یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۸
یک غافلگیری تاریخی یا یک تغافل معرفتی؟

داریوش شایگان نقل می‌کند که کربن از اتفاقات داخل ایران دق کرده بود. محمدعلی امیرمعزی، یکی دیگر از شاگردان کربن هم نقل می‌کند که وقوع انقلاب اسلامی او را فوق‌العاده غمگین کرده بود.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) محمدمحسن راحمی: هانری کربن، شرق‌شناس شهیر فرانسوی در پاییز ۱۳۵۷ آخرین روزهای حیاتش را در پاریس می‌گذراند. ملازمان و شاگردان کربن از آخرین روزهای او در بستر بیماری روایت‌هایی ارائه کرده‌اند که نشان از ناراحتی عمیق او از وقایع انقلاب اسلامی ۵۷ می‌داد.

وقتی کربن از انقلاب اسلامی دق کرد

داریوش شایگان نقل می‌کند که کربن از اتفاقات داخل ایران دق کرده بود: «انقلاب ایران که شروع شد، من از امریکای لاتین به پاریس می‌آمدم. کربن مریض و در بستر مرگ بود. او از اتفاقاتی که در ایران می‌افتاد داشت دق می‌کرد.» (مصاحبه با مستند مستشرق)

محمدعلی امیرمعزی، یکی دیگر از شاگردان کربن هم نقل می‌کند که او بی‌نهایت غمگین بود: «من در اواخر زندگی کربن او را ملاقات کردم. او در جریان اتفاقات ایران بود و می‌دانست انقلابی در شرف وقوع است و این موضوع فوق‌العاده او را غمگین کرده بود. فوق‌العاده غمگین بود و حالت Depretion به او دست داده بود.» (همان)

سرانجام هانری کربن، ۴ ماه مانده به انقلاب در ۷ اکتبر ۱۹۷۸ یعنی ۱۵ مهر ۱۳۵۷ در پاریس چشم از جهان فرو بست. تحولات منتهی به انقلاب در ایران ادامه داشت و با ممانعت پادشاه کویت از ورود امام خمینی (ره) به این کشور، او از بغداد عازم فرانسه شد و یک روز قبل از مرگ کربن در روز جمعه ۱۴ مهرماه ۱۳۵۷ وارد پاریس شد.

روایت ایزوتسو از تقارن مرگ کربن در پاریس و ورود امام

نصرالله پورجوادی خاطره جالبی از این همزمانی نقل می‌کند. او چند سال پیش در یک یادداشت فیسبوکی نوشت توشیهیکو ایزوتسو، فیلسوف و اسلام‌پژوه ژاپنی، که در این ایام هنوز در تهران بود از تقارن این دو حادثه یعنی مرگ کربن در پاریس و ورود امام به این شهر تفسیری برای او ارائه کرده است.

او می‌گوید: «ایزوتسو معتقد بود که کربن نمایندۀ برداشت خاصی از تشیع بود و آیت‌الله خمینی نمایندۀ برداشتی دیگر. با آمدن آقای خمینی به پاریس و مردن کربن، ایزوتسو معتقد بود کسی که برداشت جدیدی از تشیع داشت آمد، و در عوض نماینده و مدافع فلسفه سنتی شیعه در اروپا از دنیا رخت بربست. بنابراین ایزوتسو آمدن آقای خمینی و رفتن کربن را آمدن و رفتن دو تلقی و دو تفسیر از تشیع می‌انگاشت. جایگزین شدن تفسیری سنتی و غیر سیاسی از تشیع با تفسیری سیاسی و اجتماعی. برای ایزوتسو مهم بود که این اتفاق در پاریس افتاد، شهری که پایتخت فرهنگی اروپا بود.»

انقلاب اسلامی، «پروژه علمی-سیاسی» کربن را زیر سوال برد

امیرمعزی هم دیدگاهی شبیه به روایت پورجوادی و نظر ایزوتسو ارائه می‌کند. او معتقد است که انقلاب اسلامی ۵۷ «پروژه علمی-سیاسی افرادی مثل کربن را زیر سوال می‌برد.» (مصاحبه با مستند مستشرق)
اینکه امیرمعزی از عبارت «پروژه علمی-سیاسی» برای کار کربن استفاده می‌کند در جای خود قابل تأمل است. اما از نظر او پرسش اصلی اینجا بود که «چطور می‌شود که عرفان را به صورت عملی در جامعه پیاده کرد و در عین حال فراتاریخی بود و غافلگیر نشد؟ این چند تناقض در تناقض پیش می‌آورد که نتیجه آن غمگینی بی‌نهایت کربن [از انقلاب اسلامی] بود.»

امیرمعزی در ادامه دلیل این مسئله را «غافلگیر شدن کربن توسط تاریخ» توصیف می‌کند و می‌گوید: «شاید به این دلیل که متوجه شده بود آن تصویری که از معنویت ایرانی و شیعی داشت در تناقض با واقعیت‌ها قرار گرفته بود. من اسم این را غافلگیر شدن به وسیله تاریخ گذاشتم.»

سیاست‌زدایی از اسلام با معنویت و فراتاریخیت

کربن سال‌ها روی فلسفه و عرفان ایرانی تحقیق و پژوهش کرده بود و نتایج پژوهش‌هایش را در قالب کتاب‌های مختلف از جمله مجموعۀ «اسلام ایرانی» منتشر کرد. اسلام ایرانی در اندیشه کربن، برداشتی معنوی از اسلام بود که توسط حکماً و عرفای ایرانی از جمله شیخ‌اشراق و ملاصدرا بارور شده بود و عرفان محی‌الدین ابن‌عربی هم نقشی جدی در پی‌ریزی آن داشت. به باور کربن در بطن اسلام ایرانی و قرائت شیعی از تشیع، «ولایت» و «امام» جای می‌گرفت که یک پدیده فراتاریخی و معنوی بود. فراتاریخی و معنوی کردن ولایت و امامت زمینه منعزل کردن آن از امورات سیاسی و اجتماعی را فراهم می‌کرد. در واقع در قرائت کربن از اندیشه امامت و ولایت، «سیاست‌زدایی» شده بود.

پورجوادی در همین خصوص می‌نویسد: «امام شیعه برای کربن تا حدودی شبیه به نقش پیر معنوی حکماً و عرفا بود، شخص نورانی‌ای که از نظر فلاسفه نمایندۀ عقل فعّال بود. کربن به جنبه های اجتماعی و سیاسی امام شیعه کاری نداشت چون این جنبه ها را فرعی و عرضی می‌دانست.»

نقد معرفتی امام موسی صدر به اسلام کربنی

با این حال، امام موسی صدر در مقاله‌ای با عنوان «با هانری کربن، خاورشناس بزرگ‌» عناصر اصلی روایت و قرائت کربن از تشیع را واسازی می‌کند و نشان می‌دهد که علی‌رغم همه کوشش‌های شرق‌شناسانه کربن، روایتی که او از اسلام شیعی ارائه می‌کند تا چه اندازه با اسلام شیعی راستین تفاوت دارد. امام صدر در این مقاله که در واقع مقدمه‌ای بر ترجمه عربی «تاریخ فلسفه اسلامی» کربن است روایت او از اصولی چون «امام»، «ولایت»، «امام غائب»، «باطنیت»، «استمرار تاریخی دین»، «تشیع و تصوف» و «ظاهر و باطن قرآن و دین» را زیر سوال می‌برد و نشان می‌دهد که اسلام‌شناسی کربن تا چه اندازه ناصحیح و حتی در مواردی گمراه‌کننده و رهزن است.

او در این مقاله در نقد تلقی کربن از ولایت می‌نویسد: «ولایت مقامی عظیم و متممِ رسالت است. لکن بدان مفهوم که ما گفتیم، عبارت است از یک نحوه سلطه الهی برای اجرای شریعت و عملی کردن اسلام در جامعه». موسی صدر در ادامه همین مقاله می‌افزاید: «ولایت از پایه‌های دین و وسیله‌ای است که عبادات و تعالیم اقتصادی و سیاسی اسلام را ثمربخش می‌کند.» بنابراین امام موسی صدر ولایت و امامت را به متن اسلام و شریعت می‌آورد و بر جنبه‌های سیاسی-اجتماعی آن تاکید می‌کند. ظهور و بروز عملی این مبنای نظری امام موسی صدر هم خودش را به خوبی در فعالیت‌های او در لبنان نشان می‌دهد.

امام خمینی و بازسازی اسلام اصیل

به عقیده امام خمینی (ره) اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت جزء ولایت است و از این رو حتی مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی هم لازمۀ اعتقاد به ولایت است. (ولایت فقیه ص ۲۱)

امام هم در کتاب «ولایت فقیه» و بسیار پیش از آن در کتاب «کشف اسرار» همان ولایتی که برای پیغمبر و ائمه ثابت است را برای جانشینان ایشان هم ثابت می‌داند. امام در «کشف اسرار» در تایید ولایت فقها در عصر غیبت امام معصوم، با رجوع به احادیث، ۴ دلیل ذکر می‌کند و می‌نویسد: «آنهایی که روایت سنت و حدیث پیغمبر می‌کنند جانشین پیغمبرند و هر چه برای پیغمبر از لازم بودن اطاعت و ولایت و حکومت ثابت است برای آنها هم ثابت است زیرا اگر حاکمی کسی را جانشین خود معرفی کرد معنی‌اش آن است که کارهای او را در نبودش او باید انجام دهد.» (کشف اسرار ص ۱۸۹)

تغافل معرفتی؛ نه غافلگیری تاریخی!

بنابراین بر خلاف نظر امیرمعزی غافلگیری اصلی نه یک غافلگیری تاریخی بلکه یک غافلگیری معرفتی است که بنا به نظر برخی عامدانه و یا بنا بر نظر اکثریث حداقل به طور ناخودآگاه کربن به آن دچار شده بود و «پروژه علمی-سیاسی» (!؟) خود را بر مبنای آن شکل داده بود.

باید در نظر داشت که غافلگیری تاریخی مد نظر امیرمعزی توسط یک رهبر سیاسی رقم خورد که استاد مبرز فلسفه و عرفان اسلامی بود. او سال‌ها پیش از نوشتن «کشف اسرار»، در اواخر اسفند ۱۳۰۹ و زمانی که هنوز ۳۰ ساله هم نشده بود «مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة» را به رشته تحریر درآورد که تحقیقی اجتهادی در تبیین خلافت الهیه، نبوت محمدیه و ولایت علویه است. امام در زمان تألیف این اثر در درس خصوصی آیت‌الله شاه‌آبادی شرکت می‌کرد و مفتاح‌الغیب صدرالدین قونوی (فرزند ناتنی محی‌الدین ابن‌عربی و شاگرد و مرید او) که جزو کتب نهایی در عرفان نظری است را تلمذ می‌کرد و رساله‌ای هم در شرح آن نوشت.

امام خمینی (ره) پیش از آنکه در قم کرسی تدریس فقه و اصول داشته باشد، درس فلسفه داشت و عرفان محی‌الدین و فلسفه صدرایی را شرح و تدریس می‌کرد. او حتی در ۱۰ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در نامه‌ای به میخائیل گورباچف، رهبر شوروی سابق، همزمان که به او هشدار داد که از این پس باید کمونیسم را در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جست، از او خواست تا از سهروردی و ملاصدرا کسب اطلاع کند یا تنی چند از خبرگان تیزهوش را به قم بفرستد تا کتب محی‌الدین را بیاموزند.

بنابراین کربن به لحاظ معرفتی دچار یک مغالطه پدیدارشناسانه شده بود و همان چیزی را اپوخه کرده بود و در پرانتز گذاشته بود که امام خمینی (ره) اسلام سیاسی را بر همان مبنا استوار کرد. امامت و ولایت در اندیشه امام (ره) نسبتی وثیق با حکومت و تکفل امور سیاسی و اجتماعی مومنین داشت و بر همین مبنا انقلابی را رقم زد که اسلام را دوباره به تاریخ بازگرداند.

برچسب‌ها

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها