چهار کتاب «محمدحسین رکنزاده آدمیت»، «اسماعیل شیخ المشایخ امیرمعزی»، «مجید اروانی» و «عباسعلی پاسبان رضوی» از مجموعه «مشاهیر نشر کتاب ایران» که از سوی انتشارات موسسه خانه کتاب منتشر شدند از گمنامی خدمتگزاران حوزه کتاب سخن میگویند.
عشق به خوشهچینی از مواد مکتوب
کتاب «محمدحسین رکنزاده آدمیت» به بررسی زندگی این کتابشناس پرداخته و در شرح علاقه وی به مطالعه و تحقیق میخوانیم: «روح پرخروش آدمیت در شهرهای آرام و پررخوت حاشیه خلیجفارس، در واپسین سالهای سده سیزدهم خورشیدی، دوام نیاورد. پس از مدتی اقامت در بوشهر، به سال 1338ق/ 1298ش به زیارت مشاهد شریفه عراق عرب شتافت، و پس از مراجعت، از بوشهر قطع علاقه کرد و با خانواده در شیراز متوطن شد. زندگی حرفهای رکنزاده، بازتاب علایق و احساسات مرد وطنپرستی است، که به هر کاری دست میزند تا شعلهای (هرچند کمسو) از وطندوستی در بطن جامعه روشن نگاه دارد. شوق درونی وی به مطالعه و تحقیق، ثروتی بود که از میرزا عبدالله به میراث برده بود؛ چرا که در کتابخانهای شامل صدها جلد کتاب فارسی و عربی، به سیر و سیاحت میپرداخت و از عشق پدری به مواد مکتوب خوشهها برمیچید. پس به جهت اشتغال، با توجه به نداشتن سرمایه کافی برای ادامه پیشه اجدادی (تجارت) و رغبت وافر به مطالعه و تحصیل علم و معرفت، در شیراز به تأسیس «کتابخانه و قرائتخانه آدمیت» همت گماشت.» (ص 10)
در مرور کارنامه نشر رکنزاده آدمیت آمده است: «کارنامه نشر رکنزاده با موضوع جریدهنگاری و انتشار روزنامه آدمیت درهمآمیخته است. «وحدت» نام جریده و کتابفروشی مبین آن بود که در ذهن صاحب امتیاز و مؤسس آدمیت، تراوشی از موضوعات بومی و توسعه ملی رقم خورده و وی به آمال گرانسنگی میاندیشیده است.» (ص 33)
درباره رکنزاده آدمیت مطالب باید گفت که با وجود تلاشی که در وطن دوستی و نشر کتاب و روزنامه داشت، در حالی به انتها رسید که پس از فوتش نیز کسی دست به قلم نبرد تا در دنیای مطبوعات مرگ وی را اعلام کند. درباره غربت درگذشت این اهل کتاب میخوانیم: «رکنزاده در هفتاد و چهار سالگی به سال 1352 ش فوت کرد. هیچ یادداشت معتبری در نشریات علمی وفات وی را گزارش نکرد و هیچ مقاله یا کتاب مستقلی بعد از نیم قرن، درباره وی به نگارش درنیامده است. سال فوت وی تنها بر برگههای برگهدان کتابخانهها نقش شد.» (ص 44)
مولف در معرفی آثار این رجل اهل فرهنگ خطه فارس مینویسد: «محمدحسین رکنزاده (1278ـ1352ش) متخلص به «سالک» و معروف به «آدمیت» از رجال فرهنگی فارس است، که در چند زمینه به آوازهای بلند رسید. او آزادهای فرهیخته بود و این نکات را در اداره کتابخانه و طبع روزنامه آدمیت و به هنگام مدیریت روزنامه «ایران آزاد» نشان داد. تصنیف جذاب وی از احوال مجاهدین تنگستان و بوشهر در کتابهای «دلیران تنگستانی و فارس» و «جنگ بینالملل» بارها به طبع رسیده و منبع قابل توجهی برای سینماگران معاصر بوده است. «دانشمندان و سخنسرایان» فارس دیگر تألیف اوست که بهعنوان یکی از منابع معتبر رجالی منطقه فارس شناخته میشود.» (پشت جلد کتاب)
