نگاهی به کتاب «سفرنامه همسر عمادالملک به مکه»
دوره قاجار و جامعهای مردسالار/ شناختن روابط اجتماعی و فرهنگی زنان در روزگار ناصری
کتاب «سفرنامه همسر عمادالملک به مکه» نشان میدهد که در دوره قاجار با جامعهای مردسالار مواجه هستیم و زنان در این جامعه از اهمیت و منزلتی برخوردار نیستند. مردان این جامعه حرف اول و آخر را در روابط اجتماعی میان زن و مرد میزدند و جالب اینجاست که این مساله برای زنان امری عادی است.
همسر عمادالملک اگرچه از خطرات راه آگاه است، نه تنها به این مسافرت میرود بلکه به عنوان سرپرست کاروان چند زن دیگر از جمله مادر، حاجیهآقا، بی بی فاطمه، دولت و فیروزه را نیز به همراه خود میبرد. این زن علاوه بر این که یک شاهزاده قاجاری و آشنا به وضعیت خطرناک راه-ها، دزدی و راهزنی وغیره است، به گفته خودش سه سال نامزد ناصرالدین شاه بوده و هجده سال در دستگاه حکومت عمادالملک بوده است. همه این موارد برای آگاهی از شرایط سخت مسافرت کافی بود. عمادالملک نیز همین مسائل را به او میگوید. در چنین اوضاعی او سفر خود را از حاشیه کویر شروع و با گذر از مناطق کوهستانی غرب ایران به عتبات عالیات میرود و از آنجا نیز با کشتی عازم مکه میشود. بررسی کلی مسیر، نشان از سختی چنین مسافرتی برای یک خانم است. او نه تنها به این مسافرت میرود بلکه گزارشی دقیق از وقایع روزانه مسافرت خود میانگارد که در ایران آن دوره در میان زنان رایج نبود.
متنی که این شاهدخت قاجاری به دست میدهد، بسیار خواندنی و شیرین است. او بسیاری از احادیث و روایات دینی را میداند. از ضربالمثلها و اشعار به درستی و با دقت استفاده میکند. آنچه از متن میتوان فهمید در طول این مسافرت روزانه به نگارش سفرنامه خود میپرداخت و متنی که ارائه میدهد مربوط به روزهای گذشته نیست. همه این موارد نشان میدهد با یک شاهزاده خانم با فضل و کمالات مواجه هستیم اما این نکته نیز حائز اهمیت است که کاملا از جامعه عصر خود فاصله نگرفته است. او اگرچه به معرفی پدر و مادر خود میپردازد و سعی میکند آنها را تا فتحعلیشاه و نادرشاه معرفی کند اما بنا بر رسم جامعه عصر قاجاری اسمی از خود ذکر نمیکند.
این به نوع تربیت دوره قاجار برمیگردد که حتی زنانشان را به اسم بچههایشان یا با اصوات صدا میزنند. این مساله در همسر عمادالملک نیز به خوبی دیده میشود. او حتی از آوردن نام اصلی مادر خود امتناع میکند و او را با نام شاهباجی میآورد و در معرفی او میگوید که صبیه محمدکاظم میرزاست. در مورد دیگران نیز همین امر صادق است. وقتی حاجیهآقا را معرفی میکند، هیچگاه نام او را ذکر نمیکند و تنها به این اشاره میکند که صبیه امیر محمدولیخان و زن محمدحسینخان است. شاید اگر میتوانست از بیبی فاطمه، دولت و فیروزه که خدمه و نوکرهایش بودند، اسم نمیبرد.
بررسی متن سفرنامه نشان میدهد که مخاطب با روایتهای صحیحی سروکار دارد. آنجا که زنی در میان کشتی مشغول بزک کردن شده، به حاجیها طعنه میزند که آنها را به معصیت انداخته است اما از خودش نیز غافل نمیشود و میگوید من هم مشغول تماشا شدهام و میخندم. سپس از خداوند به دلیل غیبت کردن، طلب بخشش میکند. او حتی از ذکر وسوسههای شیطانی نیز غافل نمیشود و حالت شک و تردیدش نسبت به دینی که به گفته خودش از پدر و مادر به او رسیده را ذکر میکند و بیان میکند که بعد از مریضی طولانی و مرگ برادر، خیالاتی بر او چیره شد از جمله آن خیالات این سوال بود آیا دین شیعه که از پدر و مادر به او رسیده است، صحیح است یا اینکه کورکورانه و بدون تحقیق بدان پیوسته است؟
حتی سفر مکه را با این حالت شروع میکند و به گفته خودش اسباب خیالش، امر بر وی مشکل کرده بود. این مسائل درواقع در اواخر سفر بیان میشود. حکایتی که بعد در ادامه ارائه میدهد، نشان از حالت روحی او در تمام طول سفر بود. او در این حکایت، خوابهای خود را تعریف میکند و میگوید در زیارتهای قبلی حتی در خانه خدا نیز این خیالات بر من مسلط بود که نهایتاً در نجف اشرف به آرامش و یقین میرسد.
