به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کورش اسدی، نویسنده فقید کشورمان، ۱۸ مرداد ۱۳۴۳ در آبادان به دنیا آمد. وی نویسندهای خلاق و متفاوت بود که در آثارش با سبک و زبانی که علاوه بر پیوند با ادبیات مدرن، نشان از اشراف او بر ادبیات کلاسیک فارسی داشت، به دنیای پیچیده انسانها و تأملات عمیق درباره زندگی، احساسات و روابط انسانی در متن مسائل اجتماعی میپرداخت. فرارسیدن زادروز این نویسنده که مجموعه داستانهای «پوکهباز»، «باغ ملی»، «گنبد کبود» و رمان «کوچه ابرهای گمشده» و نیز کتاب غیرداستانی «شناختنامهی غلامحسین ساعدی» از جمله آثاری هستند که از او به یادگار مانده، بهانهای شد تا در گفتوگو با غلامرضا رضایی، از نویسندگان و منتقدان پیشکسوت و مطرح کشورمان که در تألیف و گردآوری کتابی درباره ادبیات داستانی خوزستان با عنوان «دریچهی جنوبی»، با کورش اسدی همکاری داشته، به بررسی سبک نوشتاری و تاثیر این نویسنده بر ادبیات معاصر ایران بپردازیم.

در آثار کورش اسدی هم تاثیر سنت داستاننویسی جنوب ایران را میبینیم و هم تاثیر سبک داستاننویسی گلشیری را. به نظرتان کورش اسدی ادامه کدام سبک و جریان از داستاننویسی جنوب است؟
با اصطلاحاتی مانند مکتب و سنت داستاننویسی جنوب خیلی همدلی ندارم. این را از وجه منفی نمیگویم چون معتقدم به نوعی محدود کردن امر داستان و تقلیل دادن کار نویسنده است. اینکه برخی به غلط و اشتباه یا از روی تسامح اصطلاحاتی را مطرح میکنند و زبانزد میشود و بقیه هم بدون دقت همان اصطلاحات را به کارمیبرند در واقع از سر خود وا کردن و سهل انگاری است. نخست اینکه اطلاق نویسندگان جنوب، طیف وسیعی را شامل میشود از نویسندگان خوزستان، بوشهر، شیراز و بندرعباس که هر کدام راه و روش و جهان خودشان را دارند حتی اگر به مثابه مجاز جزء از کل، منظور، نویسندگان خوزستان باشند که از المانها و جغرافیای مشترکی استفاده میکنند باز هم متمایز از همدیگرند. با اینکه عناصری مانند مکان و یا پدیدههای طبیعی از جمله دریا و گرما در اغلب آثار مشترکند وجوه افتراقی را باید در استفاده از زبان، فرم، تکنیک و رفتار یا دیگر عناصر جستوجو کرد که جهان داستانی هر نویسنده را شکل میدهد. با این توضیح فکر میکنم کارهای کورش حال و هوای خودشان را دارند و قرابت کمتری با دیگر نویسندگان خوزستان یا جنوبی دارند.
به نظرتان سبک داستاننویسی گلشیری چقدر بر کار کورش اسدی تاثیر گذاشته است؟
زندهیاد گلشیری چه با آثار قلمیاش و چه به دلیل راهاندازی جلسات و کارگاههای داستان و راه بردن نویسندگان جوان نقش بسیار اثرگذاری در ادبیات داستانیمان دارد اما گلشیری از حیث رفتار و نگاهی که به فرهنگ ایران و داستان داشته بیشتر بر کورش تاثیر گذاشته تا از نظرسبک کار و شیوه نوشتن؛ کورش در حیطه کار داستان بیشتر متاثر از گلستان، ساعدی و بهرام صادقی بوده تا گلشیری. از حیث زبان به ابراهیم گلستان نزدیکتر بوده و از جهت حال و هوا یا اتمسفر و فضای داستانهایش با داستانهای ساعدی همدلی دارد و در مواجهه با مقوله فرم و تکنیک با صادقی بیشتر همسو است.