دانشمندی که اعتقاد چندانی به نگارش کتاب نداشت
کتاب دومی از مجموعه «مشاهیر نشر کتاب ایران» به «اسماعیل شیخ المشایخ امیرمعزی» اختصاص دارد. در معرفی این کتابشناس آمده است: «شیخ اسماعیل شیخالمشایخ امیرمعزی، از دانشمندان و کتابشناسان کمتر شناختهشده سده اخیر، روز پنجشنبه 23 بهمن 1241 ش. (مطابق 23 شعبان 1279ق) در دزفول متولد شد. پدرش شیخ محمدتقی دزفولی از علمای برجسته آن روزگار بود و به زبانهای عربی و فارسی تسلط کامل داشت و در مکالمه و نگارش زبان عربی همچون زبان مادری خود توانا و شاخص بود. شیخ محمدتقی در اواخر پادشاهی محمدشاه قاجار به تهران آمد و به خدمت در دربار روی آورد و عنوان ملاباشی یافت. وی شاعر بود و ابیاتی از او به زبان فارسی و عربی در دست است. از شیخ محمدتقی چند اثر بر جای مانده، از جمله «کفایهالخصام» که ترجمه فارسی کتاب «غایهالرام» سید هاشم بحرانی است و شیخ محمدتقی سراسر این کتاب مفصل را ترجمه کرد و در 722 صفحه به قطع رحلی، به سال 1277ق، در تهران به چاپ سنگی رساند. از او آثار دیگری نیز بر جای مانده است» (ص 7)
امیرمعزی علاوه بر علاقه به کتاب در سایر رشتهها نیز دستی داشت بهطوری که در این رابطه آورده است: «رئیس کتابخانه از اوقات فراغت زیاد برخوردار بود و حتی گاهی بعدازظهرها به دربار نمیرفت، بهخصوص که پیمودن فاصله بین محل کار (اراک و کاخ سفید) و منزل شیخ (گلوبندک) بیش از ربع ساعت پیادهروی وقت لازم نداشت و در اوقات غیبت رئیس، معاونش رفع احتیاجات نادر مراجعین را مینمود و در صورت لزوم حضور در محل کار مشکلی پیش نمیآورد. این موقعیت فرصت کافی برای شیخ باقی میگذاشت تا به آموختن رشتههایی از علوم یا فنون که ذوق آنها را در خود میدید، بپردازد. در نتیجه فن نقاشی با آب و رنگ را نزد میرزا اسماعیل آشتیانی، از دستپروردگان کمالالملک که از دوستانش بود، فراگرفت و همچنین هنر صحافی را (مخصوصا شیرازهبندی) و قلمدانسازی را نزد استادان فن آموخت. خطوط بسیار زیبا (بیشتر به خط نسخ) و نقاشیهای متنوع با آب و رنگ بسیار شکیل و تحسینانگیز و قلمدانهای ظریف از دستاوردهای مرحوم شیخ نزد فرزندانش موجود است که در نوع خود کمنظیرند.» (ص 26)
مولف در نگاهی به آثار امیرمعزی مینویسد: «شیخالمشایخ، دانشمندی کماثر است، او در زمره کسانی از اهل فضل است که اعتقاد چندانی به نگارش و تألیف کتاب و مقاله ندارند. شاید اگر به اجبار شغلی نبود، فهرست مفصل و ارزنده کتابخانه سلطنتی هم از او به یادگار باقی نمیماند. آنچه که از آثار او تاکنون شناخته شده به شرح زیر است: رسالهای در احوال خود و پدرش، فقط معلم حبیبآبادی که با او دوستی و معاشرت داشته متذکر نام این اثر شده است؛ نسخه آن فعلا در دست نیست. «نوادرالامیر»، حاوی حکایات و داستانهای عمدتا واقعی درباره میرزا تقیخان امیرکبیر، نخستین صدراعظم ناصرالدین شاه.» (ص 29)
کتابفروشی شمس محل فروش کتابهای ممنوعه
در کتاب سوم با نام «مجید اروانی» در رابطه با کتابفروش تبریزی میخوانیم: «مجید اروانی در زمستانی سرد به روز پنجم دیماه 1309 شمسی، در اوج قدرت رضاشاه، در خانوادهای پرجمعیت دیده به جهان گشود. او فرزند ششم خانوادهای بود که بعدا صاحب نُه فرزند شدند.» (ص 7)
مولف درباره تاثیر حضور نویسندگان و روشنفکران صاحب سبک در کتابفروشی شمس مینویسد: «در سال 1340 ش، مجید اروانی همراه برادرش بیوک، راه خود را از پدر جدا کردند و یکسره به کار فرهنگی روی آوردند. این دو در «بازار شیشهگرخانه»، که راسته اصلی کتابفروشان تبریز است، مغازهای گرفتند. تبریز در دهه چهل محل حضور انسانهای بزرگ بود. صمد بهرنگی، علیرضا نابدل، رحیم رئیسنیا، غلامحسین فرنود، بهروز دهقانی و پیش از آنان دکتر غلامحسین ساعدی، دکتر ترابی، محمدعلی فرزانه، رضا و محمدنقی براهنی تأثیرات بزرگی بر جوانان همدوره خود داشتند. کتابفروشی شمس از همان آغاز تأسیس محل حضور چنین افرادی بود.» (ص 11)
پژوهشگر تبریزی درباره چگونگی پیدا کردن کتابهای خوب در کتابفروشی شمس آورده است: «داود مستوفی، از دوستان و مشتریان اروانی، نیز درباره فروش کتابهای ممنوعه توسط او در دهههای چهل و پنجاه شمسی چنین نوشته است: «سوراخسنبههای کتابفروشی را هم خوب بلد بودیم، سرک میکشیدیم و میدانستیم کتابهای نشاندار در کدام قفسهها پشت کدام کتابهاست. خیلی وقتها هم مجیدآقا کتابهایی را پیشنهاد میکرد.» (ص 22)
محبوبیت و میزان تاثیرگذاری کتابهای ارائه شده از سوی اروانی باعث شد که برخی با قلم طنز درباره وی بنویسند. در نوشته طنزآلود یکی از طنزپردازان تبریزی آمده است: «اصغر فردی، پژوهشگر تبریزی، درباره مجیدآقا به طنز نوشته است: ... کلاهبردارترین ناشری بود که دیده بودمش و چه شیادی، اما اندر وصف کلاهبرداریاش سال 1353، یومیه من پنج قران بود، که با دو قرانش به مدرسه روم و با دو قران دیگرش برگردم و با یک قران کفی «کوله» خریده سدجوع کنم. گاهی یکی از مسیرهای رفت و برگشت را پیاده پیموده و کف نان هم نمیخوردم، تا سه قرانی ذخیره سازم و بعد سر ماه با پنج شش تومانی به کتابخانه شمس روم و دو سه کتابی بچینم.» (ص 27)
در پشت جلد کتاب در معرفی مختصر اروانی میخوانیم: «مجید اروانی(1309- 1393) از کتابفروشان و ناشران بنام تبریز بود. وی در سال 1340 ش، به همراه برادارش بیوک، کتابفروشی شمس را در تبریز تاسیس کرد، در طول سالیان طولانی فعالیت انتشاراتی خود از 1342 تا دهه هشتاد شمسی) آثار ارزنده بسیاری را منتشر کرد. اروانی ناشر اصلی آثار صمد بهرنگی بود و از این روی پس از مرگ پرحاشیه صمد، همواره مورد سوءظن حکومت وقت قرار داشت. فعالیتهای او، که از کتابفروشی و نشر برای روشنگری و آگاهیگستری بهره میبرد و کتابفروشیاش میعادگاه روشنفکران ضد حکومت بود، موجب شد که در سال های 1350 و 1355 به زندان بیفتد.»
روایت شفیعیکدکنی از قدیمیترین کتابفروشی مشهد
کتاب چهارم از مجموعه «مشاهیر نشر کتاب ایران» با عنوان «عباسعلی پاسبان رضوی» است.
محمد فرحزاد در معرفی کتابفروشی باستان ضمن اشاره به کمبود منابع درباره آن آورده است: «کتابفروشی «باستان» مشهد، به گفته خانواده پاسبان، در 1305 ش تأسیس شد. در سربرگهای کاغذهای یادداشت کتابفروشی باستان که از گذشته به یادگار مانده است نیز چنین آمده است: «کتابفروشی باستان/ تأسیس 1305ش/ مشهد، خیابان شاهرضا/ مرکز فروش کلیه کتابهای درسی و نشریات مرکز/ شماره تلفن مغازه و منزل». اما در گزارش مکتب شاهپور در 1313 ش موسوم به «مشهد در آغاز قرن چهارده خورشیدی» که نام و نشانی 16 کتابفروش قدیمی در مشهد را ارائه کرده است، اثری از نام و مشخصات این کتابفروشی ارائه نشده است. در احصائیه وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه از کتابخانهها و کتابفروشیها در خرداد 1314ش به نام کتابفروشان قدیمی مشهد، به نام «پاسبان» با تاریخ تأسیس 1313ش بهعنوان کتابفروشی اشاره شده است.» (ص 8)
پاسبانرضوی، موسس کتابفروشی باستان درباره دلیل سرمایهگذاری در حوزه انتشار کتابهای علمی سنگین مینویسد: «در یادداشتی بر کتاب «شرح مقدمه قیصری»، تألیف استاد جلالالدین آشتیانی، مرحوم پاسبان رضوی بر فقدان امکانات برای انتشار آثار مرجع و سنگین علمی در شهرستانها و انگیزه مؤسسه انتشارات باستان مشهد از چاپ این قبیل آثار اینچنین سخن گفته است: اقدام به چاپ کتابهای علمی کار مشکلی است و ناشر در حالی میتواند نسبت به چاپ کتابهای بزرگ و پرحجم اقدام کند و موفق شود که سرمایه کلانی را در این راه به مصرف برساند و از کوشش و تلاش برای رسیدن به مطلوب خسته نشود.» (ص 13)
در سطوری از کتاب در رابطه با قدیمی بودن کتابفروشی باستان آمده است: «از استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، درباره کتابفروشی باستان، خاطرهگونهای بدین شرح نقل شده است: از سمت بالا خیابان وقتی وارد خیابان شاهرضا میشویم، در اول کوچه تلفنخانه مشهور بود، و کانون نشر حقایق اسلامی هم در آنجا بود، کتابفروشی باستان قرار داشت، که خوشبختانه هنوز هم باقی است و از این نظر، بیگمان قدیمترین کتابفروشی مشهد است. کسانی که کتابفروشی باستان را اکنون اداره میکنند، باید نسل سوم مرحوم پاسبان رضوی باشند که مؤسس و پایهگذار این کتابفروشی بود.» (ص 18)
«یکی دیگر از کارهای مرحوم عباسعلی پاسبانرضوی برای جلب مخاطب، بهویژه محصلان، این بود که در روزنامه یومیه خراسان (چاپ مشهد) اقدام به اهدای جایزه و کتاب و نوشتافزار به دانشآموزان میکرد. دانشآموزانی که نسبت به حل جدول مخصوص گروه سنی خود در روزنامه خراسان اقدام میکردند، شایسته دریافت جایزه از طرف باستان بودند.» (ص 27)
هر چهار کتاب «محمدحسین رکنزاده آدمیت» تدوین احمد شعبانی، «اسماعیل شیخ المشایخ امیرمعزی» گردآوری سیدعلی آلداود، «مجید اروانی» تدوین فرید مرادی و «عباسعلی پاسبان رضوی» گردآوری محمد فرحزاد از مجموعه «مشاهیر نشر کتاب ایران» در 48 صفحه، شمارگان یکهزار نسخه و هر کدام به قیمت پنج هزار تومان از سوی انتشارات موسسه خانه کتاب در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
نظر شما