانست به هدف نهایی خود دست یابد، پایان جنگ با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و زیر فشار قواعد مدرن بینالمللی رقم خورد. این پایان جنگ نه بر اساس اصول صدر اسلام، بلکه با مفاهیم مدرن حقوقی و سیاسی به وقوع پیوست.
برخی کارشناسان معتقدند در وصیتنامههایی که از شهدا باقی مانده، ار متن آنها اینگونه برداشت میشود که ابتدا دغدغه دین اولویت داشته و بعد دغدغه خاک مطرح شد. برای همین در ابتدای جنگ وجه ناسیونالیستی آن کمتر دیده میشود. چه توضیحی برای این امر وجود دارد؟
درست است که جنگ ایران و عراق نخستین جنگی نبود که در این سرزمین رخ داده است. ایران در طول تاریخ شاهد صدها جنگ بوده که در بسیاری از آنها شکست خورده و در برخی دیگر پیروز شده است. اما آنچه که این جنگ را متفاوت میسازد، شرایط خاص اجتماعی و سیاسی زمان وقوع آن است. اگر این جنگ پیش از انقلاب اسلامی رخ داده بود، ترکیبی از انگیزههای ملی و مذهبی ایرانی میتوانست شکل بگیرد، اما نکته قابل توجه این است که جنگ ایران و عراق بلافاصله پس از یک انقلاب مذهبی آغاز شد.
انقلاب اسلامی، که در قلب جهان شیعی اتفاق افتاده بود زمینهای خاص برای این جنگ فراهم کرد. در طول تاریخ شیعه همواره در عرصه حکومت در انزوا بوده و حاکمیتهای اهل سنت مانند امپراتوری عثمانی، بر بخشهای گستردهای از جهان اسلام تسلط داشتهاند. حالا اما یک حکومت شیعی با آرمانهایی چون عدالت و آزادی شکل گرفته بود. طبیعی است که وقتی این جنگ بلافاصله پس از انقلاب رخ میدهد انگیزههای الهی و دینی بهویژه در روحیه مردم و نیروهای نظامی نقش برجستهای پیدا میکند.
یکی از دلایل پیروزی ایران در این جنگ شاید همین روحیه دینی و الهی بود که در فضای عمومی آن زمان شکل گرفته بود. این انگیزههای مذهبی و الهی نه تنها در جنگ بلکه در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران رسوخ کرده بود و این امر جنگ را از حالت صرفاً نظامی به یک جنگ معنوی و مذهبی تبدیل کرده بود. از این رو جنبههای مذهبی و الهی نه تنها در عرصه نظامی بلکه در تحلیلهای اجتماعی و سیاسی نیز خود را نشان میدهد و بههیچوجه تصنعی نیست. اگرچه در سایر نقاط جهان عوامل دیگری میتوانستند در شکلگیری و روند جنگها مؤثر باشند، جنگ عراق و ایران بهویژه در این بستر مذهبی و تاریخی قرار داشت که سبب شد این جنگ یک ویژگی ویژه پیدا کند. از سوی دیگر عراق تحت حاکمیت حزب بعث بیشتر بر انگیزههای ملی و سیاستهای خود متمرکز بود. در حالی که در ایران پس از انقلاب اسلامی، ترکیب دین و ملیت بهطور پیچیدهای در هم تنیده شد.
در نهایت میتوان گفت که در ایران، از دوران باستان تا پس از انقلاب اسلامی، رابطهای پایدار و بیتعارض میان دین و ملیت وجود داشته است. در این میان، هرچند که گاهی تلاشهایی برای کاهش تأکید بر هویت ملی در راستای انقلاب اسلامی صورت گرفت، اما اساساً پیوند عمیقی میان این دو عنصر یعنی دین و ملیت، در تاریخ ایران برقرار بوده است. جنگ عراق و ایران نیز یکی از نمونههای بارز این همافزایی میان دین و ملیت بود که در آن دوران خاص تاریخی به اوج خود رسید.
