جای ادبیات صوفیانه و عارفانه خالی است
محسن مومنی شریف، رئیس حوزه هنری، در این مراسم به بیان خاطراتش از فیروز زنوزی جلالی پرداخت و گفت: من سهبار در مراسمهای مختلف درباره آثار زنوزی جلالی و همچنین اندیشهها و شخصیت او سخن گفتم. یکبار هم در جلسهای که به صورت ماهیانه با نویسندگان داریم با ایشان ملاقات و صحبت کردم، جلسه بسیار خوبی بود علیرغم رنجی که او از نظر جسمی بهخاطر بیماری میکشید.
وی با بیان اینکه ما میتوانیم بسیاری از چیزها مانند سختکوشی را از ازنوزی جلالی بیاموزیم، گفت: او همیشه کارها را به سرانجام میرساند. به عنوان مثال«مخلوق» کار بسیار بزرگی بود که او انجام داد و مملو از شخصیتهای خوبی بود که او خلق کرده بود. وقتی که کار میکرد واقعا تلاش میکرد و تا آخر ادامه میداد. البته بسیاری از کارهایش هم ناتمام ماند و باید به پایان میرساند و باید کسی که نثرش و افق فکرش به او نزدیک باشد تلاش کند و آنها را به سرانجام برساند. همسر او در موفقیتش نقش مهمی داشت.
مومنی شریف همچنین به پرداختن به ادبیات صوفیانه و عارفانه تاکید کرد و گفت: باید تلاش کنیم به ادبیات صوفیانه و عارفانه بیشتر بپردازیم چراکه مردم ما هم به این ادبیات باور دارند و جایش در ادبیات ما خالی است. ما باید به رئالیسم خودمان بپردازیم البته در این زمینه مطالب نظری از سوی برخی نویسندگان مانند خسرو آقایاری نوشته شده است اما بیشتر باید به این حوزهها پرداخته شود. فیروز زنوزی جلالی از نویسندگانی بود که تاحدی به مرگاندیشی پرداخت اما فرصت پرداختن بیشتر به این عوالم را نیافت.
زنوزی جلالی از قیدها رها شد
راضیه تجار در این مراسم با بیان اینکه بسیار سخت است از دوست نویسندهای گفتن که در قید حیات نیست، گفت: آیا تا به حال به کلمه در قید حیات فکر کردهاید؟ در قید بودن. یعنی همه ما هماکنون به نوعی در قیدیم اما فیروز زنوزی جلالی از این قید آزاد شد. رهای رها رهای از قید زندگی. از قید روزمرگیهای این دنیا. از قید چه کنمها! از قید خبرگزاریها. از قید حرص و جوش برای اینکه کی کتابم در میآید؟ از قید این که چرا تیراژ به جای 11هزار نسخه سالهای دور حالا رسیده به هزار و شاید کمتر. از قید این جلسه نقد و آن یکی. از قید این جشنواره و آن یکی. از قید این اتاق و آن اتاق. البته که آنجا هم برای خود قیدهایی دارد اما صحبت قیدها این سواست. بعضی با همین قیدها کنار میآئیم اما نویسنده مردمی با کفشهای قهوهای پیش از آنکه به آفتاب بیاندیشد به خاکستر میاندیشید. بیش از آنکه به گل رز به گل داوودی.
این نویسنده و منتقد ادبی در ادامه به چگونگی آشناییاش با زنوزی جلالی پرداخت و گفت: زنوزی جلالی را در سالهای 65 - 66 در نمازخانه حوزه هنری آن زمان که کلاسهای داستاننویسی در آن برگزار میشد، برای اولین بار دیدم. مردی با لباس نیروی دریایی. استاد سرشار ما را به هم معرفی کرد. ایشان با لبخند گفت: «نویسنده نرگسها». در طول همه سالهای رفته رفیق راه بودند. برای خانواده هم سلام و دعا داشتیم و ایامی که به اتفاق دکتر یعقوب آژند سردبیری فصلنامه ادبیات داستانی را داشتیم این ارتباط بیشتر شد. گاهی هم در همان اتاقک 3× 2 کنج حیاط حوزه به دیدن ایشان میرفتم. از کتاب و کتابت میگفتیم و از ادبیات و راه پردستاندازش و از این دوست و آن دوست نویسنده.
وی افزود: فیروز زنوزی جلالیزاده سال پلنگ بود. سختکوش، مبارز، جنگجو و از سوی دیگر خوشقلب، مهربان و با روحیهای شکننده. باید روح او را میشناختی و میدانستی چگونه صحبت کنی و چگونه برخورد که حالت تهاجمی نگیرد. او نویسندهای مرگاندیش بود و تقدیر و سرنوشت را به گواه آثارش باور داشت. در نیمه راه و اواخر سالهای عمر بسیار دغدغه نوشتن از نوع متفاوت را داشت. یافتن واژگان جدید. دغدغه صید کلماتی دستمالی نشده و گوشنواز. گاه به گلایه از خود میگفت: «مدتهاست چیزی قلمی نکردم کارهای نیمهکاره زیاد دارم. دریغ از یک خط نوشتن. گاه گله داشت از اینکه هر صبح با صدای زنگ خبرنگارها بیدار میشود اما کسی نیست که به صدای زنگ تلفن او جواب دهد.» دغدغه خانواده را داشت و نگران فرزندان و پیشبرد زندگیشان. همانقدر که نگران نوشتن بود و شخمزدن و کاویدن کاغذ با خیش قلم.
تجار در ادامه بیان کرد: آن روزها که فصلنامه ادبیات داستانی هنوز برپا بود میشد داستانهای کوتاهش را که چندان هم کوتاه نبود دید و خواند. میشد نظراتش را دریافت کرد و شنید. مثل آثار و گفتار بقیه نویسندگان... اما بعدها که فصلنامه دولت مستعجل شد و اتاقک ته حیاط حوزه هنری خراب بیشتر هم را گم کردیم شتاب، روزمرگی، گرفتاری... این جلسه و آن جلسه. این جشنواره و آن جشنواره... دیدارها بود و صحبتها کوتاه و گذرا. اما چه کسی فکر میکرد این همه ناغافل پشت نویسنده سالهای خاکستر را به خاک بنشاند. آن هم مرگی از این دست.
وی افزود: وقتی پای تلفن با صدای خشدار و تک سرفههای خونین گفت: «آمدم بیمارستان مسیح دانشوری. ببینید انجمن قلم میتواند برای پذیرشم توصیهای کند. یک روز تمام گریستم و تلاش کردم تا ایشان بستری شوند. اما میدانستم بعد از این قرار است به بدرقه دوستی برویم که پا به دروازه جدید گذاشته است.
خورشید در آثار زنوزی پیوسته در افق است
به گفته تجار، فیروز زنوزی جلالی به خاطر یک سوءتفاهم از حوزه رفت. مردی با قلبی چون قلب یک کودک بیشیله پیله و مهربان و با پنجهای چون پلنگ و غروری سرکش. اما بعدها بارها و بارها به من گفت چقدر آقای مؤمنی مهربان است. او از خود یادگارانی به جا گذاشت. سه پسر. یک دختر و کتابهای بسیاری که امضای خود او را دارند. کتابهایی که خورشید در آنها پیوسته در افق است. پیدا نیست طلوع میکند یا غروب.
وی در پایان یادی از همسر زنوزی کرد و گفت: او زنی بود که عاشقانه همسر خود را دوست داشت و وقتی میگفت «جلالی» تمامی شکوه و جلالی را که یک زن عاشق در کلام خود نسبت به همسر خود میتواند داشته باشد در صدای او میشنیدی.
امیرحسین فردی به معنای کامل کلمه استاد اخلاق بود
علیرضا قزوه، مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری، نیز در ادامه این مراسم بیان کرد: امروزه فضای مجازی در اختیار سلبریتیهایی است که هیچ عمقی ندارند و آدمهایی که در جامعه هستند و در برهههای تاریخی برای ملت تصمیم میگیرند در حالی که ما این همه هنرمند باعمق داریم و در میان آنها جای امیرحسینهای فردی خالی است و جای هنرمندان واقعی که در کنار آوینیها زندگی میکردند.
