این اثر از مکتب جنوب برخاسته است و نویسنده با شم قصهگویی که دارد، با شروعی خوب مخاطب را درگیر داستان میکند. شخصیتهایی که زنگنه در جهان داستانیاش آفریده، شخصیتهای چندلایه یا پیچیدهای نیستند ولی او توانسته با کمک تخیل شخصیتهای ساده را در موقعیتهای معماگونهای قرار بدهد تا مخاطب کنجکاو را وارد گود قصه کند. واپسرانی و سردرگمی برخی از شخصیتهای این اثر، موجب همذاتپنداری مخاطب شده تا جایی که در برخی از قسمتها خواننده خود را جای راوی تصور میکند که این نشان از تبحر نویسنده در ایجاد کنشهای بهجا در داستانهایش دارد که جهانی جذاب را پیش روی مخاطب میگذارد.
از نقاط قوت «سایهباز» میتوان به احاطه و شناخت عمیق نویسنده از فرهنگ و جغرافیای جنوب اشاره کرد. زنگنه بهخوبی بافتار فرهنگی، رنجها، امیدها و مصائب اهالی این خطه را با نگاهی روانشناختی به قصههای پرکشش و خواندنی تبدیل کرده است. وی با زبانی تصویری، پاکیزه و بهدور از ابتذال در بخشی از کتاب، پرده از نگاههای سنتی مردمان جنوب، رسوم و یکسری قوانین از پیش تعیینشده برداشته است که در درستی یا نادرستی آن شک و تردید وجود دارد.
زهره زنگنه یوسفآبادی، فیلمنامهنویس، فیلمساز، مدرس بازیگری و نویسنده متولد آبادان و ساکن بوشهر و تحصیلکرده رشته سینما است. «سایهباز» نخستین اثر منتشر شده اوست که در حوزه ادبیات داستانی راهی بازار کتاب کرده است. در ادامه گفتوگویی را با این بانوی نویسنده جنوبی پیرامون مجموعهداستان «سایهباز» و ... صورت دادهایم که از نظر شما مخاطبان میگذرد.
خانم زنگنه! «سایهباز» عنوان نخستین مجموعهداستان شماست که با تاخیر آن را راهی بازار کتاب کردید. کمی در خصوص این اثر برای مخاطبان توضیح میدهید؟
بیشتر داستانهای این مجموعه، دارای اِلِمانهای بومی هستند و اِلِمان مشترک در همهی داستانها دریا است. نام مجموعه هم برگرفته از آخرین داستان این مجموعه است.
در داستان نخست این مجموعه، شما به جنگ پرداختهاید و تلخیهای آن را از زبان روای کودک ترسیم کردید. چطور شد که یک کودک را برای روایت این داستان انتخاب کردید؟
چون جهان کودکانه ویژگیهای بهتری برای روایت، پیشرو میگذاشت، از جمله اینکه ذهن یک کودک میتواند مشاهدهگر صادقتری در بیان ماجراها باشد. گذشته از آن چهرهی خشن جنگ، با لحن و توصیفهای کودکانه میتوانست تاثیر بهتری در ارائه موقعیت داشته باشد.
برخی بر این باورند که این داستان شما خیلی داستان خوبی است و توانسته جنگ را از زاویه متفاوتی به نمایش بگذارد و در مقابل برخی معتقدند که شما در ساخت لحن راوی کودک بازماندهاید. نظر خودتان در اینباره چیست؟
بهعنوان نویسنده، هر نوع نقدی را به داستانهایم مثبت و سازنده میانگارم؛ چراکه نویسنده ملزم است نقدها را بشنود و منطقیترین و تکنیکیترین نقدها را چراغراه نوشتههایش قرار دهد. داستانی که نویسنده خلق میکند، مجموعهای از انتخابهای اوست. نویسنده از منظر خودش تشخیص میدهد کدام زاویه دید، کدام لحن، کدام پیرنگ و کدام فرم روایت، مناسب داستانش است. پس از آنکه داستان بهدست مخاطب رسید؛ این منتقد بیطرف است که داستان را نقد و بررسی میکند و در این نقد و بررسی با منطق صحیح و دلایل درست ادبی میتواند انتخابهای بهتری را به نویسنده گوشزد کند تا در کارهای بعدی مورد توجه او قرار بگیرد.
البته در مورد منتقد بیطرف بحث فراوان وجود دارد. مهمتر از آن، موضوع اصلی جامعه ادبی ما در حال حاضر این است که چه کسی حقیقتا منتقد است؛ چراکه بحث نقد ادبی موضوعی است که نیاز به مطالعه وسیع و چارچوب علمی از پیشتعریف شده و وجدان کاری بالا دارد. بهنظرمیرسد جامعه ادبی ما هنوز راه زیادی تا رسیدن به ایدهآلهای معمول دارد. همانطور که هنوز این نیاز را احساس نکردهایم که در فهرست رشتههای دانشگاهیمان رشته نویسندگی داشته باشیم، متاسفانه این نیاز برای رشته نقد ادبی هم احساس نشده و دلیلش هم این است که نگاه ما به ادبیات همان نگاه سنتی ۴۰ سال پیش است و آموزش را به کارگاههایی سپردهایم که دلی و از سر علاقه برگزار میشوند. در حالی که اگر با همه چیز، آکادمیک برخورد کنیم، هم نویسندگان بهتری پرورش میدهیم، هم منتقدان آگاهتری.
یکی از نقاط قوت این مجموعه داستان نثر خوب شما و اشرافتان به بافتار فکری و فرهنگی جنوب است. این نکته باعث شده داستانهای شما شروع خوبی داشته باشد و کشش لازم را در مخاطب ایجاد کند. این شناخت و نثر چگونه برای شما حاصل شد؟
زندگی کنار مردم جنوب، باعث میشود بافت فکری و فرهنگی آنها، جزئی از زندگیات شود. البته برای من که در سه قطب متفاوت جنوب (آبادان، بوشهر، بندرعباس) زندگی کردهام، ممکن است این موضوع ملموستر باشد؛ چراکه علاوهبر شباهتهای فرهنگی، تفاوتها را هم تجربه کردهام.
شما سالها از جامعه ادبی بوشهر فاصله گرفتید و تلاش کردید در خلوت خود به خلق داستانهایتان بپردازید، این خلوت چقدر به شما در ارتقای کارتان کمک کرد؟ در این مدت بیشتر آثار کدام نویسنده را میخواندید و چقدر از آنها الهام گرفتید؟
در این سالها بیشتر فیلمنامه نوشتم و فیلم ساختهام. بدیهی است که بخش اعظم مطالعاتم کتابهای فنی سینما بوده، اما مطالعات ادبی من در این سالها، بیشتر با تمرکز روی رمانهای موفق خارجی بوده است؛ چون اقتباسهای سینمایی موفقی از این رمانها صورتگرفته و برای من مهم بود که بدانم این رمانها چه ویژگیهای مشترکی برای اقتباس داشتهاند. در مورد تاثیر در نوشتههایم از نویسندگان دیگر، راستش خودم چنین تاثیری احساس نمیکنم. اگر هم تاثیری وجود داشته باشد، من متوجه این تاثیر نبودهام.
شخصیتهای داستانهای شما اغلب تنها و در کشمکش با خود یا جامعه پیرامونی خود هستند، چطور شد که جذب این شخصیتها شدید؟
وقتی در داستان موقعیتی خلق میکنم و شخصیت را در آن قرار میدهم، از خودم میپرسم کدام بخش از این موقعیت قرار است شخصیت را بیشتر آزار دهد؟ آیا شخصیت در مواجهه با این موقعیت، خودش را ناتوان حس میکند یا توانمند؟ جواب این سوالات برای من تعیینکننده نوع کشمکش و آستانه کشمکش است که منجر به خلق کنش شخصیتها، نگرش و جهانبینی آنها میشود.
شخصیتهای داستانهایت چقدر واقعی بودند و چطور به داستانهای شما رسوخ کردند؟
مسلما آدمهای دور و بر، اگر دارای ویژگیهای خاص یا کنشهای ماندگار باشند خواه ناخواه، در داستانهای نویسنده رسوخ میکنند و داستانهای من هم از این قاعده مستثنا نیست.
داستانهای «سایهباز» چقدر از حیات زیسته شما نشأت گرفته شده است؟
در واقع نمیتوان میزان استفاده از تجربه زیستی در داستانها را بهدرستی سنجید؛ اما اعتقاد دارم نویسنده اگر موقعیتی را خلق میکند که خودش آن را تجربه نکرده، ضرورت دارد در مورد آن موقعیت و شخصیتهای قرار گرفته در موقعیت، تحقیق و پژوهش کافی داشته باشد. گاهی همین تحقیق و پژوهش، تو را با موقعیتهایی آشنا میکند که کم از تجربه زیستی ندارد؛ بهخصوص اگر این موقعیتها احساسات نویسنده را تحت تاثیر قرار دهند.
