شنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۲
آه ای آئینه، ای دیوار همزادان من ...

محمد پیله‌ور، شاعر پیشکسوت همدانی در نوشتاری در بزرگداشت استاد احمد خوانساری گفت: اگر شعر استاد احمد خوانساری اندکی تلخ است و خون آلوده و هاکی از دلتنگی و تنهایی، اما به شدت تاثیرگذار است؛ با تیر اندوهی به جگر دَرنشسته تا سوفار!

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- محمد پیله‌ور:
«نان خون آلوده‌ی من شعرِ سرخ بودن است  بودن من امتداد نان به خون آلودن است

آه ای آئینه، ای دیوار همزادان من       نام همزاد شما فریاد تنها بودن است

این چند بیت منتخب هم در صورت و هم در محتوا تابلویی است جان‌گزا از قلم سحّار و ذوق سرشار استاد احمد خوانساری که عمرشان باد و مراد.
قبول دارم، اگر اندکی تلخ است و خون آلوده و هاکی از دلتنگی و تنهایی، اما به شدت تاثیرگذار است. با تیر اندوهی به جگردَرنشسته تا سوفار!
 اما ای کاش از این پیش‌تر، بیش‌تر در پی تحلیل و تعلیل این تلخی بر می‌آمدیم و با فراست و دلسوزی غبار غربت و فراموشی را از چهره ایشان و آثارشان می‌زدودیم. هنوز هم دیر نیست. اراده‌ای در مدیران مشفق و دلسوز می‌طلبد که همتی بدرقه راه کنند و چشم ما مشتاقان را به جمال مجموعه غزلیات منتشر شده ایشان روشن سازند.

ابتدا در دلم بود که با مروری بر چند غزل استاد نقاب از چهره سخن و صورت‌های دل‌انگیز خیال در شعر ایشان بگشایم تا باهم به تماشای گوشه‌هایی از کمال و جمال غزلشان بنشینیم، اما دریغا که این دو مجالی فراخ‌تر می‌طلبد و بیانی بلیغ‌تر و با این زبان الکن بیم آن دارم حق ایشان بیان و حسن ایشان عیان نشود!
 
در این مجال می‌کوشم با نگاهی به بازار کساد شعر امروز، راهِ برون رفتی از این رکود را مطرح کنم:

دکتر شفیعی کدکنی در جایی دریغ‌مندانه می‌گویند. به عقیده من بن بست شعر معاصر به دست کسانی خواهد شکست که یا فرم تازه‌ای ابداع کنند _ مثل نیما_ یا یکی از فرم‌های تجربه شده قدیمی را با حال و هوای انسان عصر ما اُنس و الفت دهند و بعد می افزایند برای خروج از این بن بست می توان غزل گفت و غزل را به عنوان یک فرم باز، یک قالب گسترده و یک قاب پذیرفت. قابی که همه نوع تصویر می‌تواند در آن جای گیرد آن هم در زبانی که مادر همه غزل‌های جهان است.

سپس استاد در پاسخ به این سوال که از بین این‌همه فرم و قالب‌های گوناگون، چرا غزل؟ پاسخ می‌دهند، زیرا غزل فرم شگفت‌آوری است که محصول نبوغ شاعرانی چون حافظ و مولوی و سعدی است که شعر روزگار ما آن را به یک سوی نهاده و در فرم بی‌فُرمی نیم قرنی است که درجا می‌زند.

بنابرین نظر صائب و خردمندانه استاد شفیعی، می‌توان و باید گفت اقبال به قالب غزل و گرایش به غزل‌سرایی یگانه مفتاح گشودن «قفل شعر» و «شعر قفل شده‌ی عصر ما» است. شاید همین ویژگی ممتاز و بارز غزل است که در طول یک سده اخیر شاعرانی استخوان‌دار با اشعار و آثاری فاخر و جان‌دار در عرصه تاریخ ادبیات ما پرورده و معرفی کرده است. از رهی تا ابتهاج، از کدکنی تا منزوی، از حسینی و هراتی و قزوه و قیصر تا احمد خوانساری.
 