وقتی آثار کورش اسدی را از «پوکهباز» که اولین کتاب اوست تا آخرین آنها که رمان «کوچه ابرهای گمشده» است مرور میکنیم یک تغییر سبک تدریجی را در کار او میبینیم؛ یعنی از مجموعه داستان «باغ ملی» به بعد انگار نقش زبان در آثار او برجستهتر و پررنگتر میشود. نظر شما در این باره چیست؟
هر نویسندهای در آغاز کار و هنگام پیمودن راه پر سنگلاخ نوشتن اگر حرکتی رونده و مستمر داشته باشد طبیعی است که دچار تحولاتی میشود. کورش هم از این قاعده مستثنی نبوده. بله در کار او هم چه در آثار متاخر و حتی میانیاش تغییر و تحولاتی میبینیم.
آیا میتوان از تاثیر نثر و ادبیات کلاسیک فارسی بر نثر کورش اسدی هم سخن گفت؟
بله به دلیل آشنایی و احاطه خوبی که بر ادبیات کهن نثر و نظم و شعر قدیم و امروز و تاریخ و فرهنگمان داشت بهرههای زیادی برد و ردپای این گونه آثار را میتوان در کارهایش دید، از جمله زبان او که از ایجاز خوبی برخوردار است و آن تراشیدگی کلامی در جمله و وسواسی که در کلمه و کلام داشت، بسیار رعایت میشد و این یک نوع وجه شاعرانگی به کارش داده که نتیجه انس و الفتش با ادبیات مکتوب کهنمان است.
مهمترین دستاوردهای کورش اسدی برای داستاننویسی معاصر ایران چیست؟
البته غربال زمان بهترین داور است اما با همین فاصله چند سالهای که از مرگش گذشته و دوری از آن هیاهوها فکر کنم نگاهش به زبان و فرم، استفاده از تکنیک و امکانات فرهنگ ایرانی در داستان و یا سعی در نزدیک کردن افسانههای ایرانی با داستان امروز که رگههایی از آن در آثار متاخرش دیده میشود، مخصوصاً در مجموعه «باغ ملی» و «گنبد کبود»، میتوانند جای درنگ باشند.
کورش اسدی دستی هم در نوشتن نقد ادبی داشت. از او یک اثر غیرداستانی هم درباره غلامحسین ساعدی منتشر شده که در عین اختصار جزو کتابهای خواندنی درباره ساعدی است. نظرتان درباره این کتاب و نقدهای دیگری که کورش اسدی نوشته است چیست؟
کورش از حیث فهم و شناخت و تسلطی که به داستان جهان داشت از معدود نویسندگان ایرانی است که داستان را به خوبی میفهمید و نقد خلاقانهای به آثار ادبی داشت. علاوه بر مطالعات پیگیر و مستمرش دورههایی را نزد آذر نفیسی در خصوص مبانی نظری و تئوریک گذرانده بود و بعد هم با حضور در کارگاههای داستان و همنشینی با زندهیاد گلشیری تجارب زیادی اندوخته بود و اینها در کنار هوشمندی و تیزبینیای که داشت در نقد و مقالههایش تاثیرگذار بود. نقدی که بر کار ساعدی نوشت نمونه خوبی است در این عرصه. نگاه کنید به نقدهایی که قبل از آن به آثار ساعدی نوشتهاند. نمیخواهم همه را نفی کنم ولی به جز سه یا چهار مورد، اغلب یک بحث کلی و حرفهای تکراری است که انگار همه از لنز یک دوربیناند و چیزی به اندوختههایمان اضافه نمیکنند. اما نقدی که کورش بر کارهای ساعدی نوشت ما را با وجوه تازهای از کار ساعدی و شگردهایش آشنا میکند.

شما با کورش اسدی یک کار مشترک درباره ادبیات جنوب انجام دادهاید. ممکن است درباره این کتاب هم صحبت کنید؟
«دریچهی جنوبی» اولین کاری است که به شکلی تقریباً مفصل به تاریخچه و مسئله شکلگیری ادبیات داستانی خوزستان و نویسندگان این خطه میپردازد. از آن مهمتر مقدمه هشتاد صفحهای کتاب است که به روند به وجود آمدن و چگونگی ادبیات داستانی و برخی از مفاهیم و اصطلاحاتی که به غلط باب شده اشاره دارد.
آیا خاطرهای از دوران آشنایی با کورش اسدی دارید؟
خاطرهها زیادند و بیشترشان جنبه عمومی ندارند. کورش با اینکه آدم کمحرفی بود پای داستان و ادبیات که میآمد وسط بسیار حرف و پرگو بود. بارها میشد روی داستانی از سر شب تا نزدیکیهای صبح بحث میکردیم، علاوه بر این با اینکه درامور روزمره زندگی به ظاهر شلخته میآمد اما در مورد نوشتن داستان، نقد یا مقاله و تحویل آن به روزنامه یا مجله بسیار منظم و وقتشناس بود و ذرهای بدقول نبود.

نظر شما