دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۵
ما بزرگترین قبرستان داستان را داریم

حسین آتش‌پرور، نویسنده و متتقد ادبی گفت: باید در انتشار اثر هوشیار بود؛ اگر نویسنده حرفی برای گفتن نداشته باشد صدایش در میان دیگر صداها گم خواهد شد و از این بابت امروزه ما بزرگترین قبرستان داستان را داریم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا حسین آتش‌پرور، منتقد ادبی و یکی از نویسندگان نوگرای معاصر است که آثار داستانی‌اش ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارد. از جمله این ویژگی‌ها می‌توان به کاربست خلاقانه مولفه‌های بومی زادگاهش در مجموعه داستان‌های «ماهی در باد»، «اندوه» و رمان «خیابان بهار آبی بود» اشاره کرد. او همچنین در کتاب «داستان‌های نوشتا» بهترین گزینش‌ها را از موجودی داستان‌های کوتاه ایرانی در سال‌های ۱۳۸۵ تا ۱۴۰۱ با تجربه‌های متفاوت و متنوع در زمان و مکان و موقعیت‌های مختلف و از چند نسل ادبی داشته است.

آتش‌پرور که در کنار داستان‌نویسی، به پژوهش و نقد ادبی هم می‌پردازد، دو کتاب جدید را در حوزه نقد و پژوهش در دست انتشار دارد. در ادامه گفت‌وگوی ایبنا را با این داستان‌نویس و منتقد درباره وضعیت امروز داستان‌نویسی و نقد ادبی در ایران می‌خوانید.

گویا دو کتاب جدید در حوزه نقد و پژوهش ادبی تالیف کرده‌اید. لطفاً درباره آنها توضیح دهید.

بله دو کتاب که هردو در حوزه پژوهش و نقد هستند در دست انتشار دارم، یکی نقد شعر و دیگر نقد داستان؛ البته هر دوی اینها کار امروز نیستند و به مرور زمان به این صورت درآمده‌اند. کتاب اول «برسد به دست صادق هدایت» و با عنوان فرعی «شعر چگونه به داستان نزدیک می‌شود؟» است. در این کتاب از دید یک داستان نویس و با نگاهی داستانی با توجه به مهندسی معکوس به آنالیز اشعار شاعران مختلف و چگونگی نزدیک شدن آنها به شکل و ساخت داستانی پرداخته‌ام. مطالب این کتاب در طی سال‌ها با مطالعه و بررسی شعرهایی که توجه من را جلب کرده‌اند یا از من خواسته شده درباره آنها مطلبی بنویسم فراهم شده است. شعر و داستان دو گونه ادبی هستند که بخش مهمی از هویت فرهنگی ما را می‌سازند. سابقه ادبی ما در شعر است و وظیفه قصه و روایت را در گذشته شعر کلاسیک می‌شود دید و شاعران ما این مهم را به عهده داشتند. داستان به صورت جدید بعد از مشروطه تحت تأثیر مدرنیسم از اروپا و غرب گرفته شده و عمر صدساله دارد؛ اما در همین عمر کوتاه، شعر و داستان در کنار هم گام زده و می‌زنند و هرکدام از سازه‌های دیگری استفاده کرده‌اند. به عنوان نمونه از شعرهایی که در این کتاب آمده «موش و گربه» عبید زاکانی است که شکل و ساخت منسجمی دارد و از بسیاری سازه‌های داستانی استفاده کرده است. برای کتاب دوم هنوز نامی انتخاب نشده ولی عنوان فرعی آن «نویسندگان جدید ایران» است. در این کتاب داستان‌های کوتاهی را نقد کرده‌ام که در طی سال‌ها به دلیل نوآوری که داشته‌اند توجه من را جلب کرده‌اند و اکثر نویسندگانشان، جوان‌های ناشناخته و یا کمتر شناخته شده‌اند.

به نظر شما وضعیت ادبیات داستانی امروز به‌ویژه آثار نوقلمان چگونه است؟ آیا نسبت به دهه‌های گذشته بهبود پیدا کرده یا دچار ضعف شده است؟