شبنم از عطر دل‌انگیز گلاب گل‌سرخ       مست غلطیده به گلبرگ خرابِ گل‌سرخ
می‌گشاید به سر انگشت بلورین نسیم  به گل بوسه گلوبندِ نقاب گل‌سرخ   
کودک غنچه نوباوه، به گل‌بستر خواب می‌رود نرم و سبکتاب به تاب گل‌سرخ 
 نقش رویایی نقاش نگارین بهار        مانده بر بالش گلبرگ ز خواب گلسرخ
 
 
با اندکی تامل در این سروده که متعلق به بهار 62 است می‌بینیم غزل استاد، تابلو رنگارنگی است مشهون از تصاویر تازه و بکر که کشف خود شاعر است و حاصل خلاقیت ذهن خلاق او بی‌هیچ ردی از تقلید و تکرار و این یگانه رمز ماندگاری شعر هر شاعری است و اما وظیفه ما در قبال خالقان اشعار آبدار و ماندگار و به‌طور کلی در قبال هنر و هنرمند چیست؟ اصولا همه ما به این حقیقت مسلم و انکاناپذیر معتقد و معترفیم که هنرمند اگر که قدر نبیند و بر صدر ننشیند در خلوت و انزوا به زودی چشمه هنرش خواهد خشکید. امّا متر و میزان این قدربینی و در صدرنشینی در هنر و نزد هنرمند از جنس و نوعی دیگر است و فراتر از حدود و ثغور متعارف و موجود!
 
به‌طور کلی هر انسانی نیاز به توجه دارد اما هنرمند بیشتر؛ زیرا چینی نازک احساسش شکننده‌تر و حساس‌تر است؛ لذا هر نوع توجهی را برنمی‌تابد. تنها عنایت و توجه به هنر و هنرسازش او را شکوفا می‌کند. هر هنرمندی به محض خلق اثرش نیاز به توجه دو مخاطب خاص دارد.

نخست گوهرشناسی فهیم و خوش ذوق که رموز پنهان در شعرش را دریابد یا فراز و فرود موسیقی‌اش را بفهمد یا سایه روشن نقاشی‌اش را درک کند. و دوم گوهرسنجی ماهر و منصف تا اثرش را به بوته نقد برد و قصد و ثمینش را عیار گیرد در این میان شاعران نیز که وارثان خرد و آئینه و روشنی‌اند در جمع مستمعان مشتاق خود می‌بالند و با نقد و نظر منتقدان فهیم شکوفا می‌شوند.
 
صائب دو چیز می‌شکند قدر شعر را  گفتار ناشناس و سکوت سخن‌شناس
 
افسوس که استاد خوانساری بنا بر دلایلی ازجمله روحیه انزواطلبی خود ایشان و قطع رابطه با محافل و مجالس ادبی از یک سو و کمرنگ شدن فعالیت‌های فرهنگی و ادبی به علت تورم و مشکلات عدیده اقتصادی و عمده  شدن غم نان که نیروی هنرمند را تحلیل می‌برد طی سالیان اخیر از هر دو مخاطب خود به دور می‌مانند اما کماکان با مدد از ذوق فطری به سرودن و خلق زیبایی ادامه می‌دهند و دریغا که در این مدت مدید نه من و ما به‌عنوان دوستان قدیم و ندیم دری به روشنایی و آشنایی بر وی گشودیم و نه مسئولین فرهنگی شهر، پای ایشان یا لااقل پای شعر و کتابشان را به محافل ادبی باز کردند.

در خاتمه عرض می‌کنم؛ حقیر که در کاربرد واژه استاد تا حد زیاد امساک به خرج می‌دهم با تمام وجود و دل و جان این لقب را شایسته شان والای ایشان می‌دانم. زیرا شعر این شاعر متین و موقر محبوب و محجوب از اواخر دهه پنجاه به چنان حدی سلاست و پختگی می‌رسد که زینت‌آرای صفحه شعر بسیاری از مطبوعات و مجلات سراسری می‌گردد و بنا بر اعتراف همه دوستان در دهه شصت نیز استاد خوانساری چشم و چراغ انجمن ادبی «میلاد» بوده است و انشاالله در آینده نیز همچنان خواهد بود و خواهد درخشید.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها