این كتاب پنج فصل دارد، فصل نخست آن به شرح و ریشهیابی تحلیلی ـ تاریخیِ ایده اصلی كتاب نقد عقل محض با تمركز بر انقلاب كپرنیكی و آموزه «تركیب» اختصاص دارد. فصل دوم به بررسی مختصر برخی نقدهای هگل به فلسفه كانت اشاره دارد و فصول سوم و چهارم به پاسخهای ایجابی جایگزین هگل به این نقدها در آثار مختلفش میپردازد. به این ترتیب، استرن با محور قرار دادنِ مفهوم «ابژه»، شرحی اجمالی از بخشهایی از سه اثر اصلی هگل ارائه میدهد كه مرتبط با بحث ابژهاند. فصل آخر هم با جمعبندی مسائل مطرحشده و حل و فصل مسئله وحدت و كثرت در روح مطلق هگلی به پایان میبرد.
آنچه ترجمه و انتشار این اثر را ضرورت میبخشد، همانگونه كه نویسنده در پیشگفتار ادعا میكند، علیرغم حجم اندك، طرحی كلی از رویكرد كلگرایانه هگل به ابژه و جهان ترسیم میكند كه میتوان در پرتو آن كل فلسفه هگل را بازتفسیر كرد.
امروز همزمان با زادروز گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی و یکی از پدیدآورندگان ایدهآلیسم آلمانی گفتوگویی با محمدی اصل درباره این کتاب و اندیشههای هگل داشتهایم که ماحصل آن را میخوانید:
چرا و چگونه تبیین معنای وحدت اشیا میتواند به مسئلهای مهم از تاریخ فلسفه آلمانی و نسبتی که کانت با ایدهآلیستها و به طور خاص با هگل برقرار میکند، پاسخ میدهد؟
مسئله وحدت و کثرت قدمتی به اندازه تاریخ فلسفه و شاید حتی به قدر تاریخ بشریت دارد، اما در سنت ایدئالیسم آلمانی از چند وجه اهمیت مییابد که دست کم یکی از وجوه اصلی آن تلاش برای پاسخ به این سوال است که ابژههای تجربه وحدت خویش را از کجا میگیرند، در پاسخ به این سوال تفاوت رویکردهای ایدائالیستهای آلمانی نمایان میشود. در این زمینه کانت میراثدار سنتی تجربه گرایانه بود که رویکردهای کثرت گرایانه داشتند. در واقع تفاوت دو رویکرد کثرت گرا و وحدتگرا در این است که اولی اصالت را به اجرا میدهد و برای آنها مستقل از بازنمایی شان در کل اصالت و وجود قائل است، حال آن که دومی اولویت را به کل داده و برای آن اصالت قائل میشود به این معنا که کل و تمامیت خود جوهری است که اولا و بالذات هستی دارد.
تفاوت نگاه کانت و هگل در پاسخ به سوال بالا چیست؟
کانت در پی تبیین وحدت اشیا دو گام اساسی برمیدارد و در ضمن هر دو گام وحدت را از امری بیرونی و ابژکتیو بدل به امری سوبژکتیو میکند، به این معنا که نخست با طرح بحث مقولات (که به تعبیر فیشته سوء فهمهای فراوانی نیز از آن شده است) و سپس با ارجاع حد اعلای وحدت به من استعلایی، وحدت را از بیرون به درون سوژه میکشد. هگل اما، با قدری مسامحه در تعبیر، در پی احیای وحدت جوهری اشیا در ساحت ابژکتیو برمی آید (ناگفته نماند که هگل با طرح بحث روح spirit از معنای متداول ابژکیتو و سوبژکتیو فراتر میرود) به این معنا که خاستگاه وحدت را باید نزد خود اشیا جست، در واقع هگل از حیث پیش کشیدن جوهر نوعی به ارسطو نزدیک می شود، البته با تفاوتهایی جدی که وجوه فارق ایدئالیسم از رئالیسم هستند.
هگل چه نقدهایی را به کانت وارد میکند؟
از دل نقدهای هگل به کانت چنین بر میآید که کانت نیز در نهایت نمیتواند وحدت مادی اشیا را تبیین کند و با حفظ اشیا در مقام کثرتی یا مجموعهای از کیفیات، صرفا وحدتی صوری و سوبژکتیو را عرضه میدارد. نزد هگل قوام ابژههای فردی و اشیای جهان به جواهر نوعی آنهاست و از این رهگذر اشیا دیگر آنچنان که کانت میاندیشید وحدتشان را به واسطه فعالیت تألیفی سوژه استعلایی ندارند. کانت از این حیث که سوژه را قوام بخش وحدت اشیا میپندارد نیای سنت ایدئالیسم است اما همانطور که هگل نشان میدهد در نهایت نمیتواند از پی تبیین وحدت اشیا برآید چرا که هنوز کاملا از دست اصل موضوعه تجربه گرایی مبنی بر تلقی اشیا به مثابه کثرتی از اعراض و کیفیات مستقل و بی ارتباط به هم خلاص نشده است. او هنوز نمیتواند مبنای وحدت را نزد خود اشیا جستجو کند، حال آن که هگل در پی به دست دادن تبیینی است که وحدت اشیا را در بیرون از وحدت صوری من یا سوژه استعلایی مییابد.
