سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدحسن ابوالحسنی: کتاب «خدا: یک زندگینامه» نوشته جک مایلز با ترجمه زانیار ابراهیمی توسط نشر هرمس منتشر شده است. این کتاب در اصل جلد نخست از اثری سه جلدی است که در آن نویسنده با رویکردی ادبی و نه الهیاتی یا اعتقادی به بررسی و روایت تصویر خدا در کتاب مقدس میپردازد. متن حاضر مروری بر این کتاب است.

«خدا: یک زندگینامه» به یک پرده نمایش میماند که شخصیت اصلی آن، عجیبترین و درعینحال مهمترین چهرهایست که میتوانیم وی را بر پرده ببینیم: خدا. در این کتاب با سرگذشت پرفرازونشیب خدای عهد عتیق مواجه شده و میفهمیم که وی برخلاف انتظارمان، یک شخصیت پیشبینیپذیر و ساکن نیست بلکه ممکن است رفتار غیرمنتظرهای از خود بروز دهد. پیشبینیناپذیری و شگفتانگیزی، ویژگی یک نمایش خوب است و وقتی خدا بر پرده نمایش حاضر باشد این ویژگیها به منتهای درجه به چشم میخورند. رویکرد سنتی به کتاب مقدس، آن را به مثابه منبعی برای احکام شریعت و اخلاق لحاظ میکند و آن را جدیترین و مقدسترین متن روی زمین میداند اما در نگرش نوین، به وجه زیباشناختی کتاب مقدس تاکید شده و هرکسی (حتی اگر باورمند نباشد) میتواند آن را به مثابه یک متن ادبی مطالعه کند. جک مایلز، مولف کتاب، رویکرد اخیر را در پیش میگیرد.
زندگینامه خدا، یک روایت جذاب و ادبی از زندگی خدای عهد عتیق است. مایلز معتقد است خدای عهد عتیق برای هزاران سال با انسان غربی زیسته، عضوی از خانواده غربی شده و به الگویی شخصی برای انسان بدل گشته است. انسان غربی حتی اگر باورمند نباشد، سرمشق اخلاقی دشواری را پیش روی خود میبیند: سرمشقی که از خدای عهد عتیق برگرفته. بنابراین خدا همچون آیینهایست که انسان غربی قامت خود را در آن مشاهده میکند.
داستان یهوه، احتمالاً مثل هر داستان دیگری، فرازونشیبهای دراماتیک خودش را دارد و تشخیص اینکه به شکلی سوگوارانه یا با خوشی پایان مییابد برعهده خواننده است. جک مایلز، مولف کتاب، تا سال ۱۹۹۵ به مدت ده سال سردبیر ادبی لسآنجلس تایمز بود. او مطالعات دینیاش را در دانشگاه پانتیفیکال گرگوریان رم و دانشگاه عبری اورشلیم پی گرفت و مدرک دکتری زبانهای خاور نزدیک را از دانشگاه هاروارد دریافت کرد.
در ادامه به برخی فصول و رئوس مطالب کتاب اشاره میشود.
***

«پیشپرده: آیا میتوان زندگی خدا را نوشت؟»
مایلز معتقد است در مواجهه با کاراکترهای یک اثر ادبی دو رویکرد موجود است: در رویکرد منتقدان، کاراکتر است که از اهمیت زیادی برخوردار است. این کاراکتر یک زندگی را با رویدادهای مختلف پشت سر میگذارد؛ در این رویکرد میتوانیم به شناخت خود کاراکتر دست بزنیم. اما در مقابل، در رویکرد پژوهشگران، تنها با کلمات نویسنده روبروئیم و خارج از این کلمات توصیفی از کاراکتر نداریم پس باید خود را تنها به متن متکی بدانیم. مایلز رویکرد پژوهشگران را در پیش گرفته که معتقد است میتواند بر برخی فرازهای ظاهراً بیمعنای متن روشنی بیفکند.
مجموعه کتبی که تحت عنوان کتاب مقدس یا عهد عتیق رواج یافتهاند به دو صورت متفاوت سامان یافتهاند: یکی از آنها کتاب مقدس عبری است که به خاطر سرواژههای t (شریعتtorah) ، n (پیامبرانnebiim)، و k (مکتوبات ketubim ) تنخ نامیده میشود؛ دیگری عهد عتیق نامیده میشود که توسط تدوینگران مسیحی تهیه شده و نزد مسیحیان مقدمهای بر عهد جدید به شمار میرود. در عهد عتیق، کتب پیامبران که حاوی پیشگویی است به انتها منتقل شده تا مقدمهای بر عهد جدید باشد. جک مایلز، برای نگارش زندگی خدا، کتاب مقدس عبری (تنخ) را معیار گرفته است.
«زایش»
در این فصل رفتار یهوه در سفر پیدایش تشریح میشود. او در ابتدا با خودش و در تنهایی خویش سخن میگوید. یهوه تنها با ادای کلمات نزد خویش، جهان را میآفریند. در انتهای آفرینش از حاصل کار راضیست اما احساس میکند آدم کموکاستی دارد و به همین خاطر از دنده آدم، حوا را میآفریند.
بعد از نافرمانی آدم و حوا، برای نخستین بار خشم یهوه را میبینیم که بر سر آدم، حوا و مار فریبنده فرود میآید. از این زمان تا وقوع طوفان نوح، خدای خالق به خدای ویرانگر بدل میشود. او قصد دارد با نوح و حیواناتی که جمع کرده، آغازی دوباره را رقم بزند. یهوه به ابراهیم و خاندان او برکت میدهد اما این برکت تنها به قیمت ختنه ممکن شده است. در میان شخصیتهای سفر پیدایش، ابراهیم و یوسف از توجه یهوه برخوردارند. به نظر میرسد یوسف با زیرکی، مهربانی، شور و زیبایی خود حتی یهوه را نیز تحت تاثیر قرار داده است.
«میانپرده: چه چیزی خدا را خداگون میکند؟»
مایلز با مقایسه رفتار انسان و خدا در عهد عتیق به تفاوتی مهم میان آنها اشاره میکند: درحالیکه انسان از بدو آفرینش از حدی از خودمختاری و استقلال برخوردار است و میتواند خواسته خود را عملی کند اما یهوه این طور نیست و رفتار و کردار او معطوف به انسان است، انگار اگر انسان وجود نمیداشت یهوه را نیز به خوبی نمیشناختیم. اگر یهوه وابسته به انسان است پس چه چیزی از او یک خدا میسازد؟ چه ویژگی متعالی در وی یافت میشود که او را برتر از انسان قرار میدهد؟ اهمیت یهوه در توان هدایت و کنترلی است که بر انسان اعمال میکند. او هم توان آفرینش دارد، هم ویرانگری، هم میبخشد و هم مجازات میکند و این قدرت از او خدا میسازد.
«وجد»
در این فصل به رفتار یهوه در سفر خروج، لاویان، اعداد، و تثنیه پرداخته میشود. داستان از جایی ادامه مییابد که یهودیان در مصر دچار سرگردانی و پریشانی شدهاند؛ و یهوه با خود میگوید: «بدیدم، نگونبختی قوم خود را که در مصر هستند بدیدم، فغان آنان را در برابر ستمگران بشنیدم؛ آری از پریشانیهای ایشان آگاهم.» بدین سبب خدا موسی را به سوی بنیاسرائیل میفرستد تا نجاتبخش آنان باشد. یهوه در مقابل موسی خود را «هستم آنکه هستم» معرفی میکند، عبارتی که میتواند «هستم آنکه خواهم بود» خوانده و ترجمه شود. در واقع یهوه خود را بر اساس اعمالی که در آینده انجام خواهد داد معرفی میکند؛ یهوه خصلتی خود-آشکارکننده دارد و خود را به تدریج و با اعمالش معرفی میکند.
هراندازه که اسفار پیدایش و خروج ماهیتی تعیینکننده، هیجانانگیز و دراماتیک دارند در سفر لاویان مقدمات آرامش چیده میشود و چنان به نظر میرسد که یهوه امنیت و سعادت را برای قوم برگزیده خویش فراهم کرده است. در لاویان با آن اقتدار قهرآمیز سابق یهوه طرف نیستیم.
یهوه در میانه داستان: «آیا خدا شکست میخورد؟»
کتب یوشع، داوران، اول و دوم سموئیل، و اول و دوم پادشاهان راجع به پیامبران متقدم بوده و به کتب تاریخی تثنوی معروف هستند؛ این مجموعه به حمله بابلیان به اورشلیم و تسخیر آن منتهی میشود. در ۵۷۸ پیش از میلاد، بابلیان اورشلیم که پایتخت یهوداست را تصرف میکنند و چنین به نظر میرسد برنامه الهی برای بنیاسرائیل شکست خورده است. مولف در اینجا سوالی مهم را پیش میکشد: چرا یهوه قرنها برای سعادت و رونق قوم برگزیده خویش برنامهریزی کرد اما سپس اجازه داد مقهور اقوام دیگر شود؟ به نظر میرسد در تاریخ تثنوی با خدایی طرفیم که رویکرد دیپلماتیک در پیش گرفته و اقوام دیگر را در برنامه خود سهیم میکند. در این کتب، مقیاس جهان بزرگ شده و اقوام بیشتری در اجرای برنامههای یهوه شریک هستند.
آیا یهوه میتواند دوست بدارد؟
مایلز، رویکرد عاطفی یهوه در قبال انسان را پرسشبرانگیز میداند: یهوه در احساسات انسانی شریک نیست، او نمیتواند یا نمیخواهد که مثل انسان عشق و نفرت بورزند. البته او را میبینیم که بارها از انسان خشمگین میشود و تصمیم میگیرد او را مجازات کند. یهوه با اقتدار، تاحدی بیعاطفه، و سختگیر ظاهر میشود و حتی گاهی مثل یک فرمانده نظامی به نظر میرسد. انتظارات بزرگ یهوه از انسان هیچگاه برآورده نمیشوند بنابراین وی گاهی از آفرینش خود مایوس میشود.
یهوه، موسی را دوست خود خطاب کرده و مهربانی و لطف خویش را شامل حال یوسف کرده است اما به نظر میرسد در میان همه عواطف، از عشق کمتر بهره دارد. اما این تصویر در کتاب اشعیا تغییر میکند؛ تازه در اینجاست که قوم برگزیده که با شکست، ویرانی و آوارگی روبرو شده، از عشق و عطوفت خدا بهرهمند میشود. خدا در این گام از جهانی که آفریده، از سرنوشت آفریدههایش عمیقاً متاثر شده است و به همین خاطر خطاب به انسان میگوید: «ترسان مباش، دیگر شرمسار نخواهی گشت، و سرافکنده مباش، دیگر خجل نخواهی شد؛ چراکه شرمساری روزگار جوانی خود را به فراموشی خواهی سپرد، بدنامی بیوگی خویش را دیگر به یاد نخواهی آورد.»
شاید یهوه نتایج اعمالش را پیشبینی نکرده و تصور نمیکرد که با خروج بنی اسرائیل از مصر، مسئولیت سرنوشت آنان به کلی به دوش او میافتد، و تصور نمیکرد که با ویرانی کشور این قوم، عهد خود را زیر سوال میبرد؛ با این حال او با ترحم و عطوفت از مردم خویش دستگیری میکند.
در انتها یهوه سکوت میکند
تراژدی یونانی نمایانگر برخورد امر شخصی و امر غیرشخصی است، برخوردی که در آن امر غیرشخصی همواره پیروز میشود. میتوان دو گونه از تراژدی را تصور کرد: یکی که با ادیپ شهریار نمایندگی میشود و دیگری با هملت نمایندگی میشود. در تراژدی ادیپ شهریار، اگر هریک از رخدادهای طول داستان تغییر میکرد، اگر مثلاً مادر او قبل از بازگشت او به تبس مرده بود، اشتباه تراژیک ادیپ به «هزیمت او ختم نمیشد.» سرنوشت ادیپ وابسته به رخدادهاست و مقدر شده او به سرنوشت محتومش دچار شود؛ در مقابل، در تراژدی هملتی، پیامد تراژیک اجتنابناپذیر به نظر نمیرسد. آن وضعیتی که به پیامد تراژیک ختم میشود ناشی از تعارضهای آگاهی خود هملت است. اگر هملت به شکل دیگری میاندیشید، رخدادها هم به نحو دیگری پیش میرفت. به بیان نویسنده، نزاعی دورن شخصیت خود هملت در جریان است، بین «تهرنگ اولیه عزم» و «قالب رنگباخته اندیشه». روح تنخ از هردو این آثار متفاوت است اما با داستان هملت قرابت بیشتری دارد. نقش اراده و هدایت شخصی در تنخ اهمیت محوری دارد. در این کتاب، همواره خدا نقش اساسی و مسلط را دارد اما حتی زمانه که ابتکار عمل به انسان سپرده میشود، انسان مجری اراده او قرار میگیرد. عمل همواره با خدا یا انسان شروع میشود، نه با تقدیر، کیهان یا طبیعت.
تنخ صورتی تراژیک به خود گرفته چراکه در پایان آن، یهوه کناره گرفته و سکوت میکند. یهوه در انتهای داستان با یهوه در آغاز کار متفاوت است. یهوه در آغاز فعال و آفریننده است اما در پایان خاموشتر و آگاهتر میباشد.
***
کتاب «خدا: یک زندگینامه» نوشته جک مایلز با ترجمه زانیار ابراهیمی در ۵۷۷ صفحه توسط نشر هرمس روانه بازار شده است.
نظر شما