نشست نقد و بررسي رمان «مرغ هوا» برگزار شد
پارسینژاد: بسیاری از آثار مربوط به انقلاب به دلیل شعاری بودن تاثیر گذار نیستند/ جنگ مانع پرداختن به داستان انقلاب شد
كامران پارسينژاد در نشست نقد و بررسي كتاب «مرغ هوا» نوشته عزتالله الوندي كه با حضور جعفر توزندهجاني، فرحناز عليزاده و نويسنده كتاب برگزار شد گفت: ادبياتداستاني انقلاب در سالهاي اخير خيلي عقب افتاده است و منتقدان براي اين موضوع دلايل زيادي را مطرح ميكنند. يكي از دلايلي كه همه جا مطرح شده جنگ ايران و عراق است.
وي افزود: البته جنگ تنها عامل عقبماندن و تقريباً به فراموشي سپرده شدن ادبياتداستاني انقلاب اسلامي نيست. ميزان كشته شدگانمان در زمان جنگ بيشتر از زمان انقلاب بود و از اين حيث اين دو رويداد عظيم قابل قياس نيست. در واقع ابعادي كه مردم جامعه و نويسندگان در جنگ با آن مواجه شدند به هيچ وجه قابل مقايسه با انقلاب نيست. در واقع در دوره انقلاب كسي تيراندازي و موشكباران را به آن شكل گسترده تجربه نكرد و از آنجا که در جنگ ميزان شدت ضربه بيشتر بوده، تأثيرپذيري و تأثيرگذارياش در جامعه بيشتر بود و ادبيات انقلاب به نوعي از ادبيات جنگ عقب افتاد. به همين دليل هنوز كه هنوز است نويسندگان ما با اینکه جنگ تمام شده هنوز از نوشتن درباره جنگ دست نكشيدهاند. برخي نويسندگان جسته و گريخته داستان انقلاب اسلامي مينويسند اما به مانند دفاع مقدس به صورت يك جريان در ميان جامعه نويسندگان ورود پيدا نكرده است.
اين نويسنده توضيح داد: مدت زمان جنگ هم طولاني بود اگر مدت جنگ ما يكساله بود تفاوتهاي زيادي با جنگ هشت ساله داشت. گذشت هشت سال باعث شد كه مباحث مربوط به انقلاب و رويدادهايي كه در آن دوره بود به وادي فراموشي سپرده شود. بانيان امور فرهنگي و نويسندگان البته در اينباره بيتقصيرند. نميشود به همه نويسندگان نيز گفت كه حالا همه درباره انقلاب اسلامي بنويسند. بايد جرياني فكري شكل ميگرفت و نويسندگان نميتوانند آن را به شكل منفرد دنبال كنند. اين جريان در واقع بايد آگاهانه و درست شكل بگيرد. ما خيلي مواقع سعي كرديم در دفاع مقدس و ادبياتداستاني دفاع مقدس جريانسازي كنيم.
اين منتقد ادامه داد: يكي از مسايلي كه ما در حوزه ادبيات داستاني با آن مشكل داريم موضوع نخبهگرايي است. منظورم از نخبهگرايي روشنفكري نيست. منظورم شايد فردي است كه استعداد داشته باشد و قدرتش را در عرصه ادبيات داستاني نشان داده باشد. وارد بحث سياسي نميشود اما اين نخبه ميتواند اصولگرا باشد يا نباشد. ما كشوري هستيم كه بسياري از اديبان در آن بزرگ شدند و باليدند اما از ادبيات كلاسيكمان جدا شديم. يكي از مواردي كه در اين موضوع مهم و مستتر است جايي است كه وقتي نخبهگرايي مورد حمايت بوده ادبيات رشد كرده و اگر به ادبيات اهميت ندهند نتيجهاش اين است كه در ادبيات كمفروغ ظاهر ميشويم.