یکی از موضوعات کلیدی این مجموعه داستان، زنان است که شما با احاطه به جامعه سنتی جنوب، خیلی ظریف نگاه نابرابر به زن و همچنین زنان علیه زنان را در این جامعه سنتی به تصویر کشیدهاید. آیا این نگاه همچنان در این منطقه جریان دارد؟
جوامع سنتگرا مشمول زمان هستند. همانطور که بسیاری از اعتقادات غلط و خردهفرهنگهای مخرب، در دل تمدنگرایی محو یا کمرنگ شدهاند. آنچه برای منِ نویسنده مهم است، این است که نشان دهم آدمها در بستر این خردهفرهنگها و اعتقادات چه هزینههایی میپردازند. چه چیزی را در ازای چه چیزی، معاوضه میکنند و قربانیان این فرهنگها چه کسانی هستند؟
داستان «هفت آسمانم، دریاست» در این مجموعه داستان با استقبال مخاطبان مواجه شده است. از دید خودتان دلیل محبوبیت آن چیست؟
بازخوردهایی که از مخاطبها گرفتم، بیشتر اشاره داشتند به لامکان بودن و اتمسفری که در این داستان وجود دارد. بعضی از مخاطبان هم پایان غافلگیرکننده را دوست داشتند و بعضی دیگر نمادین بودن موقعیت موجود در داستان را. اما نظر من این است که یک داستان وقتی میتواند موفق عمل کند که در بیشتر وجوه برای مخاطب راضیکننده باشد. از پیرنگ و فرم روایت بگیر تا توصیف و فضا و داستان... من تلاش کردهام انتخابهای خوبی برای این داستان و دیگر داستانهای مجموعه داشته باشم و جواب به این سوال را باید به مخاطب واگذار کرد.
داستانهای شما اغلب در جغرافیای جنوب بهوجود آمدهاند و این به قوت کار شما افزوده است، آیا اصرار خاصی داشتید که جغرافیای زادگاه خود را در این کار به تصویر بکشید یا اینکه بهصورت ناخودآگاه، جنوب در آثارتان نمود یافته است؟
بهنظرم این پیرنگ است که اجزای داستان را پیدا میکند. اینکه پیرنگِ انتخابی من در چه جغرافیایی قابلیت اجرایی بهتری دارد و با کدام مکان همخوانی دارد، برای من تعیینکنندهی جغرافیای داستان است. البته این موضوع در مورد زمان داستان هم صدق میکند.
از وضعیت زنان داستاننویس در جامعه ادبی امروز راضی هستید؟ آیا همچنان نگاه نابرابر در جامعه علیه آنها وجود دارد؟
مسلماً نگاه نابرابر وجود دارد، اما نه در مورد جنسیت نویسنده. خوشبختانه زنان موفقی در عرصه شعر و ادبیات داریم که آثار خوبی خلق کردهاند و این خود گویای عزم مصمم خانمها در این عرصه است. به نظر میرسد نگاه نابرابر در بخشهای دیگر جامعه ادبی اتفاق میافتد. چاپ آثار، معرفی آثار، برنامههای مختلف مثل رونمایی کتاب و نقد کتاب، همه و همه روندی است که یک کتاب پابهپای نویسندهاش طی میکند. در این روند متاسفانه فقط دوستیها و روابط فرمایشی و بده بستانهای پشت پرده است که تعیینکننده میشود. متاسفانه آشفتگی ادبیات امروز ما حاصل عوامل زیادی است که باید از سمت صاحبنظران، بهدرستی واکاوی شود. شاید اگر عزمی جمعی به این موضوعات داشته باشیم، این نگاه تبعیضآمیز کمکم رنگ ببازد.
وضعیت داستاننویسی بوشهر را چگونه ارزیابی میکنید، آیا نویسندهای در این منطقه وجود دارد که جریان داستاننویسی بوشهر را زنده نگه دارد؟
داستاننویسی در بوشهر همان مسیری را میرود که در شهرهای دیگر... مسلماً نویسندگان خوبی چون محمدرضا صفدری، احمد آرام و سعید بردستانی دارد که به ادبیات این استان هویت میبخشند. البته که جوانترها هم در تلاشند تا بهعنوان نسل بعدی، چهره ادبیات را از نگاه خود و با تجارب خود انعکاس دهند.
آیا کار جدیدی هم در دست نوشتن دارید؟
بله. رمانی است که نوشتن پیرنگهای اصلی و فرعی و پرونده شخصیتهایش تمام شده و در حال حاضر مشغول مطالعه و تحقیق و پژوهش در مورد موقعیت و ویژگیهای زمانی آن هستم. البته هنوز برای نام این رمان به قطعیت نرسیدهام.
نظر شما