علی بهرامیان، مدیر بخش اسناد مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی:
تسلط کافی به عربی و فارسی لازمه پژوهش در فرهنگ اسلامی ـ ایرانی است
علی بهرامیان، مدیر بخش اسناد مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی میگوید: برای تحقیق و پژوهش و حتی مطالعه در تاریخ آن ادوار، مانند هر دوره دیگری، کسب مهارتهایی لازم است و نیاز به مقدماتی دارد؛ از همه لازمتر و فوریتر،تسلط کافی بر دقائق زبان عربی و فارسی است و در روزگار ما، حتی تسلط بر یکی دو زبان غربی هم لازم است.
در اواسط قرن چهارم که ابنندیم کتاب «الفهرست» را در بغداد مینگاشت، صدها و هزاران اثر کوتاه و بلند تاریخی در دسترس بود و او به بسیاری از آنها اشاره کرده است. پس از آن هم تاریخنگاری شتاب افزونتری گرفت و البته باید در نظر داشت که شمار چشمگیری از آن میراث بر اثر حوادث گوناگون از میان رفته است. وانگهی هنوز شمار قابل توجهی از آن میراث به زبان عربی و فارسی، به صورت نسخه خطی در کتابخانههای عمومی و شخصی جهان نگهداری میشود.
اسلامشناسی در غرب از دشوارترین رشتههاست
تاریخنگاری از جمله فرازهای درخشان در فرهنگ و تمدن اسلامی ـ ایرانی است و ایرانیان در آن نقش اساسی و بلکه «مؤسس» داشتهاند، زیرا طبقههای نخست اخباریان و تاریخنگاران، از قبیل مدائنی و طبری و بلاذری و ابوعلی مسکویه ایرانی بودهاند اما برای تحقیق و پژوهش و حتی مطالعه در تاریخ آن ادوار، مانند هر دوره دیگری، کسب مهارتهایی لازم است و نیاز به مقدماتی دارد؛ از همه لازمتر و فوریتر،تسلط کافی بر دقائق زبان عربی و فارسی است و در روزگار ما، حتی تسلط بر یکی دو زبان غربی هم لازم است.
یکی از استادان که در غرب زندگی میکند و در ترجمه آثار خاورشناسان به زبان فارسی آثار متعدد دارد، سالها پیش به بنده میگفت که اسلامشناسی و اسلامپژوهی در غرب از دشوارترین رشتهها و زمینههای دانشگاهی و پژوهشی است و شرایط خاصی دارد، از جمله افراد باید به شش زبان مسلط باشند، به نحوی که بتوانند از مآخذ دست اول استفاده کنند. اول از همه زبان عربی است که برای مطالعه و پژوهش در تاریخ اسلام لازم و واجب است، زیرا اگر نگویم همه، اما غالب آثار اصلی تاریخ اسلام به زبان عربی است. افزون بر این، پژوهشگر در تاریخ اسلام، ضروری است که در زمینههای مختلف، گذشته از ادبیات عرب و متعلقات آن مثل معانی و بیان و بلاغت در علم کلام، یعنی تاریخ اندیشه، علم رجال، حدیث و تفسیر و از این قبیل هم آگاهی داشته باشد و مآخذ را به درستی بشناسد.
خواندن متون تاریخی بدون هیچگونه داوری
بنده به ویژه بر «متن خوانی» تأکید میکنم، چون در حال حاضر کمتر معمول است که کسی متون تاریخی و غیرتاریخی آن ادوار را از آغاز تا انجام مثل یک کتاب معمولی بخواند. به گمان بنده بسیار لازم است که یک نفر دانشجو یا علاقهمند تاریخ آن ادوار، متون تاریخی را بدون هیچگونه داوری خاص از آغاز تا انجام بخواند، مثل «تاریخ یعقوبی» و «الاخبار الطوال» و «مروج الذهب» و «التنبیه و الاشراف» و از این قبیل؛ البته نه از روی ترجمهها، بلکه از روی همان متن اصلی. مطمئن هستم که مطالعه به این صورت بیش از آنچه به تصور درآید مفید و سودمند خواهد بود و هرچه دایره مطالعه در آثار قدما وسیعتر شود، فایده آن بیشتر و بیشتر میشود. بنده حتی عقیده دارم که برخی کتابهای رجالی را هم باید به صورت معمولی خواند. این کار اندک اندک خواننده و پژوهشگر را با زبان آن ادوار آشنا میکند و گمان نمیکنم با مراجعه موردی چنین مهارتی به دست آید.