اين پژوهشگر ادبيات معاصر يادآور شد: برخي نويسندگاني كه داستان مينويسند هنوز با همان حال و هواي انقلاب در موضوع انقلاب داستان مينويسند. انقلاب همان انقلاب و رويداد همان رويداد است اما حال و هوا همان است. يعني همان شخصيت ساواكي بد ذات بدجنس رواني هميشه هست. آن جنگ و گريزها همچنان هست. ما چند بار ميخواهيم بخوانيم كه معترضان در كوچهها فرار كردند و اعلاميه چسباندند. اين رويدادها زماني خوب و كافي بود اما الآن چه؟ مشكلاتي كه ما نويسندگان داريم اين است نميدانيم در چه زماني داريم داستان مينويسيم يا مخاطبان ما در حال حاضر چه كسانياند.
ضرورت مخاطبشناسی
وی ادامه داد: ما مخاطبشناسي خودمان را نداريم و نميدانيم كه درد و دغدغه جوان امروز ما چيست و چه ميخواهد و اگر از انقلاب ميخواهد چيزي بداند آن نكته و موضوع چيست و چه ميخواهد بداند. ما بايد پاسخگوي آنها باشيم. صرفاً وظيفه نويسنده اين نيست كه روايت كننده حوادث باشد و بگوييم چه گفتهاي و بگوييم همه تخيل است. در واقع جايي كه نويسنده گير ميكند پشت اين جمله پنهان ميشود كه «تخيل است ديگر!» در حالي كه رسالت يك نويسنده صرفاً نوشتن درباره يك رويداد نيست.
پارسينژاد گفت: نميخواهم چيزي را محكوم كنم اما كار و رسالت نويسنده را ميخواهم بگويم. در واقع چنين نويسندگاني نويسندگاني نيستند كه توانايي اجرا و نوشتن داستان درباره انقلاب اسلامي را داشته باشند.
فرحناز عليزاده كه به عنوان مجري نشست در نقد كتاب «مرغ هوا» حضور داشت از پارسينژاد پرسيد كه «با خواندن مرغ هوا چه انگيزهاي در شما به وجود آمد و چه شيوهاي داشت كه بتواند مخاطب امروزي را جذب كند؟» پارسينژاد در اين باره گفت: نخستين چيزي كه در اين داستان توجه مرا جلب كرد نثر داستان بود. من به نثر اهميت ميدهم و معتقدم كه نويسنده نبايد از نثري فخيم استفاده كند. نثر داستان به ويژه نثر داستان نوجوان بايد ساده و زيبا باشد. به ويژه در صفحات اول كه نويسندگان روي شروع رمان بيشتر كار ميكنند.
وي افزود: برخي نويسندگان حتي صفحات اول را 10 بار بازنويسي ميكنند و وقتي به ميانه داستان ميرسند اين بازنويسيها كمتر ميشود اما معتقدم بايد همه داستان بازنويسي شود. يكي ار عدم موفقيت در داستاننويسي همين بازنويسي نكردن داستانهاست. مثلاً «جنگ و صلح» تولستوي بارها بازنويسي شد. در مورد اين كار هم بايد بگويم كه نثر كتاب «مرغ هوا» قوام يافته است. حتي در بخشهاي اول رمان داستان شبيه به داستانهاي بزرگسال ميشود و آنقدر محكم است كه ممكن است براي خواننده جوان سخت فهم شود اما با پيشرفتن در رمان ميبينيم كه براي نوجوان هم قابل درك است.
اين نويسنده افزود: تحول قابلتوجهي را در كارهاي آقاي الوندي ديدم و وقتي اين كتاب را خواندم خيلي خوشحال شدم. هر وقت ميبينيم كه كار يك نويسنده از كار قبلياش بهتر است خوشحال ميشوم در عين حال كه برخي مواقع درست عكس موضوع به چشم ميخورد يعني نويسندهاي كار ارزشمندي نوشته اما ديگر هر وقت تلاش ميكند نميتواند آن را تكرار كند. كارهاي محمدعلي گوديني هم به نوعي از اين نظر شبيه به فرایندی است كه الوندي طي ميكند. وقتي كار آخر او را خواندم ديدم كه چقدر پيشرفت كرده است. اين تحول حتي از لحاظ ساختاري و محتوايي نيز قابل بررسي است.