این نویسنده و شاعر افزود: اینکه بیاییم درباره شو و نمایش صحبت کنیم گذشته و داریم خیلی چیزها را از دست میدهیم. استاد فردی به معنای کامل کلمه استاد اخلاق بود. فیروز زنوزی جلالی و امیرحسین فردی هر دو از رماننویسان خوب کشور بودند و شایسته است آثار خوبی که از آنها برجای مانده است به زبانهای دیگر ترجمه و به دنیا معرفی و در کتابهای درسی گنجانده شود.
نیروی دریایی ارتش تفکر زنوزی را منتشر کند
حبیب احمدزاده نیز در این مراسم به بیان خاطراتش از زنوزی جلالی پرداخت و گفت: یکی از چهرههای دقیق در ادبیات ما فیروز زنوزی جلالی بود. آشنایی ما از یک تصادف شروع شد در جایی که قرار بود آثار من و تعدادی دیگر داوری شوند و من اعتراض داشتم. بعد از آن جلسه ارتباط من با فیروز زنوزی جلالی به سلام و علیک گرمی تبدیل شده بود که خیلی اوقات رفاقت را از کار نمیتوانستیم جدا کنیم. راحتبودن و جدا دانستن بحث کاری از بحث شخصی از ویژگیهای او بود.
این رمان نویس و مستندساز افزود: البته یک ویژگی مشترک دیگر ما تجربه در نیروی دریایی بود. او تجربه کار در نیروی دریایی ارتش و من تجربه کار در نیروی دریایی سپاه را داشتم. من در نیروی دریایی ارتش کسی را نمیشناسم که مانند زنوزی به ادبیات پرداخته باشد نه به خاطرهگویی. او تنها فردی از گروه و گرایش خویش است که اصلا در کارش اغراق نمیکرد و ذرهای نمیتوان در آمارش شک کرد.
احمدزاده در ادامه بیان کرد: به نظر میرسد بهترین کاری که نیروی دریایی ارتش میتواند برای این نویسنده انجام دهد این است که حداقل دوچاپ از کتابهای او را تهیه کرده و برای خواندن به همه افسرانش بدهد و به این وسیله تفکر او را منتشر کند. از طرفی با این کار میتواند افسران بازنشسته را ترغیب کند که خاطراتشان را بنویسند.
آثار زنوزی جلالی تبدیل به کارهای بالینی من شده است
خسرو آقایاری، منتقد ادبی و مترجم نیز در این مراسم به بیان خاطراتش از امیرحسین فردی پرداخت و گفت: من با فردی از روزهای شکلگیری حوزه آشنایی دارم روزی که استاد اوستا خبر داد که قرار است این ساختمان را بگیریم و حوزه هنری تشکیل شود و این کار انجام شد. من از همان موقع با فردی آشنا شدم و کارهایش مانند کتاب «سیاه چمن» را در کانون شعرا و نویسندگان خوانده بودم. او شخصیتی فکور و امین داشت و خیلی کمحرف بود و کمتر اظهارنظر میکرد. مگر زمانی که احساس میکرد حقی ضایع شده و باید حقیقت بیان شود.
این نویسنده و منتقد ادبی در ادامه به بیان خاطراتش از فیروز زنوزی جلالی پرداخت و گفت: در سالهایی که در حوزه با او همکار بودم چهرهای آرام، متین و افتاده داشت و او را همیشه یک سروگردن بالاتر از افرادی میدیدم که با چالشهای سیاسی و امواج سیاسی درگیر بودند. او همیشه موضع مستقلی از خودش داشت. اگر بخواهیم قضاوتی نسبت به شخصیت اجتماعی و فرهنگی او داشته باشیم میتوانیم بگوییم که شخصیت فرهنگی او به شخصیت سیاسی و اجتماعیاش غالب بود و بهشدت نسبت به مسئله حق حساس بود. من بارها کارها و آثار او را خواندهام و برای من تبدیل به کارهای بالینی شده و هروقت احساس میکنم چیز متفاوتی بخوانم به کتابهای او مراجعه میکنم.