ارزیابی شما از ترجمههای آثار هگل در ایران به لحاظ کمی و کیفی چیست؟
در خصوص ترجمه آثار هگل به فارسی باید گفت که هگل ازین حیث از اقبال خوبی برخوردار بوده و مترجمان و اهالی فلسفه در ایران از آثار هگل استقبال کردهاند، اما در حقیقت جز معدودی از آثار وی از جمله استقرار شریعت در مذهب مسیح، عقل در تاریخ و چند اثر دیگر، باقی آثار او یا از روی متن اصلی صورت نگرفته یا به دست مترجمی اهل فن ترجمه نشدهاند، در واقع از حیث کمی هگل از اقبال خوبی برخوردار بوده اما از حیث کیفی همچنان آثار اصلی هگل در انتظار ترجمه مترجمان اهل فن و مسلط هستند. ناگفته نماند که این فقط سخنی ملی برای این مجال اندک بود حال آنکه تحلیل این ترجمهها زمانی فراختر میطلبد.
او چه کمکی به ساحت اندیشه در جامعه ایران میکند؟
از آنجا که نگاه هگل نگاهی تاریخی و کلان است و از سوی دیگر رویکرد او توضیح مسائلی از بطن آنها و همراه شدن با آنها و توضیح نحوه حل تضادها و برآمدن تضادهایی دیگر است، میتوان از فلسفه هگل در تحلیل وضعیت جوامع از جمله ایران مدد گرفت، به همین سبب نیز در سالهای اخیر در ایران اقبال نسبتا خوبی به فلسفه هگل و رویکرد او در تحلیل مسائل شده است به این معنا که دست کم روش هگلی میتواند به ما در فهم مسائل و تحلیل آنها مدد برساند، برای نمونه میتوان به تلاشهای جسته و گریختهای اشاره کرد که میکوشند تاریخ ایران را به روش هگلی قرائت کنند یا حتی وضعیت فعلی را بر اساس آن تبیین کنند، البته نباید از این مسئله نیز غفلت کرد که جنبههای بسیار مهمی از نگاه ارگانیستی هگل به مسائل طبیعی هنوز هم میتواند الهام بخش علوم طبیعی و فلسفه علوم طبیعی باشد، جنبهای که در ایران به شدت از آن غفلت شده است.
خود هگل هم از اواخر قرن 18 و 19 به ایران توجه میکند، چرا؟ لطفا در این باره هم توضیح مختصری دهید.
میتوان از چند منظر رویکرد هگل به شرق و از جمله ایران را بررسی کرد، یکی از منظر روش و دیگری از منظر مسئله و محتوا، و صد البته از مناظر گوناگون دیگر، در این جا و در این مجال مختصر تنها مایلم به یک نکته توجه دهم و آن اینکه هگل وقتی در مورد شرق و از جمله ایران می نویسد که در آن تنها یک تن (پادشاه) آزاد است و در خصوص جهان یونانی و رومی به آزادی تنی چند و در نهایت در خصوص جهان ژرمنی پسامسیحی قائل به آزادی همگان است و این مسئله اخیر را در چندین اثر مهمش بازگو و تحلیل میکند، میتوان گفت که بنا بر گامهای سه گانه هگل که میتوان از آنها با تعابیر مختلف امر در خود، برای خود و درخود و برای خود، یا امر کلی، جزئی و در نهایت امر فردی و دیگر تعابیر یاد کرد، مجموعه مشرق زمین و از جمله جامعه ایران باستان همان مراحل اولیه، کلی، در خود و بیواسطه روح هستند که روح از آنجا حرکت تکاملی خویش را آغاز میکند، البته از این تعبیر نتایج چندی گرفتهاند از این قرار که وضعیت امروز غرب آینه آینده ایران است یا شکافی برناگذشتنی میان دو جان مشرق و مغرب برقرار است و ازین قسم برداشتها که ظاهراً قدری از روح فلسفه هگلی دور هستند به این ترتیب که پیشفرضشان نگاهی خطی به تاریخ است و در واقع به قسمی انکسار در درون روح هگلی قائل میشوند، حال آنکه به نظر میرسد مواجهات اینچنینی با فلسفه هگل جای قدری تأمل دارد و ظاهراً با روح فلسفه هگلی فاصله دارد.
نظر شما