گزارش ایبنا از همایش بزرگداشت حکیم ملاهادی سبزواری و یادبود دهمین سال درگذشت جلال الدین آشتیانی/ 3
افسوس داوری اردکانی از کتابی که درباره مرحوم آشتیانی گردآوری نکرد/ آشتیانی عین فلسفهای بود که میگفت
رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم ایران گفت: فلسفه در وجود آشتیانی زنده بود و برای فلسفه زندگی میکرد. در واقع در کار علم به عالمانی که با علمشان یگانه هستند، نیاز داریم. آشتیانی عین فلسفهای بود که میگفت.
وی ادامه داد: استاد آشتیانی زمانی میخواست به تهران بیاید و در موسسه حکمت و فلسفه تدریس و تحقیق کنند و همان طور که میدانید انجام نشد. به هر حال از کارهایی که ایشان میخواستند انجام دهند، تدوین یک متن فلسفه اسلامی به زبان امروزی برای دانشجویان بود که جای اینگونه متون نیز خالی است.
وی افزود: فکر میکردند که من در این کار میتوانم معاون و معین ایشان باشم، چرا که در طول دورانی که با آشتیانی ارتباط داشتم، همواره سوالاتی از او میکردم و تصور میکردم که این سئوالات میتواند نوع پرسشهایی باشد که برای دانشجویان آن زمان مطرح میشود. در زمانی که آشتیانی در مشهد بودند، برایم نامههایی مینوشتند و در آنها ذکر میکردند که چه کار میکنند، چه مینویسند و چه برنامهای دارند. در آن نامهها من سوالات خودم را میدادم و ایشان هم جواب میدادند.
داوری اردکانی با بیان اینکه یکی از این سوالات درباره معاد جسمانی بود، پاسخ آشتیانی را در این باره قرائت کرد و افزود: با خواندن چند سطر از این نامه مشخص میشود که ایشان چه دقتی در بیان مسائل داشتهاند. فکر میکنم سوال کردم که مساله قدیم بودن نفوس درست است؟ چون این نمیتواند درست باشد. نفس در عالم عقل نمیتواند موجود باشد، چون اضافهای به بدن ذاتی نفس است یا اگر از برای انسان علمی فرض شود که بدن نباشد قهرا عقل صرف است و عقل دارای تکثر فردی نیست و نوع عقل منحصر در فرد واحد است. بنابراین عقول انواع مختلفهاند.
وی در همین باره توضیح داد: به هر حال پاسخ ایشان به سوال من یک مقدمهای است به مقام استاد آشتیانی در فلسفه و این که چرا کربن او را ملاصدرای زمانه خود میدانست.
این استاد فلسفه در ادامه بیان کرد: همانطور که گفتم ۵۰ سال پیش با ایشان آشنا شدم و این آشنایی اتفاقی نبود، بلکه به سبب یکی از دوستان بود. به محض اینکه شنید که من دانشجوی فلسفه هستم، اعتراضش را به کانت آغاز کرد. من از کانت دفاع نمیکردم اما با نحوه اعتراض ایشان موافق نبودم. به هر حال بحث آنگونه که باید پیش نرفت و در واقع یک طرفه بود، همانطور که باید میبود چون ایشان استاد بودند و من دانشجویی بیش نبودم. در ابتدای این مباحث فهمیدم که فلسفه برای او زندگی است. فلسفه فقط برای خواندن نیست بلکه فلسفه برای زندگی است.
داوری اردکانی تاکید کرد: زمانی که ایشان میخواستند به تهران بیایند و کتاب فلسفه اسلامی را بنویسند آنچه برای من مهم بود کسب فیض از محضر ایشان بود. فلسفه در وجود ایشان زنده بود و برای فلسفه زندگی میکرد. ما به این تفکر نیاز داریم. در واقع در کار علم به عالمانی که با علمشان یگانه هستند، نیاز داریم. آشتیانی عین فلسفهای بود که میگفت.
این چهره ماندگار فلسفه در بخش دیگری از سخنانش خاطره دیگری از آشتیانی نقل کرد و افزود: یک بار به مشهد برای سخنرانی رفتم. آنجا درباره غزالی گفتم که او شخصیت مهمی است و تهافتالفلاسفه او را توضیح دادم. پس از جلسه آشتیانی به من گفت که صحبتهایت خیلی خوب بود الا آن جملهای که راجع به غزالی گفتی و حکمی هم درباره او کردند که نمیتوانم تکرار کنم! خیلی از حرفهای او را نمیتوان در مجلسی تکرار کرد! خلاصه من به ایشان گفتم که من یک دیدی دارم و شما هم دیدی دیگر. من تاریخ فلسفه اسلامی را میبینم و شما فلسفه اسلامی را! برای ایشان حرف من قابل رد یا تأیید نبود ایشان اهمیتی به این نوع حرفها نمیداد. آشتیانی میگفت تهافت الفلاسفه غزالی سراسر مخالفت و اعتراض از فلسفه است و قبول نداشتند که غزالی راهی را در فلسفه باز کرده باشد. به من هم میگفتند که باید فکرم را اصلاح کنم اما من نتوانستم!
وی در پایان گفت: به هر حال من سالها به مرحوم آشتیانی ارادت داشتم و در محضر ایشان درس آموختم اما خودم را ملامت میکنم که انسان لاابالی بودم و نتوانستم نامههای ایشان را گردآوری کنم وگرنه اکنون کتاب مفصلی میشد که میتوانست برای همه مفید باشد.
نظر شما