در حوزه نویسندگی در 10 سال اخیر موفقتر بودهایم
یوسفعلی میرشکاک نیز در این مراسم به اینکه بعضی از نویسندگان از آثارشان بزرگترند اشاره کرد و گفت: امیرحسین فردی التزام بیش از اندازهای به اخلاق و انقلاب داشت و این مسئله دست امیرحسین را در نوشتن بسته بود و همیشه نگران بود بعد از او لغزشی در کارهایش باقی بماند. همه میدانیم که عالم هنر به ویژه عالم ادبیات به گونهای است که اگر دست خودت را ببندی نفس قلمت گرفته میشود، به همین دلیل است که در عالم نویسندگی در 10 سال اخیر توانستهایم موفقیت بیشتری از سه دهه اول انقلاب کسب کنیم. چون این مسئله ممیز از متن ماجرا به حاشیه رانده شده است و در زمان نوشتن تصمیمگیرنده اصلی نیست و براین اساس میبینیم مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه کار درخشانی مانند «برادر انگلستان» خلق میکند. اگر این اثر قرار بود آن سالها نوشته شود آنقدر این شاعر و نویسنده خودش را ممیزی میکرد که کاملا فوندانسیون مطلب به هم میریخت.
این شاعر، نویسنده و منتقد ادبی افزود: مشکلی که من در آن سالها داشتم همین مسئله بود که سبب شد بیشتر به عنوان یک منتقد شناخته شوم تا یک نویسنده. من با هر دوی این دو بزرگوار بر سر نثر مشکل داشتم. البته مواضع من و امیرحسین فردی یکجور بود ولی او میخواست التزامی که داشت و هرچه که باید یک انسان انقلابی به آن ملتزم باشد را به نثرش تحمیل کند و به همین دلیل برایش مشکل پیش میآمد.
وی افزود: ما از روزگاران گذشته زمانی که با هم به کیهان بچهها میرفتیم و برمیگشتیم سر این قضیه صحبت میکردیم. من معتقدم هرچیز که آزاد نباشد، هنر و ادبیات باید آزاد باشد و خودمان نباید ممیز خودمان باشیم اما امیرحسین فردی اینچنین فکر نمیکرد و معتقد بود باید بهگونهای بنویسیم که حضور ممیز در ماجرا باشد و اینگونه نوشتن کار بسیار سختی بود.
میرشکاک در ادامه به خاطراتش از زنوزی جلالی اشاره کرد و گفت: من این مشکل را با فیروز زنوزی جلالی هم داشتم. او را از زمان قبل از انقلاب زمانی که در مجله فردوسی مطلب مینوشت میشناختم.
وی در ادامه به کتاب «برج 110» فیروز زنوزی جلالی اشاره کرد و گفت: زمانی که فیروز میخواست این کتاب را بنویسد به او گفتم که میترسم از عهده ادای حق مطلب برنیایی و دربمانی. بهتر است این کار را انجام ندهی اما او با دلایلی که میآورد میخواست حتما این کار را انجام دهد. من با اصطلاحات، کلیشهها و عباراتی که در متن استفاده میکرد مخالف بودم و معتقدم بودم زبان فارسی این نوآوریها و کلیشهها را پس میزند و مخاطب را هنگام خواندن، کُند میکند.
این منتقد ادبی، در ادامه بیان کرد: او علیرغم اینکه بسیار مهربان بود یکدنده هم بود و چیزی از نظامیگری هم با او همراه بود و این کتاب را نوشت. بعد از بازنشستگی از او خواستم که خاطراتش را بنویسد چون به بسیاری از جاهای دنیا رفته بود و از آنجا خاطره داشت اما مسئله این است که ما به اندازه توانمان وزنه برنمیداریم. فیروز در عالم نویسندگی خیلی موفق بود. یکی از کارهایی که حوزه میتواند انجام دهد و ضرر و زیانی هم ندارد این است که به بازنویسی آثار برخی از نویسندگان اقدام کند مانند آثار شکسپیر که مدام در حال بازنویسی و روزآمدسازی برای خوانندگان عادی هستند.
