روایت داستانی زندگی ثریا لرهمیر در جنگ تحمیلی از این رو جذاب است که وی با آنکه در مناطق مرزی منزل داشت و خانهاش بارها در بمبارانها آسیب دید، حاضر به ترک محل سکونت خود نشد.
پساوند در این روایت داستانی، به حمایتهای این مادر شجاع از فرزندانش در نبود پدر ارتشی آنها پرداخته و کوشیده است به صورت خلاصه، مهمترین حوادث زندگی او را در مرور کند.
وضع حمل ثریا، نگرانی خانواده وی از حضورش در کرمانشاه، اصرار این بانو برای عزیمت نکردن به فریمان، نحوه مدارای وی با مسائل و مشکلاتی که پس از بمباران در کرمانشاه حاکم میشد، اصرار کیوان و هومن (فرزندان نوجوانش) برای حضور در جبهه... از پرکششترین برشهای این داستان واقعی است.
در صفحه 32 «ایوب تا ثریا» میخوانیم: «درِ اتاق زایمان که پشت سرش بسته شد، صدای آژیر قرمز بلند شد. ثریا به بچهها فکر کرد که در حیاط بیمارستان مانده بودند. بچهها به گنجه و زیرزمین خانه عادت کرده بودند و از آژیر میترسیدند. بازی «نظامی گنجوی» و «ابوریحان بیرونی» را برای رفتن بچهها به گنجه و بیرون آمدنشان بعد از آژیر قرمز به نصرت یاد داده بود. کاش نصرت با او به بیمارستان نیامده بود و بچهها را در خانه نگه داشته بود. پرستار یا بهیاری پیدا نکرد تا به نصرت پیغام بدهد که بچهها را به زیر زمین خانه برگرداند. یکی دو نفر دیگر هم روی تختها دراز کشیده بودند. آژیر زرد که زده شد، ماما گفت که هنوز وقتش نرسیده. دو سه ساعت دیگر مانده. باز هم آژیر قرمز. پرستارها رفته بودند. ثریا، دستهایش را مشت کرده و به تخت فشار میداد...»
کتاب «ایوب تا ثریا» با تصاویر و اسنادی از خانواده نوری به پایان میرسد. «سوره سبز» این کتاب را با شمارگان سههزار نسخه، 72 صفحه، قطع پالتویی و به بهای 40هزار ریال منتشر کرده است.
نظر شما