دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۱
خرمشهر و دفاع از ناموس

آذر خزاعی در یادداشتی بر کتاب «تا پلاک 140»، نوشته است: «کلمه خرمشهر را که شمارش کردم، دیدم 91 بار تکرار شده است؛ خرمشهر و پایداری‌اش، خرمشهر و جوانان وطن، خرمشهر و اتاق نوعروسش با قاب عکس شکسته و خاک‌گرفته، خرمشهر و دفاع از ناموس، خرمشهر و حضور زنان اسلحه به‌دست در جنگ، خرمشهر و دور شدن از خانه و کاشانه و ..»

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- آذر خزاعی سرچشمه: امروز سوم خردادماهه روز مقاومت، پایداری، ایثار و از خودگذشتگی است. در حال نگارش داستانی هستم و خاطرات جنگ را مرور می‌کنم که به یاد روزهای تدوین کتاب «تا پلاک 140» می‌افتم. جمع‌آوری، تدوین و نگارش کتاب سه سال و نیم  طول کشید و این مسیر سه ساله، پر از وقایع و حوادث عجیب و برایم مثل یک دانشگاه بود.

کتاب را که تورق می‌کردم، دائم چشمانم خرمشهر را می‌دید. کلمه خرمشهر را که شمارش کردم، دیدم 91 بار تکرار شده است؛ خرمشهر و پایداری‌اش، خرمشهر و ایثارش، خرمشهر و جوانان وطن، خرمشهر و پناهگاه‌هایش، خرمشهر و مادران و همسران باگذشتش، خرمشهر و اتاق نوعروسش با قاب عکس شکسته و خاک‌گرفته عروس و دامادش و شاعران شعرخوانش، خرمشهر و رزمندگان تک‌تیراندازش، خرمشهر و سنگرهایش، خرمشهر و تکاورانش، خرمشهر و حضورشاعران و اهالی فرهنگ و روزنامه‌نگاران در کنار رزمندگان، خرمشهر و خاطرات کودکی، خرمشهر و کیکرزهای سبز زیتونی رزمندگان، خرمشهر و دفاع از ناموس، خرمشهر و اولین شعارگویی‌ها، خرمشهر و حضور زنان اسلحه به‌دست در جنگ، خرمشهر و ماندن کودکان و جوانان و نوجوانان در شهر برای دفاع، خرمشهر و مقاومت پیر و جوان، خرمشهر و دلشوره‌های مادر و نگرانی‌های پدر، خرمشهر و دور شدن از خانه و کاشانه و پناه گرفتن در شهرهای دوردست، همه و همه خرمشهر بیدار را به رخ متجاوزان بعثی می‌کشد.

در بخش‌هایی از خاطرات این کتاب می‌خوانیم:
 «شب خوابیدیم و صبح بیدار شدیم، جنگ شد. ظرف یک هفته نیمی از شهر سوخت و ویران و منهدم شد.»

«خون قطره قطره مثل قطره‌های باران نه، مثل قطره‌های جیوه نه، مثل قطره‌های خون چکه چکه می‌کرد.»

«ساعتی که پنج دقیقه به یک ظهر خواب رفته بود، گویا پنج دقیقه به یک ظهر یا یک شب، شهر بمباران شده بود، اما از دفتر مشقی که روی زمین پهن بود، مشخص بود ظهر بوده و پنج دقیقه به یک شکل عقربه‌ها رابه شکل v درآورده بود که نشان‌دهنده Victoria به معنای پیروزی است؛ ساعت نماینده پیروزی است، ما در این جنگ پیروز می‌شویم.»

«در مغازه‌ای ترازویی که سنگ سه کیلویی روی آن قرار داشت با پاکتی که در آن حبوبات بود ترازویی که در انتظار عدالت مانده بود.»

«صدای آزادسازی خرمشهر به شالیزارهای شمال هم می‌رسد و با شنیدن ندای آزادی، زن‌ها جیغ و کل می‌کشند و نشاهایی که در دست دارند به هوا پرت می‌کنند.»

« پدر خانواده‌ای می‌گوید: زمانی که خرمشهر  به‌دست دشمن افتاد، همسرم مرا از خانه بیرون کرد و گفت دست پسرت را بگیر و تا خرمشهر را آزاد نکرده‌اید، به خانه برنگرد.»
 
کتاب حاوی 162 خاطره از 140 تن از اهل قلم و هنر است که این هرکدام در گوشه‌ای از کشور به‌سر می‌برند. دیدگاه‌های همه نسبت به جنگ و خرمشهر یکسان نیست، اما همه در تلاش هستند تا مقاومت، ایثار و از جان‌گذشتگی مردمان ایران را نشان دهند و خرمشهر را جاودانه کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها