مواجهه با زبان، جستجو برای یافتن واژههای مشترک بین زبان روسی و فارسی و غور در اینکه آیا اسپاسیوا را روسها از همان سپاس فارسی وام گرفتهاند یا نه؟ واژههای استکان و سماور چه زمانی از روسی وارد زبان فارسی شدند؟ شنیدن زبان فارسی از دهان تاجیکها و قرقیزها و ازبکهایی که یک رگه فارسی نزدیک یا دور دارند برایت هیجانانگیز است. حضور در نمایشگاه کتاب و دیدار با کتابخوانها همیشه برایت خوشایند است. اما تا قبل از سفر هرگز به فکرت خطور نکرده که کتابهای فارسی در روسیه این همه هواخواه داشته باشند. کتابها را در تعداد محدود و صرفاً برای معرفی بردهای اما جوانها و بزرگترها میآیند و میخرندشان. اکثر بازدیدکنندگان فردوسی را میشناسند و کنجکاوند با کتابهای معاصر فارسی آشنا شوند. بعضیهایشان فارسی را کمابیش میفهمند و بعضی دیگر کتاب میخرند برای آموختن فارسی و شناخت تاریخ ایران. بسیاری از جوانها انگلیسی میدانند و این گفتگو را راحتتر میکند. اما ازدحامی در کار نیست، در هیچ غرفهای.
مرغ همسایه همان مرغ است!
شگفتزده میشوی و با خودت میگویی نمایشگاه کتاب تهران با وجود همه همبرگرخورها و سیبزمینیخورهایش، در کل یک چیز دیگر است و در مقایسه با اینجا منحصربهفرد و معرکه، هم کمّی هم کیفی. این حرفها را رئیس نمایشگاه مسکو هم دو سال قبل شخصاً تأیید و اذعان کرده. هرچند وضعیت کتابخوانی در ایران هم مطلوب نیست اما لااقل باور میکنی که مرغ همسایه همان مرغ است! از همه عجیبتر اینکه نمایشگاه امسال با محوریت کودکان و نوجوانان برپا شده اما تا یکی دو روز آخر تک و توک مخاطب کودک و نوجوان میبینی. روسها میگویند شاید چون مدارس از اول سپتامبر بازگشایی شده بچهها فرصت آمدن به نمایشگاه را نداشتهاند و البته توجیه جالبی نیست. در سرزمین داستایفسکی و چخوف و تالستوی؟ این میشود که توی هر غرفه میافتی به کنکاش در صفحه شناسنامه کتابهای کودک و نوجوان. خدای من! بیشتر تیراژها هزارتایی و نهایتاً دو هزار! لنگه ایران خودمان.
البته خبر خوبی برای کتابخوانهای دنیا نیست و ضمناً تو هم آمار دقیقی از مطالعه کتابهای الکترونیک در روسیه نداری. ولی نیمه پر لیوان برایت اینجاست که جوانها و نوجوانهای روسی واقعاً نویسندهها را دوست دارند و وقتی سوژه و خلاصه کتابهای معاصر ایرانی را از زبانت میشنوند، با تعجب و اشتیاق میپرسند واقعاً در ایران چنین داستانهای مدرنی برای بچهها نوشته میشود؟ خیلیهاشان هیجانزده در کنارت میایستند و عکس یادگاری میگیرند و خوشبختانه هنوز تعارف بلد نیستند.
دریغ از یک کتاب چشمگیر
غرفه برای غور کردن در احوال کتاب فراوان است. نمونهاش شارجه که بهعنوان مهمان ویژه عمارتی عظیم و پرزرق و برق وسط نمایشگاه علم کرده اما دریغ از یک کتاب چشمگیر. هرچه میبینی عکس و بیوگرافی شیوخ اماراتی است روی جلدها! بساط دود و عود و خانمهای نقشبندی که حنا روی پوست روشن روسها میگذارند. کاری که ما در کیش و قشم خیلی حرفهایتر برگزارش میکنیم. فکر میکنی سوای تمام اغراقها و ادعاها، ما انصافاً در منطقه صاحب ادبیات و تفکر هستیم و اگر بتوانیم درست و تخصصی ارائهاش کنیم واقعاً در دنیا حرف برای گفتن داریم.
به هر روی، خوشحالی که نسبت به همسایهها، ادبیات کودک و نوجوان در ایران خیلی جدیتر گرفته میشود، هم از سوی مخاطب و هم از سوی نویسندگان. از طرفی استقبال از تصویرگری کتابهای ایرانی هم فوقالعاده است با اینکه روسیه مهد تصویرگران موفق دنیاست. حضور در کنار جمالالدین اکرمی به عنوان نویسنده و تصویرگر، تجربه نابی است و به پررنگ کردن نقش غرفه ایران در نمایشگاه کمک زیادی میکند. با همت آقای اکرمی در غرفهای جداگانه آثار تصویرگران ایرانی با موضوع جشنهای ایرانی به نمایش گذاشته شده. در کنار آقای اکرمی جشنهای ایرانی و پیشینهشان را به بازدیدکنندگان معرفی میکنی.
آقای اکرمی کارگاه ساخت ماسکهای نمایشی برگزار میکند و این کارگاه مخصوصاً در دو روز آخر با استقبال فوقالعادهی خانوادهها و کودکان روبهرو میشود. مینشینی و پابهپای بچهها ماسک میسازی و نمایش اجرا میکنی با همان تک و توک کلمات روسی که یاد گرفتهای و چقدر میچسبد در کنار بچهها بودن. تقریباً هر روز با ناشران روسی و نویسندگان کشورهایی چون داغستان و باشقیرستان و تاتارستان برای معرفی ترجمه متقابل کتابها گفتوگو میکنی و امیدواری در سال جدید خبرهای خوبی از ترجمه آثار ایرانی در این کشورها که در واقع جزء فدراسیون روسیه هستند بشنوی. اما آنچه این سفر را برایت ویژه میکند حضور در جمع دانشجویان دانشکده زبانشناسی مسکو است.
جوانهایی کنجکاو درباره فرهنگ و ادبیات ایران که به فارسی تسلط نسبی پیدا کردهاند. با همراهی آقای اکرمی تلاش میکنی در این فرصت کوتاه چهرهای ملموس از ادبیات کودک و تصویرگری ایرانی را برایشان ترسیم کنی. از طرفی تاکید هر دوتان بر این است که هدف تمام نویسندگان و تصویرگران کودک و نوجوانِ جهان، تقویت صلح و دوستی و ترویج مهربانی بین آدمهاست و در واقع آدم بزرگها هستند که مرزها و خطکشیها را تعیین میکنند. برایت جالب است که خیلی از جوانهای روسی شیفتهی کویر و یزد و کاشاناند و دوست دارند به ایران سفر کنند و از نزدیک با فرهنگ و مردم و سرزمینت آشنا بشوند. در تمام طول سفر فکر میکنی همه اینها برای ایران یک فرصت و ظرفیت است و ادبیات داستانی میتواند محملی بینظیر باشد برای شناسایی فرهنگ و هنر ایران به سراسر جهان. شب آخر یک بار دیگر در کنار کلیسای سن باسیل قدم میزنی. در خیالت داستان میبافی و امیدوار میشوی، حتماً با کمک هنر میشود چشمها را به روی زیباییهای ایران باز کرد. امیدوار میشوی چون دیگر زمانه کور کردن چشمها گذشته و آنچه میتواند به فریاد بشریت برسد صلح، مهربانی و هنر و زیبایی است.
* نویسنده اعزامی ایران در نمایشگاه مسکو
نظر شما