وی ادامه داد: رودخانه کارون، شهر را به دو نیمه تقسیم میکرد که یک ضلع آن دست عراقیها افتاد و محاصره شد و در ضلع دیگرش با نام محله «کوچ شیخ» ما سنگر زده بودیم.
راوی کتاب «ساجی» با اشاره به اینکه «دسته دختران» درباره حضور زنان در جنگ اغراق نکرده است و در کتاب هم همینگونه روایتنویسی انجام شده است، گفت: این اثر درباره جنسیت و زنانگی اغراق نکرده است؛ البته اگر این کار هم انجام میشد طبیعی بود. در حقیقت آنطور که من از منیر قیدی، کارگردان اثر شنیدم، قصد داشته است نسبت به واقعیت الان و بهویژه نسل ۷۰ و ۸۰ فضاسازی کند که این نسل نیز بتواند پذیرای اتفاقات آن زمان باشد.
باقرزاده با اشاره به همذاتپنداری خود با این اثر مطرح کرد: به یاد دارم شب عروسی یکی از پسرعموهایم که از همه بزرگتر بود و به آن داداش میگفتیم، جنگ آغاز شد. او در نهایت با چهار گلوله که به سر و قلبش اصابت کرد، به شهادت رسید. برادرش هم در همان جبهه میجنگید و کنار هم بودند. از آنجا که نمیخواست پیکر برادرش دست عراقیها بیفتد، بدنش را روی کولش کشیده و تا آبادان آورده بود؛ اما آنقدر قد پسرعموی شهیدم بلند بود که پاشنههای پایش رفته بود.
وی در پایان با اشاره به سکانسی از فیلم که اقتباس نعلبهنعل از کتاب «ساجی» است، خاطرنشان کرد: برخی دیگر از افراد خانواده، همسایهها و... در روزهای اول به شهادت رسیدند. یکی از اتفاقات دردناکی که به یاد میآورم این است که در روزهای اول جنگ که بمباران شد، نوزاد یک خانم از شکمش بیرون پرید. صحنههایی که به یاد میآورم برای ما فراموشنشدنی است و من با اتفاقات رخداده در فیلم سینمایی «دسته دختران» میتوانستم همذاتپنداری کنم.
نظر شما