در زمان جنگ، نقالهایی که به شاهنامهخوانی مشغول بودند وجود داشتند، اما اسناد و مدارک بسیار کمی از آنها در دسترس است و شاهنامه که در آن رزم و حماسه وجود دارد کمتر دیده میشود. علت این امر چه مسئلهای میتواند باشد؟
جنگ، بهویژه در عرصههای عملیاتی فضایی است که کمتر فرصتی برای اندیشیدن جدی فراهم میآید. در این فضا بیشتر اقدامات معطوف به کنشها و واکنشهاست و به همین دلیل در جریان جنگها معمولاً نظریهپردازی و تفکر آکادمیک به تعویق میافتد. در عرصه کنش همه چیز به سرعت در حرکت است و هیچگاه فرصت مناسبی برای توقف و تأمل وجود ندارد. فاصله میان انقلاب و جنگ نیز بسیار کوتاه بود و عملاً فضای اجتماعی و سیاسی کشور به سرعت به سمت بحرانهای مختلف پیش رفت. این بحرانها نظیر تلاطمهای کردستان، ترکمن صحرا، کودتا و تغییر رئیسجمهور موجب شد که فضای سیاسی و اجتماعی پر از عمل و اکشن باشد نه تأمل.
در این وضعیت آنچه که بهویژه مهم است، ناتوانی از فراهم آوردن فرصتهای لازم برای تفکر و تحلیل عمیق است. به عبارت دیگر تنها در صورتی میتوان از چنین تجربیاتی بهرهبرداری کرد که پیش از وقوع جنگ یا بحران زمینههای نظری و فکری مناسب فراهم شده باشد. یکی از دلایلی که ما در جنگ ایران و عراق از مفاهیم عاشورا بهره بردیم این بود که ادبیات عاشورا در ایران بسیار غنی و پرمحتواست. این ادبیات نه تنها در فضای جنگ، بلکه در عرصههای فرهنگی و اجتماعی نیز قابل استفاده است. اما در مقابل، در ارتباط بین دین و ملت کار زیادی انجام نشده است. بهویژه در آثار حماسی ایران نظیر شاهنامه که وجه حماسی جنگ را بهخوبی بازتاب داده است کمتر به تحلیل این مقوله پرداخته شده و فرصتهای استفاده از آن در فضای جنگی درک نشده است.
در چنین شرایطی جنگ بهعنوان یک عرصه کنش بهطور طبیعی فضایی برای تأمل و تفکر عمیق باقی نمیگذارد. از این رو باید تلاش کنیم تا در زمانهای غیر جنگ بسترهای مناسب برای تأمل و تبیین مفاهیم مختلف جنگ و تعامل آن با دین و ملت فراهم شود. در این فرآیند از ظرفیتهای دینی و ملی باید بهطور همزمان بهرهبرداری کرد. این دو در حقیقت سرمایههای بزرگی هستند که میتوانند در مواجهه با بحرانها به یکدیگر کمک کنند. در برخی فضاها ممکن است یکی از این دو ظرفیت یعنی دین یا ملت، بهویژه در یک فضای دینی یا ملی برجستهتر شود، اما این امر نباید باعث درافتادن این دو در تعارض شود. من معتقدم که باید بهطور جدی در هر دو زمینه کار کرد و این دو را در برابر هم قرار نداد. این دو ظرفیت، بهعنوان عناصر تکمیلی، میتوانند در کنار یکدیگر نقش مهمی در تقویت هویت ملی و دینی کشور ایفا کنند و از این طریق به مقابله با چالشهای مختلف بپردازند.
چه مدت در جنگ حضور داشتید؟
ما پیش از آغاز جنگ در منطقه کردستان درگیر بودیم و درگیریها در آن منطقه همچنان ادامه داشت. سپس با شروع جنگ، ما به جنوب غربی کشور منتقل شدیم و در کنار منطقه ۷ که شامل شهید بروجردی و عملیاتهایی همچون فتح المبین بود حضور پیدا کردیم. در آن زمان، ما در کنار تیپهای مختلف مثل حضرت رسول، محمد بروجردی و محمدابراهیم همت بودیم و پس از آن در جنوب کشور مستقر شدیم.
اما پس از مدتی نقش ما در جنگ تغییر کرد. دیگر بیشتر در عملیاتهای مختلف حضور مستقیم نداشتیم و بیشتر به برنامهریزی و مدیریت روایت جنگ مشغول شدیم. هدف ما این بود که آنچه در کنار فرماندهان رخ داده است، چه پیروزیها چه شکستها به درستی ثبت و منتقل شود. در بسیاری از عملیاتها افراد بهطور مستقیم در کنار فرماندهان و رزمندگان حضور داشتند و از آنجا که درگیر جنگ نبودیم بیشتر به جمعآوری و تحلیل اطلاعات و روایتهای دقیق جنگ میپرداختیم.
بعد از پایان هر عملیات، افرادی که در خط مقدم حضور داشتند از ما میخواستند که تحلیلهای دقیقتری از موفقیتها، شکستها و مشکلات جنگ ارائه دهیم. بنابراین در مقطع پایانی جنگ، بیشتر نقش ما به تحقیق و پژوهش و جمعآوری اطلاعات تبدیل شد تا بتوانیم ابعاد مختلف جنگ را بهطور مستند و دقیق بررسی کنیم، بهویژه در زمینه موفقیتها و ناکامیهایی که در روند عملیاتها بهوجود آمد.
روایتهای شفاهی در جنگ از چه سالی شروع شد؟
قبل از آغاز عملیات فتحالمبین، کتابهایی درباره جنگ میهنی به ویژه درباره جنگ ویتنام الهامبخش بود. در ابتدای عملیاتها، نیروها بهطور مستقیم کنار فرماندهان قرار میگرفتند و در این میان، اطلاعاتی سری و حیاتی جمعآوری شده بود. ثبت و ضبط این اطلاعات، در ابتدا با واکنشهای زیادی روبهرو بود، چرا که اهمیت این کار در آن زمان کمتر درک میشد، اما بهمرور زمان و با آغاز روند جنگ ضرورت این اقدام به وضوح مشخص شد.
مطالعه کتابهایی درباره جنگ انگیزه بسیاری به ما داد، چرا که نشان میداد که باید تمامی ابعاد جنگ را مستند کنیم. در آن زمان، صدها نوار صوتی از فرماندهانی چون باقری، بروجردی، خرازی و همت داشتیم که در لحظات حساس عملیاتها، مدیریتهای بیواسطه و گاهی پرتنش را به نمایش میگذاشتند. این نوارها بخشی از تاریخ زنده جنگ بود جایی که فرماندهان گاهی فریاد میزدند، گاهی عصبانی بودند و حتی ممکن بود صحبتهای تند و جدی نیز میانشان رد و بدل شود. این لحظات سرمایهای بسیار بزرگ و بینظیر از مدیریت جنگ بودند که باید ثبت میشد.
ما در آغاز جنگ در کنار فرماندهان حضور داشتیم و با آغاز هر عملیات این لحظات مهم را ضبط و ثبت میکردیم تا بعدها به بررسی و تحلیل آنها بپردازیم. برخی از افراد هم در این عملیاتها به شهادت رسیدند. پس از پایان جنگ، با گفتگو و تبادلنظر با فرماندهان، نواقص این روایتها شناسایی و تبدیل به متنهایی شدند که سپس بهطور دقیق مستند شدند. این فرایند ابتدا از «طریقالقدس» آغاز شد و بهمرور زمان رشد کرد تا به پایان جنگ رسید.
از آن زمان تا آخر جنگ در تمامی جلسات محرمانه و حساس، گروهی از افراد که در این فرآیند ثبت اطلاعات و یادداشتبرداری فعالیت کردند، حضور داشتند. این کار ارزشمند، از طریق ضبط و یادداشتبرداری به مستندسازی زندهترین لحظات جنگ کمک میکرد. البته بخشی از این یادداشتها بهدلیل شرایط آن زمان کدگذاری شدند، اما در نهایت با احیای مجدد این اطلاعات تبدیل به منابع مهمی برای تحلیل و پژوهش شدند. در نهایت، بهنظر میرسد که جنگ بیشتر از منظر نظامی و عملیاتی بررسی و مستند شد تا از زاویه سیاسی.
نظر شما