متاسفانه اکنون در دانشگاههای ما این اتفاق نمیافتد؛ دانشگاهی که زمانی محل تدریس استادان برجستهای مانند عباس اقبال و بدیعالزمان فروزانفر و عباس زریابخویی و عبدالحسین زرینکوب بوده است. خود آنها گذشته از برخورداری از موهبتهای الهی مثل هوش، استعداد و حافظه شگفتانگیز، برای تبحر در مطالعه و پژوهش در تاریخ و فرهنگ اسلام، مقدمات را به خوبی گذرانده و اطلاعات وسیعی از فرهنگ و تمدن اسلام کسب کرده بودند. من بارها از استاد زریاب شنیده بودم که یک مورخ و محقق خوب حتی لابهلای سطور را هم میخواند یعنی با کسب «شمّ تاریخی» میتواند نانوشتهها را هم حدس بزند؛ البته با حفظ جمیع شرایط خاص.
پژوهشگر تاریخ گذشته را برای مردم زمان خود قابل فهم کند
تاریخنگاری این دوره با کتابهایی مثل «انساب الاشراف» و «تاریخ طبری» آغاز میشود و با اطلاع از سیر تاریخنگاری، پژوهشگر درمییابد که «تاریخ طبری» چه تفاوتی با تاریخ «ابن اثیر» و تاریخ «ابن خلدون» دارد. گاهی حتی با جابهجایی یک کلمه از متون تاریخی این دوره، معانی عوض میشود. نه فقط جملات، بلکه کلمات هم اهمیت فوقالعاده دارند زیرا مورخان قدیم به ادله گوناگون میل داشتند تا حد ممکن اختصار را رعایت کنند و بنابراین، کار مورخ تیزبین، کشف و استخراج مطلب از لابهلای همین کلمات و جملات است. بالجمله، پژوهشگر تاریخ باید گذشته را برای مردم زمان خود قابل فهم کند.
با کمال تأسف، در روزگار ما کسانی پیدا شدهاند که اگر چه ممکن است لزوما نیت سودجویی نداشته باشند اما بدون داشتن تخصص و دانش کافی، فکر میکنند با استفاده از چند مأخذ ترجمه شده به فارسی، میتوانند درباره تاریخ اسلام نظر بدهند یا حتی کتاب بنویسند و ملاحظه میکنید که مینویسند و نتیجه کار آنها جز به گمراهی کشاندن خود و دیگران نیست. اخیرا پای بعضی از مغرضین به شبکهها و وسائل ارتباط جمعی هم باز شده و چیزهایی به عنوان حقایق تاریخی از چند مأخذ خودخواسته سر هم میکنند و تحویل میدهند و برخی از آنها فقط به جنبههای مذهبی اکتفا نمیکنند و موضوعات ملی را هم هدف میگیرند!
آلبویه یکی از مهمترین ادوار تاریخی اسلام و ایران است
در حال حاضر تا آنجا که بنده اطلاع دارم، اغلب کسانی که در حوزه تاریخ از دانشگاههای ما فارغالتحصیل میشوند، به دورههای تاریخی پس از قرن 8 و 9 و به طور کلی تاریخ پنجاه شصت سال اخیر علاقه و تمایل دارند، چون بعضی از آنها که انصاف بیشتری دارند تا این حد را میدانند که تحقیق در آن ادوار به صورت جدی، نیازمند تبحر، زحمت و کوشش بسیار است. ملاحظه میکنید که کمتر دانشجو و حتی استادی است که به تحقیق در دوره آل بویه علاقهمند باشد، زیرا تبحری برای تحقیق درباره تاریخ قرنهای اولیه ندارند؛ در حالی که دوره آلبویه یکی از مهمترین ادوار تاریخی اسلام و ایران است. اگر به منابع اصلی دوره آلبویه مراجعه کنید نه تنها از لحاظ تاریخ سیاسی بلکه از لحاظ ادبیات، فرهنگ هم، حاوی اطلاعات غنی هستند.
تحقیق در تاریخ سیاسی بهجای خود، اما امروز کسی حتی اگر علاقهمند هم باشد، کمتر توانایی برای تألیف کتابی تاریخی پژوهشی درباره آشپزی، موسیقی و لباس ایران در آن ادوار را دارد! اگر ما محققان خوبی تربیت میکردیم یا اجازه میدادیم انسانهای بااستعداد به درستی پرورش یابند، نتیجه این نمیشد که یک نفر غربی کتاب مختصر و پیش پا افتادهای در تاریخ موسیقی بنویسد و همه تاریخ هنر موسیقی ایرانی را در قرون اولیه، ذیل عنوان مجعول «موسیقی عربی» جای دهد.
اهمیت فراگیری زبان عربی برای تحقیق و حفظ هویت ایرانی
غالب آثار تاریخی و ادبی قرون اولیه آکنده از اطلاعات ذیقیمت درباره هنرهای ایرانی از جمله موسیقی است و به نظر بنده اگر شخص با همتی چند سال وقت صرف کند تا عربی بیاموزد و از مآخذی مانند «الاغانی» ابوالفرج اصفهانی تاریخ موسیقی ایرانی را استخراج کند و البته از حیث سواد و دانش موسیقایی هم تا حد قابل توجه برخوردار باشد، خدمت بسیار بزرگی به وطن خود کرده است. کتاب «الاغانی» در 24 جلد، مکرر چاپ شده و دریایی از اطلاعات تاریخی و رجالی و هنری مانند معماری و موسیقی در آن موج میزند. اگرچه استفاده از این کتاب نیاز به آموزش درست دارد. به هر حال، اگر کسانی تصور میکنند که صرف تألیف یک کتاب به زبان عربی، آن کتاب و مطالب آن را به حوزه غیرایرانی متعلق میکند، سخت در اشتباهند! بلکه بر عکس، بنده معتقدم که مانند ادوار پیش، فراگیری زبان عربی برای تحقیق و حفظ هویت ایرانی بیاندازه اهمیت دارد.
در زمینه کتابهایی که در حوزه تاریخ سدههای اولیه چاپ و منتشر میشود، باید عرض کنم تا آنجا که بنده اطلاع مییابم، غالب آنها در بهترین حالت، تکرار مکررات و رونویسی هستند، بدون کمترین رعایت اصول اولیه تحقیق و با کمال تأسف، برخی از آنها سخیف و مضحک و گاه مغرضانه نوشته شدهاند. از دانشجویان که بگذریم، حتی بعضی از استادان هم مهارت و دانش کافی برای تحقیق و نگارش در این حوزه ندارند و گاهی حتی اصطلاحات رایج در آن ادوار را هم به خوبی نمیدانند؛ بدین سبب که نه درست عربی میدانند و نه متون و منابع را به درستی میشناسند.
تحقیق غربیها در تاریخ قرون اولیه، بهتر و آبرومندتر است
بلیهای هم در سالهای اخیر پیدا شده و آن این است که کسانی چند کتاب ترجمه شده به فارسی از فلاسفه و جامعهشناسان اخیر جهان مانند فوکو میخوانند، بعد فکر میکنند میتوانند منابع و مآخذ را بر اساس آن نظرات «مونتاژ» کنند. بنده با شیوههای جدید در تحقیق مخالف نیستم و نمیتوانم باشم، اما گمان میکنم این گروه از مؤمنان بهتر است بروند یک زبان خارجی را به خوبی فرا گیرند، به نحوی که بتوانند از آثار امثال فوکو بدون واسطه استفاده کنند و در واقع نظریه او را به خوبی فرا گیرند و در مرحله بعد، بر منابع و مآخذ هر دوره تاریخی به خوبی مسلط شوند، آنگاه مشغول مونتاژ شوند. البته مطمئن نیستم بعد از گذراندن این همه مراحل باز هم به نوشتن مقالات «علمی ـ پژوهشی» با نام دو یا سه مؤلف رضایت دهند!
واقع این است که وضعیت در مراکز آموزشی ما چندان مطلوب نیست. بنده خوشبختانه یا بدبختانه توفیق حضور در این مراکز را نداشتهام، اما از نشانههایی کمابیش شرایط پیداست. در عین وجود استادان، دانشجویان کوشا و محقق که خوشبختانه هنوز چراغ فضل و دانش ایشان در مراکز علمی افروخته است، باید توجه کرد که کیفیت غالبا رو به افول است. به این یک نمونه توجه کنید: یکی از استادان دانشگاه، کتابی درباره «تاریخ مدینه» از عربی به فارسی ترجمه کرده و منتشر شده است. مؤلف در این کتاب از کوهی نام برده و مینویسد که این کوه در «سوق المدینة» واقع شده، یعنی در اطراف شهر؛ اما مترجم فاضل این عبارت را «بازار مدینه» ترجمه کرده و از خود نپرسیده است که کوه در وسط بازار مدینه چه میکند؟!
به گمان بنده، کتابهایی که در این زمینه در کشور ما منتشر میشود، جز شمار بسیار اندکی، برای وجهه فرهنگی ایران مناسب نیست و تا شرایط آموزشی ما به طور کلی متحول نشود، نمیتوان به اصلاح این وضع امیدوار بود و عملا ملاحظه میفرمایید که آثار ترجمه شده از غربیها در زمینه تاریخ قرون اولیه، روی هم بهتر و آبرومندتر است و البته درباره آنها هم باید جانب احتیاط را رعایت کرد.
نظر شما