یادداشت حسین روحانی صدر درباره «علی والحاکمون» و اهمیت آن
«علی والحاکمون» به دنبال اثبات خطای جامعه اسلامی از واقعه غدیر است
آیتالله محمد صادقی تهرانی در کتاب «علی والحاکمون» به دنبال اثبات خطای جامعه اسلامی از عدم تبعیت از ابلاغ رسالت رسول پرداخته است.
اینجانب در گفتگوهای مکررم و ضبط خاطرات ادوار مختلف زندگی ایشان، موضوع غدیر را بارها پرسیدم و حاصل این مجموعه را در کتابی با عنوان «سرچشمه و سراب» تدوین کردم. ایشان در تبیین این دیدگاه هنگام حضورش در نجف اشرف به علت تعقیب از سوی دستگاه حاکمه ایران و گریزهایش، انگیزههای بازنگری و بازنویسی تفاوت خلافت و حاکمیت علی علیه السلام با دیگر خلفا را دنبال کرد و درباره فراهم آمدن این فرصت چنین روایت کرده است: «سال سوم حضورم در نجف، از مسابقه تألیف کتاب درباره امیرالمؤمنین(ع) باخبر شدم. من تازهواردی در کشوری عربزبان بودم و در مقایسه با نویسندگان بسیار مقتدر عربزبان در عراق، لبنان، سوریه، کویت و...، در نگارش عربی آنقدر قوی نبودم که بخواهم کتابی به زبان عربی بنویسم.
دردمند و مستأصل به حرم حضرت علی(ع) رفتم. عرض کردم: آقا، من لغتی در وصف و بیان بزرگی و عظمت شخصیت شما ندارم. آنچنان شایسته و بایسته شما را نمیشناسم. بزرگان بسیار از شما نوشتند. خواهش میکنم مقداری از آن بلاغت و فصاحت خود بر من عنایت فرمایید. بر شعور و معرفت من نسبت به خود بیفزایید و در نوشتن نانوشتهها یاریام سازید. پس از آن کتابی با نام علیٌّ والحاکمون نوشتم، که با تیراژ بالایی در بیروت چاپ و منتشر شد. در مدرسه وسطای آخوند در حال تدریس آیتالاحکام، آقای سید جواد شبّر، مدیر تشکیلات مسابقه، نامهای دال بر درجه اول شناختهشدن کتاب آوردند. متعجب شدم و باور نکردم. برای معرفی کتاب، اول در کربلا جلسهای تشکیل شد، که با سیاست عراق و مراجع، از کتاب من فقط اسم بردند و کتاب سلیمان کتانی را در درجه اول معرفی کردند. تیراژ کتاب علیٌّ و الحاکمون، از کتاب کتانی بسیار بیشتر و حدود 100 هزار جلد بود. در چاپ اول حدود 300 صفحه و در چاپ دوم با اضافهنمودن محاکمه خلفا معروف به «الخلفا بین الکتاب والسنه»، 360 صفحه شد.»
محمد صادقی تهرانی بعدها در کتاب «سرچشمه و سراب» نقل کردند: «10 نسخه از آن را برای آقای خمینی فرستادند. پس از چندی به ملاقات ایشان در نجف رفتند. ایشان فرمودند: این کتاب به کل ظالمها، خلفا، شیوخ، سلاطین و قسمتهایی نیز به شاه تعرض دارد. کجا توانستید این کتاب را چاپ نمایید؟ ایشان گفت: بیروت، تنها جایی که هیچ کنترلی بر تألیفات انجام نمیشود. 10 جلد دیگر به 10 نفر از تحصیلکردههای عالیرتبه بغداد هدیه دادند، که برایشان بسیار مؤثر واقع شد. پس از چندی حکومت عراق بهمحض اطلاع از دو بُعد سیاسی، مذهبی کتاب، فروش آن را قدغن نمود؛ بهطوریکه هر کتابفروشی که از این کتاب حتی یک عدد داشت، بهکل تعطیل شد.»
روزی آقای صدر در منزل صادقی تهرانی حضور مییابند و میگویند به ایشان گفتم: «من بهدقت کتاب علیٌّ و الحاکمون شما را خواندم. نوشتن آن چند سال به طول انجامید؟ گفتند: 200 روز موادش را آماده کردم و 30 روز هم خودش را نوشتم، روزی 10 صفحه. گفتند: چی! دوباره بفرمایید، 30 روز! انا العرب و کاتب یقولون قدیر و لا اقدر استنسخ خلال ثلاثین یوم ثلاثماه صفحه (: من عرب، پسر عرب، در بلد عربی نویسنده هستم، اما نمیتوانم در طول سی روز سی صفحه تنظیم نمایم.) گفتم: فرق من با شما در گدایی و سماجت در آن است. من خودم هم با مطالعه کتاب متحیر میشوم که چطور این کتاب را نوشتم.»
محمد صادقی تهرانی در کتاب علیٌّ و الحاکمون، تفاوت علی علیهالسلام را از ولادت تا بعثت پیامبر، ولایت وی بر بزرگان قریش، همصحبتی دائمش با رسول، همراهی بیقید و شرطش با شخص نبی و اهمیت موقعیت علمی و عملیاش در ماههای پایانی از 23 سال ابلاغ رسالت پیامبر را دستمایه اهمیت جایگاه وی در اداره امور مسلمین پس از او قرار داده است. وی در17 عنوان اصلی و بیش از 70 عنوان فرعی کتاب علی والحاکمون به دنبال اثبات خطای جامعه اسلامی از عدم تبعیت از ابلاغ رسالت رسول پرداخته است.
البته ایشان در طول عمر بابرکتشان در هر فرصت خصوصی و عمومی در اجتماعات مسلمانان نقاط مختلف خاورمیانه در دفاع از موقعیت منحصربهفرد و استثنایی ولیخدا از هیچ گفتار اثرگذاری فروگذار ننمود. در این خصوص ایشان چنین روایت نموده: «یکی از بزرگان مسجد جامع عمری درباره عدالت عُمر پرسید، گفتم: عادل بود. شیعهها باتعجب، مات و مبهوت ماندند، که چرا این جواب را دادم! آن سنّی ادامه داد که عدالت او چطور بود؟ گفتم: اینکه در روز عید غدیر با حضرت علی(ع) دست بیعت داد و به جانشینی علی(ع) بعد از پیامبر(ص) اظهار خرسندی نمود، نشانه عدالت و انصافش دانستم. با زرنگی بیشتر پرسید: پس داستان سقیفه بنیساعده، خلافت بنیبکر و عمر و غصب خلافت در کتابهای برادران شیعه چیست؟ گفتم: تو از عدل عمر پرسیدی من هم جواب دادم، از ظلمش نپرس که آن را شما باید جواب بدهید.»
محمد صادقی تهرانی در کتاب «سرچشمه و سراب» میگوید که «به دعوت تعدادی از شیعیان بعد از مناسک حج برای سخنرانی ایام ماه محرم زمینی ازمدین به بحرین سفر کرد. هر شب در حسینیه شیعیان بر منبر میرفت. روزی یکی از بزرگان متعصب شیعی به ایشان گفت: نهجالبلاغه از قرآن بهتر و قابل فهمتر است. ایشان که هر شب تلاش داشت در سخنرانیهایش بحرینیها را با معارف قرآن بیشتر آشنا کند بهشدت عصبانی شد و گفت: آدم احمق، حکایت تو، حکایت آن دباغی است که وقتی به عطاری آوردندش بیهوش شد. شما شامّه قرآنی خود را بستهاید. نهجالبلاغه بیانات شاگردِ شاگرد قرآن است. مولا علی، شاگرد دوم قرآن است. شاگرد اول، شخص رسول است. چرا شما نادانسته همچو رأیی میدهی و این توهین به تشیع علوی است.
بعد از وفات پیامبر اطرافیان ابابکر با طعنه به علی بن ابی طالب گفتند: یادت رفته چه کسی در غار پیامبر را یاری نمود. حضرت فرمود: نه، یادم نرفته است؛ چون من نترسیدم و شب در رختخواب پیامبر خوابیدم و خطر را به جان خریدم، تا آنکه این آیه نازل گردید: ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَئوفٌ بِالْعِبادِ﴾ (آیه 207 سوره بقره)، (و از مردمان كسی است كه جان خود را برای طلب خشنودی خدا میفروشد. و خدا نسبت به بندگان بسی مهربان است)؛ اما در شأن حرکت ابابکر، آیه سکینه سوره توبه آمده.»
سپس از دکتر صادقی پرسیده شد: تو کیستی و از قول کدام کتاب این را نقل میکنی؟ گفت: از قرآن که فرمود؛ ما آرامش و اطمینان را در قلب رسول و مؤمنین قرار دادیم: ﴿إِذْ جَعَلَ الّذینَ كَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیةَ حَمِیةَ الْجاهِلِیةِ فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللّهُ بِكُلّ شَیءٍ عَلیمًا﴾ (آیه 26، سوره فتح)، (چون كافران در دلهای خود، تعصّب، (آن هم) تعصّب جاهليت نهادند، پس خدا آرامشی از خود بر فرستاده خويش و بر مؤمنان فروفرستاد و كلمه تقوا را ملازم آنان ساخت و (درواقع) آنان به (رعايت) آن سزاوارتر و (هم) اهل آن بودند. و خدا همواره بر هر چيزی بسی دانا بوده است.)؛ ﴿ثُمّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها وَ عَذّبَ الّذینَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرینَ﴾ (آیه26، سوره توبه)، (سپس خدا آرامش (ويژهای از) خود بر فرستادهاش و بر مؤمنان فرستاد و سپاهيانی (هم) فروفرستاد (كه) آنها را نمیديديد و كسانی را كه كفر ورزيدند عذاب كرد و اين (همان) سزای كافران بود.) چرا نگفت مؤمن! نشان میدهد او اسلام آورده مسلمان هست؛ اما مؤمن نیست؛ مگرنه شامل این آیات شریفه میشد. با هیجان پرسیدند: چرا تاکنون کسی این را به ما نگفته؟ گفتم: گویندگان میگفتند؛ اما شنوندگان نمیشنیدند و متأسفانه اکثر مردم دقت نمیکنند. پس از این مسجدالنبی ملتهب شد و افراد با یکدیگر وارد گفتوگو شدند که این شیخ این حرفها را از کجا میزند. آیات را بررسی کردند و حیران ناگفتهها و ناشنیدهها شدند. مفتی از ایشان خواست که دیگر این مسائل را مطرح نکند.
ایشان شبهای ماه مبارک رمضان مسلمانان زیادی را در مسجدالحرام در حال اقامه نماز تراویح میدید. برایش خیلی جالب بود این مردم مسلماند؛ ولی چون خلافت علی بعد از رسول را نپذیرفتند اسلامشان بهواسطه پیروینکردن از رسول پذیرفته نخواهد شد. اما ایشان آنها را قاصر دید، نه مقصر؛ یعنی اینها بهحدی مخلصانه اعمال را انجام میدهند که حتی امام جماعتی را دید که از شدت تأثر قرائت جزئی از قرآن غش کرد. دریافت اینها تقصیری در اهلسنّت بودنشان ندارند؛ زیرا نخست اینکه در خانوادههای سنّی به دنیا آمده بودند؛ نکته دوم، در بررسیهایشان به واقعیت خلافت بعد از رسول نرسیده بودند؛ پس ایشان آنها را مسلم مومن یافت.(کتاب «سرچشمه و سراب»)
روزی در مسجد امام رضا(ع) گفت: عدهای از شیعیان اقوال و حکایات نادرستی را برای بزرگ جلوهدادن مقام علوی شیعه پای منبرها نقل میکنند؛ درحالیکه مقام علی(ع)را نادانسته تخریب میکنند. به داستان ردّالشمس اشاره کرد، که به این شرح بود: «روزی پیامبر در کنار علی(ع) آرمید. سر مبارک آن حضرت روی پای امام علی(ع) قرار داشت. امام که هنوز نماز عصرش را به جا نیاورده بود، نتوانست خود را راضی کند که پیامبر را بیدار نماید. بنابراین صبر کرد تا پیامبر خود از خواب برخاست و امام را محزون دید. چون سبب را دانست، دعا کرد که خورشید بار دیگر بازگردد و امام نمازش را در وقت خود ادا کند.»
محمد صادقی تهرانی معتقد بود این یک دروغ است و خلاف واقعیت. آیا امکان دارد زمان گذشتهای به حال و آیندهای به گذشته برگردد یا مگر میشود زمان را متوقف کرد. مقام علوی در عصمت کامل است. معصوم تکلیف شرعیاش را تحت هیچ شرایطی ترک نمیکند. معجزه به امر خدا و به دست رسولان برای هدایت انسانها و اثبات وحدانیت حق انجام میگرفت. این نشانه محبت نیست و نهتنها عظمت مقام علی را نشان نمیدهد، بلکه اهمال و سهلانگاری است. دیگر اینکه اگر بخواهد به احترام فردی این اتفاق بیفتد، باید به احترام پیامبر باشد.
﴿يا أَيّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ إِنّ اللّهَ عَليمٌ خَبيرٌ﴾ (آیه 13، سوره حجرات)، (هان ای مردمان! ما شما را بهراستی از مرد و زنی آفريديم و شما را ملتهايی و قبيلههايی گردانيديم تا يكديگر را (متقابل) شناسايی كنيد. همواره ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. همانا بهراستی خدا بسيار دانای بس آگاه است.) همه کارهای پیامبر برای احیای نماز است. با این داستانها، حضرت علی را اینقدر کوچک میکنید که با مشاهده غروب خورشید بازهم نماز نمیخواند! درصورتیکه ﴿فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتاباً مَوْقُوتا﴾ (آیه 130، سوره نساء)، (پس چون نماز را (اينگونه) به جاى آورديد، خدا را (در همه حال) ايستاده و نشسته و بر پهلو آرميده، ياد كنيد. پس چون آرام شديد، نماز را (به طور كامل و بدون كموكاست) به پا داريد، زيرا نماز بر مؤمنان، در اوقات معيّن مقرّر بوده است.) (آقای صادقی به جای آیه فوق، فقط به این عبارت اشاره کرده بودند: قمتم اذا صلاه قیام.)
قیام یعنی اینکه هم خودتان بلند شوید، هم دیگران را بلند کنید و این یعنی بر خود حضرت علی واجب بود که پیامبر را بیدار کند و نماز بخوانند. اینگونه صحبتها سزاوار آن حضرات نیست. چرا این دروغها را به اهلبیت نسبت میدهند.
محمد صادقی تهرانی یک روز بعد از مناسبت ولادت حضرت امیر(ع) در 13 رجب، پس از اتمام درس تفسیر، خطاب به طلاب گفت: «چون فردا ولادت با سعادت امیر انس و جان، امیرالمؤمنین علی(ع) است، در حد دو، سه جمله درباره این مناسبت با شما حرف میزنم. آقایان مگر علی(ع) نفرمود: انا عبد من عبید محمد، من بندهای از بندگان محمد هستم. آیا منظورش همان داستان بندگی و بردگی بود؟ نه، منظورش بنده رسالت محمد است، بنده قرآنی که محمد مأمور ابلاغ آن بود. ما هم باید بنده او شویم. مگر ما میگوییم نحن عبید من عبید علی، پس بندگی قرآن باید بکنیم، آیا کردیم؟ مقام امام آن نیست که دست و پایش را ماچ کنند؟ مقام امام باید غرق در معارف الهی باشد. مگر او نفرمود: من از اینکه به من بگویند امیر خوشحال نمیشوم، من خود را در بین مردم در مشکلات معیشتی، اخلاقی و اجتماعی آنها همراهشان میبینم. اگر قرار باشد او گوشهای بنشیند و خوب بیاشامد و خوب زن بگیرد، دستش را ببوسند و برایش خرافه بگویند، او امام نمیشود. ما که در حوزه رسول و امیرالمؤمنین وظیفه بزرگمان این است که با دست پر، فارغالتحصیل شویم، برویم و دیگرانی که نقصان دارند دستگیر کنیم؛ الان خودمان ناقصتر از همه هستیم. چرا؟ چون چیزی که یاد نگرفتهایم، قرآن است.
حضرت امیر(ع) در اولین روز خلافتشان فرمودند: من امام امت هستم پس باید همه مردم راهی داشته باشند تا نیازهای مادی، معنوی و سیاسی خود را به من ارجاع بدهند؛ بنابراین خانه من نه در میخواهد و نه دربان. این یکی از کارهای ایشان است که کمتر برای مردم نقل شده است. شبانهروز هر حاجتمندی باید به امام دسترسی داشته باشد. امام روح حیات مردم است؛ در رگ و پوست و سلولهای بدنشان باید راه داشته باشد. امام در نمیخواهد، چه برسد به دربان! خودش به در خانه یتیمان و پیرزنها میرفت. ای خاک بر سر من و تعبیر من اگر به من حجتالاسلام بگویند، آیتالله نگویند! میمیرم، ناراحت میشوم.
علی(ع) میفرماید «... از اینکه سخن حقی را بگویید یا مشورت به عدل نمایید، خودداری نکنید، زیرا من خود را برتر از آن نمیدانم که خطا کنم و از اشتباه در کارم ایمن نیستم مگر آنکه خداوند مرا در کار نفس کفایت کند که بیش از من مالک آن است....خوش ندارم در خاطر شما بگذرد که من ستایش شما را دوست دارم و خواهان شنیدن آن میباشم». ایشان میخواست به ما بفهماند که اگر چهار مثقال درس خواندیم، ورم و باد نکنیم که خیلی بزرگ شدیم. اگر پر از معارف هم باشید، زیر دست علی هستید، علی میگوید دوست ندارم اینقدر از من تعریف کنید.»
محمد صادقی تهرانی بعد از اتمام ماه رمضان و آغاز کلاسهای تفسیری، خطاب به طلاب گفت: «جامعه بشری که علی(ع) را محکمترین فرد در برابر دنیاپرستی، قدرت و حکومت میداند، آنوقت شما تحمل میکنید عظمت علی(ع) را در قالب طرح سؤالات اشتباه مورد قلمفرسایی قرار بدهند. حاشا و کلا. من دست بزرگانی را که نسبت به این حماقت واکنش نشان دادهاند، میبوسم.
از امیرالمؤمنین(ع) است که چشمدرد شدیدی گرفت. رسولالله به عیادتش تشریف بردند. علی از شدت درد ناله میکرد. رسولالله فرمود: علی ناله جزع است یا درد؟ عرض کرد: یا رسولالله تاکنون دردی سختتر از این ندیده بودم. فرمود: علی هنگامی که فرشته مرگ برای گرفتن جان فاجر میآید، با خیشهای آتشین جانش را میکند، پس جهنّم فریاد میکشد. علی ناگهان نشست و گفت: یا رسولالله، فریادش را تکرار فرما که درد مرا از یاد برد. آیا کسی از امتات اینگونه عذابی دردناک را میبیند؟ فرمود: آری، حکام جور، حاکمان و قاضیان ستمگر و خورنده مال یتیم و شاهد دروغ.»
نظر شما