این منتقد ادامه داد: در اين داستان فضاسازي بينظير است. كتاب «مرغ هوا» فضاي انقلاب را به ما به خوبي نشان ميدهد و شخصيتپردازيها به نظرم كمي ناقص بود و از اين حيث كمكاري در اين روند ديده ميشد. آدمها به گونهاي شبيه به سايهاند. درست است كه موجز نويسي خوب است اما اين كتاب ميتوانست حجم بيشتري نسبت به حجم موجود داشته باشد. اين داستان به داستانهاي ادبيات انقلاب در دوره گذشته پهلو ميزند و به نوعي خيلي بهتر است و اگر از آن زوايه بخواهيم آن را بررسي كنيم ميبينيم كه يك داستان خوشخوان است.
جعفر توزدهجاني نيز در اين نشست گفت: چندي پيش مقالهاي از تدورف در كتاب «ساختار و تأويل متن» بابك احمدي ميخواندم. نام اين مقاله «لذت متن» بود و نكته جالبي دارد كه به نحوه درست خواندن اشاره دارد. ما سه شيوه در خواندن متن داريم. يكي به شيوه برنامهريزي شده دوم تأثيري و سوم خوانش خانه. نويسنده در اين مقاله توضيح داده كه ما اول با برخي بحثهاي جامعهشناسي وارد متن ميشويم و متن را خوانش ميكنيم. خوانش تفسيري هم همين است. اگرچه جمله به جمله كتاب را پيش نميبريم اما سومين خوانش خوانش مبتني بر نظريه ادبي است. نه اينكه ما نظريه ادبي داشته باشيم بلكه متن را ميخوانيم و نظريه ادبي را از آن استخراج ميكنيم.
وي افزود: من سعي كردم در خواندن «مرغ هوا» به همين شيوه جلو بروم. در متن چند مشخصه وجود داشت كه درباره آن صحبت خواهم كرد و بحثهاي عناصر اين داستان را به زماني ديگر موكول ميكنم. نخستين چيزي كه در اين داستان برايم مطرح بود راوي داستان بود و از اين جهت بايد بگويم كه اين رمان يك رمان نوجوان است. رمان نوجوان مخاطب خاص خودش را دارد و رمان بزرگسال و كودك نيز مخاطبان خاص خودشان را دارند. وقتي ما وارد نقد اين رمان ميشويم بايد به اين موضوع توجه داشته باشيم. وقتي ما شروع به داستان ميكنيم يك ايده داريم و بعد طرح داريم و بعد از طرح نخستين چيزي كه به ذهن نويسنده ميرسد اين است كه چه كسي قرار است داستان را روايت كند.
اين نويسنده گفت: در همين جا بحث زاويه ديد مطرح ميشود. ما دو راوي داريم يكي راوي درون داستان و ديگري راوي بيرون داستان. اگر در درون داستان مينويسيم يك شخصيت اصلي داريم و وقتي بيرون از داستان مينويسيم راوي همان نويسنده است. اخيراً ميگويند نه اين نويسنده نيست و يك راوي ذهني وجود دارد كه نويسنده از او جداست و آن را راوي ضمني مينامند. نويسنده در واقع يك راوي ضمني خلق ميكند كه اين راوي ضمني بين خواننده و نويسنده قرار ميگيرد و داستان را براي خواننده روايت ميكند. من در داستان «مرغ هوا» صداي راوي ضمني را شنيدهام.
نشست نقد و بررسي كتاب «مرغ هوا» عصر دیروز 16 بهمن در فرهنگسراي اخلاق برگزار شد.
نظر شما