دختر مبارک میرزا از سویی به فتحعلی شاه قاجار میرسد و از سویی دیگر از نوادگان نادر شاه افشار. شاید اینکه او از نوادگان نادرشاه بود و درواقع نسب به افشاریه هم میرساند در ازدواجش با عمادالملک بیتاثیر نبود؛ چراکه خراسان تختگاه افشاری بود و در آن دوره بسیاری از نوادگان دیگر نادرشاه در خراسان ساکن بودند. اطلاعات دقیقی از این شاهزاده خانم قاجاری در دست است؛ اما با توجه به آنچه پیشتر گفته شد، اسم او مشخص نیست. او در سن پانزده سالگی نامزد ناصرالدین شاه بود و این نامزدی نزدیک به سه سال طول کشید و در سن هجده سالگی به عقد زوجیت عمادالملک میرسد. هجده سال در دستگاه عمادالملک بود که سفر خود را در سال 1303ق آغاز میکند و درواقع متولد سال 1267ق است. او در سال 1317ق زنده بوده؛ چرا که نسخه حاضر از سفرنامه را یک بار دیگر در این سال بازنویسی میکند و به گفته خودش از سال 1304ق که از نجف اشرف به سمت ایران حرکت میکند تا این زمان که «دوباره این مرحله را مینویسم هرگز بیپول نشدم که قریب سیزده سال گذشته» است.
آنچه از منابع و نیز این سفرنامه میتوان فهمید این است که چند همسری، همسر دوم یا سوم کسی شدن، زن صیغهای بودن و بسیاری دیگر از مسائل به صورت امری عادی تلقی میشده است. مبارک میرزا در غیاب همسرش، زن دیگری اختیار میکند. هنگامی که شاهزاده خانم به همراه مادرش به قم وارد میشوند، هیچ نشانهای از نارضایتی مادرش وجود ندارد. او خودش بچه-دار نمیشد؛ اما میدانیم عمادالملک از زن یا زنان دیگرش چندین بچه دارد. همسر عمادالملک در انارک به توصیف «دخترهای خوشکل» میپردازد و حسرت میخورد که «جای خان خالی است». به گفته خودش برای برادرش پنج زن عقدی و صیغهای گرفتهاند که شاید از او نسلی به یادگار بماند. از طرفی او هیچگاه از خواهر یا خواهران احتمالیش صحبتی به میان نمیآورد؛ اما به کرات از دو برادرش صحبت میکند. همه اینها نشان میدهد که در دوره قاجار با جامعهای مردسالار مواجه هستیم و زنان در این جامعه از اهمیت و منزلتی برخوردار نیستند. مردان این جامعه حرف اول و آخر را در روابط اجتماعی میان زن و مرد میزدند و جالب اینجاست که این مساله برای زنان امری عادی است.
حال مساله را از زاویه دیگری بنگریم. همانطور که پیشتر آمد همسر مبارک میرزا که مادر دخترش هم هست، به همراه شاهزاده خانم به طبس میرود. مبارک میرزا در غیاب همسرش، زن دیگری میگیرد که از او هفت فرزند به دنیا میآید. از بد روزگار همه آن هفت فرزند جز یک پسر چهار ساله میمیرند. شاهزاده خانم نیز از عمادالملک صاحب هیچ فرزندی نمیشود. به گفته شاهزاده خانم «حضرت قبلهگاهی همان زن را با پسر چهار ساله به بنده خود مرحمت فرمودند [و] فرمودند: باباجان تا حال این بچه مرحم داغ برادرها و دلخوشی من بود؛ حالا مال تو باشد.»
این مساله به خوبی جایگاه زن را در جامعه عصر قاجار نشان میدهد. زنی که شش بچه او میمیرد و تنها صاحب یک پسر چهار ساله است، در اولین ملاقات با دختر همسرش، خود و بچهاش به شاهزاده خانم بخشیده میشود. شاید این قبیل رفتارها، نتیجه نوع تربیت شاهزادگان بود. بهرحال او سه سال نامزد ناصرالدین شاه بود. همسرش عمادالملک، زنان دیگری داشت. پدرش زن دیگری میگیرد. برای برادرش پنج زن صیغهای و عقدی میگیرند. با این حال طبقات پایین جامعه نیز وضعیت مناسبتری نداشت.
میزبان آنها در مغار اردستان، کدخدای قریه است که زنی خلق تنگ دارد. از او جویا میشود که با وجود اینکه خودت ما را به خانه دعوت کردهای، چرا خلقت تنگ است؟ او میگوید که شوهرش، دو سه سال پیش در ده دیگر زنی را صیغه کرده است. این مساله اگرچه زن کدخدا را میآزارد و بدان دلیل ناراحت است، اما آنچه که مشخص است، هنوز هم با کدخدا زندگی میکند. شاید شرایط جامعه اقتضای این را نداشت که کدخدا را ترک کند. این مساله برای زن عمادالملک عادی است. او تعجب میکند زنان آنجا چقدر غیرت دارند و به نظر او اشکال ندارد اگر شوهر آدم، صیغه کند. همه این موارد نشان از وضعیت اجتماعی جامعه و نیز زنان این دوره است. از این رو سفرنامه حاضر برای شناخت چنین روابط اجتماعی و فرهنگی دارای اهمیت بسیار است.
نظر شما