میرشکاک همچنین از مسئولان حوزه هنری خواست امکانی فراهم شود تا آثار نویسندگان بررسی شود و نقدهای تحلیلی و تعلیمی برای نسلهای آینده روی آنها انجام شود و نقاط برجسته آثار امیرحسین فردی و فیروز زنوزی و افرادی که هنوز زنده هستند و درگذشتهها در ساحت قصهنویسی ارزیابی شود.
روز 5 اردیبهشت بهعنوان روز ملی خوانش داستان نامگذاری شود
مصطفی جمشیدی، نویسنده و منتقد ادبی نیز در این مراسم با بیان اینکه خیلیها نویسندهاند اما اینکه بتوانند هنرشان را در خدمت نهال انقلاب قرار دهند انگشتشمارند، گفت: فیروز زنوزی جلالی خیلی به این مقولهها توجه داشت و در عرصههای مختلفی مانند نقد، داستان، داوری و نشر کتاب حضور فعالی داشت. ما از سال 1384 در هسته اقتباس برای سینما با هم همکاری داشتیم و او حضور فعالی داشت و آثار را میخواند. او واقعا رشید بود و ققنوسوار از خاکستر خود بلند شد و کارش را شروع کرد. البته شاید حرفه نظامیگری او هم در این زمینه به او کمک کرده باشد.
وی افزود: او در مقابل ادبیات ابتذال و ادبیاتی که انسان را به شکستن و نشستن تبدیل میکند در موضع خود ایستاد و برحسب غیرت و مهربانی ذاتی عصبیتی هم روی آثارش داشت و همین مسئله سبب موفقیت او در آثارش مانند کتاب «برج 110» شد.
جمشیدی با بیان اینکه بسیاری از آثار امیرحسن فردی و زنوزی جلالی دیده و خوانده نشدهاند، پیشنهاد داد: روز 5 اردیبهشت بهعنوان روز ملی خوانش داستان یا روز ملی تلاوت انتخاب شود. امیدوارم نبود امیرحسین فردی و فیروز زنوزی جلالی میرایی محسوب نشود و تولد دیگری محسوب شود و ما به سمت نقد کتابها و خواندن آثار آنها پیش برویم.
زنوزی جلالی منصف و جوانمرد بود
داود امیریان نیز در این مراسم به بیان خاطرات آشنایش با فیروز زنوزی جلالی پرداخت و گفت: اواخر سال 68 که به حوزه هنری آمده بودم با فیروز آشنا شدم او واقعا در لباس نیروی دریایی میدرخشید ما با هم سلایق مشترکی داشتیم، هر دو فیلمباز بودیم و به ماجرای خرمشهر علاقهمند بودیم. او بهشدت طناز بود و به یاد دارم فیلمنامهای براساس یکی از آثار «او. هنری» نوشته بود که توانسته بود در آن زمان با قیمت خوبی بفروشد.
وی افزود: خانواده زنوزی جلالی نکته مثبتی بود که در زندگی او وجود داشت و روح نظامیگریاش در خانوادهاش تلطیف میشد. نکته بعدی منصف بودن او، علاقه مذهبی و جوانمردی او بود. او با اینکه کارهای احمد محمود را نقد کرده بود همیشه با احترام زیادی از او یاد میکرد چون خودش هم نویسنده بود و میدانست چقدر نویسندگی کار سختی است.
پدرم زحمت زیادی برای نوشتن کتاب «مخلوق» کشید
فرزاد زنوزی جلالی، فرزند مرحوم فیروز زنوزی جلالی نیز در این مراسم گفت: پدرم دوست نداشت حق کسی ضایع شود و همیشه میگفت حق باید به حقدار برسد. پدرم زحمت زیادی برای نوشتن کتاب «مخلوق» کشید و برای نوشتن این کتاب دوبار قرآن را به فارسی خواند و خیلی از قرآن کمک گرفت تا بتواند مخلوق را بنویسد.
وی افزود: پدرم با کارهایش ارتباط زیادی برقرار میکرد و در عمق کار فرو میرفت. او با کارهایش میخندید و گریه میکرد و بسیار سختگیرانه نسبت به کتابهایش برخورد میکرد و کاری که واقعا از نظرش جالب نبود منتشر نمیکرد.
نظر شما