این مورد به عوامل زیادی بستگی دارد و باید از زوایای گوناگون به آن نگاه کرد. داستان هر نویسنده صدای اوست و این صدا باید فرکانس فردیت خودش را داشته باشد که در میان دیگر صداها و حتی تاریخ گم نشود. یکی از مواردی که باید در این نسل آسیب‌شناسی کرد، چاپ آسان کتاب و فضای مجازی است که همه را وسوسه می‌کند. باید در انتشار اثر هوشیار بود چراکه اگر نویسنده حرفی برای گفتن نداشته باشد صدایش در میان دیگر صداها گم خواهد شد. امروزه ما بزرگترین قبرستان داستان را داریم؛ ممکن است این دیدگاه بدبینانه باشد اما نمی‌شود به آن اشاره نکرد. هرچند در میان نوقلمان بیشتر است اما نویسنده قدیم و جدید نمی‌شناسد؛ زیاد دیده‌ایم نویسنده‌ای خودش را به هزار در می‌زند که دیده شود. ۳۰ یا ۴۰ کتاب منتشر کرده و بین ما زندگی می‌کند اما مرده است و دیده نمی‌شود. این نتیجه آسان بودن چاپ است. فردوسی و حافظ در تمام زندگی هرکدام یک کتاب نوشته‌اند و بعد از قرن‌ها هنوز زنده‌اند. نسل جدید در شاهراه جهانی اینترنت جهانی زندگی می‌کند و تجربه‌های خاص خودش را دارد. با تمام اینها خوشحالم که نسل جدید پوست‌اندازی می‌کند. جهان و نگاه و زبان خودش را دارد. بپذیریم یا نه جوانان امروز با نسل ما قدیمی‌ترها کاملاً متفاوتند و می‌بینیم داستان‌هایشان نیز از زبانِ کلاسیک و انشاگونه در محتوا و شکل فاصله گرفته است.

آیا نقد ادبی توانسته بر کیفیت تولید ادبی در حوزه داستان تأثیر بگذارد؟

منتقد اگر خلاق باشد بی‌شک در هدایت و تربیت نویسنده موثر است. حال ممکن است نقد مکتوب و یا شفاهی باشد؛ از همین رو تأثیر جلسات نقد رضا براهنی و هوشنگ گلشیری را در تربیت نویسندگان نمی‌توان نادیده گرفت. البته مسئله‌ای نیز در اینجا پیش می‌آید که باید به آن توجه شود. منتقد وقتی اثری را نقد می‌کند مطابق دیدگاه و تفکر خودش به آن اثر نگاه می‌کند و در اصل غیرمستقیم به نویسنده تکلیف می‌کند مثل من باش و احتمال نادیده گرفتن خلاقیت نویسنده در آن هست. مگر اینکه منتقد کاشف و خلاق باشد و بپذیرد که هرکس باید مثل خودش بنویسد نه به سلیقه دیگری؛ البته منتقدینی هم هستند که نور به اثر می‌تابانند و دست خواننده را می‌گیرند.

وضعیت نقد ادبی امروز ایران را در قیاس با گذشته چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا جریان‌های تأثیرگذاری در نقد ادبی امروز داریم؟

نقد هم جدا از بعد خلاق و هنری آن ایستا نیست و مثل دیگر علوم رشد می‌کند و اگر تنوع و رشد عمومی در داستان‌نویسی می‌بینیم نتیجه همین نقدهاست. از جریان‌های قوی اثرگذار هم کلاس‌های امثال براهنی و گلشیری را باید نام برد که به ارتقای داستان‌نویسی کمک کرده‌اند.

آیا نقد ادبی ما در هیچ دوره‌ای توانسته به سمت مفهوم‌سازی برود یا بیشتر مصرف کننده تئوری‌های غربی بوده است؟

نقد ما هنوز نتوانسته آن طور که شایسته است به طرف مفهوم‌سازی برود. در سال های اخیر نقدهای ما تحت تأثیر ترجمه بوده و به نظر من یکی از آسیب‌های نقد، مصرفی بودن تئوری‌های غربی وارداتی است. نظریه‌ها و تئوری‌های غربیان با توجه به فرهنگ، تاریخ و جغرافیای همان سرزمین‌ها به وجود آمده و کمتر می‌توانند درباره آثار ادبی ما کاربرد داشته باشد؛ مگر آنکه بومی‌سازی شوند. این مسئله نه تنها در نقد ادبی بلکه در سایر علوم هم می‌تواند مطرح باشد. خوشبختانه در نقدهای امروز نشانه‌هایی از متن‌محوری دیده می‌شود که اتفاق خوبی به سمت استقلال ادبی است.

از پایه‌گذاران نقد ادبی در ایران و کسانی که سالها و به طور جدی در این عرصه کار کرده اند کدام‌ها را تأثیرگذارتر می‌دانید؟

نقد، متأخر بر داستان‌نویسی بوده و نام‌ها بسیارند؛ به‌ویژه در این سال‌ها که بیشتر نویسندگان هم به کار نقد می‌پردازند؛ اما کسانی چون رضا براهنی، حسین پاینده، جواد اسحاقیان و هوشنگ گلشیری از منتقدان حرفه‌ای به حساب می‌آیند و هرکدام نقد داستانی را در حوزه‌ای گسترش داده‌اند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین