سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - احمد محمدتبریزی؛ مرحله انتخاب داستان همواره ریسکهایش را برای فیلمساز دارد. همیشه اقتباس یکی از حساسترین و چالشبرانگیزترین مراحل خلق یک اثر سینمایی است. فیلمساز نه تنها باید روح و هویت متن اصلی را حفظ کند، بلکه باید آن را به زبانی سینمایی و بصری ترجمه کند که مخاطب بتواند به خوبی با آن ارتباط برقرار کند.
بسیاری از فیلمها به دلیل انتخاب نادرست منبع اقتباس یا اجرای ضعیف در انتقال حس و مضمون داستان، با شکست مواجه میشوند یا نتوانستهاند تاثیرگذاری لازم را داشته باشند. به همین دلیل، انتخاب داستان مناسب و هماهنگ با دغدغهها و سبک فیلمساز، نخستین و مهمترین گام برای رسیدن به یک اقتباس موفق است.
یک انتخاب اشتباه
رسول صدرعاملی با فیلم «زیبا صدایم کن» پس از سالها دوباره به فضای اقتباس برگشته است. او قبلاً این تجربه را با فیلم «دیشب باباتو دیدم آیدا» از سر گذرانده بود، ولی این دو تجربه فاصله زیادی با همدیگر دارند. صدرعاملی فیلم «دیشب باباتو دیدم آیدا» را بر اساس «بابای نورا» نوشته مرجان شیرمحمدی ساخته بود. اینجا نقش انتخابِ داستان خودش را به خوبی نشان میدهد.
کارگردان باسابقه سینما میخواست سه گانهاش درباره نوجوانان را کامل کند و دنبال ایدهای با داستانی درباره نوجوانان میگشت. او پیش از «دیشب باباتو دیدم آیدا»، «من ترانه پانزده سال دارم» و «دختری با کفشهای کتانی» را ساخته بود. فیلمهایی که در زمان خودشان گرفته و محبوب شده بودند. در ذهنِ صدرعاملی اقتباس از رمانی با سوژه نوجوانان میتوانست حسن ختامی خوبی بر این سه گانه باشد، ولی اینگونه نشد!
«دیشب باباتو دیدم آیدا» انتخابی اشتباه برای اقتباس بود؛ این داستان انتخاب و گزینهای مناسب برای تبدیل شدن به فیلمی در فضا و سبک فیلمسازی صدرعاملی نبود. او در فیلمهای قبلیاش جنسِ دیگری از دغدغههای نوجوانان را در فیلم سینماییاش نشان داده بود و انتخاب داستانی با تمِ «دیشب باباتو دیدم آیدا» کاملاً با جنسِ دغدغههای قبلی فاصله داشت.
در دو فیلم قبلی صدرعاملی تا آن زمان، مخاطب به طور مستقیم با مسائل و مشکلات نوجوانان آشنا میشد و خودش را به دنیای آنها نزدیک میکرد. هر دو فیلم «من ترانه پانزده سال دارم» و «دختری با کفشهای کتانی» در زمان خودشان توانستند تا حدودی بر روی یکسری از خط قرمزها حرکت کنند و همین جذابیت کار را برای بیننده بیشتر میکرد.
اما «دیشب باباتو دیدم آیدا» فارغ از این فضا بود و جنسِ دیگری از دغدغه نوجوانان را روایت میکرد. با اینکه صدرعاملی در صحبتهایش پس از اکران عمومی فیلم، از این فیلم دفاع میکرد و آن را بهترین فیلمش میدانست، ولی در واقعیت مخاطبان ارتباط خاصی با فیلم برقرار نکردند و آن را دوست نداشتند.
پس از این فیلم صدرعاملی دچار سراشیبی در کارش شد و فیلمهایش کیفیت و جذابیت قبلی را نداشتند. این فیلمساز همزمان با تولید «دیشب باباتو دیدم آیدا» در سال ۱۳۸۳ تا «سال دوم دانشکده من» در سال ۱۳۹۶، نتوانست به آن فضای جذاب فیلمهای قبلیاش برگردد.
فرصتی برای جبران
او پس از تجربه تهیهکنندگی یک فیلم و یک سریال در سالهای اخیر، بازگشتی پرشکوه به سینما داشته است. در این بازگشتِ امیدبخش صدرعاملی با همان جنس از سینمایِ مخصوص به خودش، باز هم نقش انتخاب را میبینیم. او این بار با انتخابی درست از یک رمان، توانست از داستانی خواندنی، فیلمی تماشایی بسازد.
انتخابِ هوشمندانه صدرعاملی بابت اقتباس از کتاب «زیبا صدایم کن» فرهاد حسنزاده، حکم بازگشتی پرشکوه را برای صدرعاملی داشت. او با این فیلم و داستانِ سرراست و بدون لکنتش، توانست یکی از فیلمهای خوب جشنواره فجر سال گذشته باشد.
«زیبا صدایم کن» داستانی شیرین و تماشایی از یک روز پدر و دختری در خیابانهای تهران است. فیلم بر اساس منطق درام، فراز و فرودهای آنچنانی ندارد، ولی شخصیتپردازی درست و اتمسفر خوبِ فیلم، دلایلی میشود تا «زیبا صدایم کن» تا انتها فیلمی سرپا و خوشساخت باقی بماند.
صدرعاملی توانسته فیلمش را به روحِ اجتماعی و زمانهاش نزدیک کند و از طرف دیگر پیوندی خوب و محکم میان شخصیتهایش برقرار سازد. شخصیت پدر و دختر، پتانسیل خوبی برای ایجاد بار عاطفی و احساسی دارند و جنسِ خاصِ ارتباطشان، بیننده را تا پایان پیگیر داستان و شخصیتهایش میکند.
صدرعاملی که زمانی با انتخابی اشتباه و اقتباسی ناموفق از سینمایِ مدنظرِ مخاطبانش فاصله گرفته بود، حالا با اقتباسی درست دلِ سینمادوستان را برده است. «زیبا صدایم کن» نمونهای خوب از انتخابی کتابی مرتبط با روحیات نوجوانان و فضای کلی جامعه است. مخاطبان به همین خاطر با فیلم ارتباط میگیرند و منتقدان از آن تعریف میکنند.
نظر شما